
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۷۱
۱
وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
۲
ناله زیر و زار من زارتر است هر زمان
بس که به هجر میدهد عشق تو گوشمال من
۳
نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
دست نمای خلق شد قامت چون هلال من
۴
پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی
میرسد و نمیرسد نوبت اتصال من
۵
خاطر تو به خون من رغبت اگر چنین کند
هم به مراد دل رسد خاطر بدسگال من
۶
برگذری و ننگری بازنگر که بگذرد
فقر من و غنای تو جور تو و احتمال من
۷
چرخ شنید نالهام گفت منال سعدیا
کآه تو تیره میکند آینه جمال من
تصاویر و صوت


نظرات
Tania Shokri
آلاله
سامان
آرام
جواد
سعید
sami
امین
سعید
دستان مندنی
پروین
ناشناس
جعفر
نیما
شیرین
یاسر
ابوذر
سعید
جویبار
بابک چندم
هدی
مهناز ، س
علیرضا
عارف
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
بهروز
محمد
محمد
Faezeh
مهرداد خلیلی
مهدی
ایرانی
آلما
شایان
مهرناز
مهدی
محمد علی مشایخی (نافذ)
المیرا تنابنده
رضا از کرمان
پاسخ به هدی نازنین ناله های من در فراق تو هرلحضه زارتر ومحزون تر میشه از بس که عشق تو با غم جدایی من را مجازات میکنه گوشمال کردن:تنبیه کردن شاد باشید
جاوید مدرس اول رافض