
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۷۰
۱
ای روی تو راحت دل من
چشم تو چراغ منزل من
۲
آبیست محبت تو گویی
کآمیختهاند با گل من
۳
شادم به تو مرحبا و اهلا
ای بخت سعید مقبل من
۴
با تو همه برگها مهیاست
بی تو همه هیچ حاصل من
۵
گویی که نشستهای شب و روز
هر جا که تویی مقابل من
۶
گفتم که مگر نهان بماند
آنچ از غم توست بر دل من
۷
بعد از تو هزار نوبت افسوس
بر دور حیات باطل من
۸
هر جا که حکایتی و جمعی
هنگامهٔ توست و محفل من
۹
گر تیغ زند به دست سیمین
تا خون چکد از مفاصل من
۱۰
کس را به قصاص من مگیرید
کز من بحل است قاتل من
تصاویر و صوت


نظرات
نازبانو
بیدل بی نشان
فرهنگ معظمی