
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۶۹
۱
گواهی امین است بر درد من
سرشک روان بر رخ زرد من
۲
ببخشای بر ناله عندلیب
الا ای گل نازپرورد من
۳
که گر هم بدین نوع باشد فراق
به نزد تو باد آورد گرد من
۴
که دیدهست هرگز چنین آتشی
کز او میبرآید دم سرد من
۵
فغان من از دست جور تو نیست
که از طالع مادرآورد من
۶
من اندر خور بندگی نیستم
وز اندازه بیرون تو در خورد من
۷
بداندیش نادان که مطرود باد
ندانم چه میخواهد از طرد من
۸
و گر خود من آنم که اینم سزاست
ببخش و مگیر ای جوانمرد من
۹
تو معذور داری به انعام خویش
اگر زلتی آمد از کرد من
۱۰
تو دردی نداری که دردت مباد
از آن رحمتت نیست بر درد من
تصاویر و صوت


نظرات
۷
نادیه