
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۶۸
۱
چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن
تیرباران قضا را جز رضا جوشن مکن
۲
هر که ننهادهست چون پروانه دل بر سوختن
گو حریف آتشین را طوف پیرامن مکن
۳
جای پرهیز است در کوی شکرریزان گذشت
یا به ترک دل بگو یا چشم وا روزن مکن
۴
کیست کاو بر ما به بیراهی گواهی میدهد
گو ببین آن روی شهرآرا و عیب من مکن
۵
دوستان هرگز نگردانند روی از مهر دوست
نی معاذالله قیاس دوست از دشمن مکن
۶
تا روان دارد روان دارم حدیثش بر زبان
سنگدل گوید که یاد یار سیمین تن مکن
۷
مردن اندر کوی عشق از زندگانی خوشتر است
تا نمیری دست مهرش کوته از دامن مکن
۸
شاهد آیینهست و هر کس را که شکلی خوب نیست
گو نگه بسیار در آیینه روشن مکن
۹
سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد
گرچه بازو سخت داری زور با آهن مکن
تصاویر و صوت


نظرات