
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۷۴
۱
نشان بخت بلند است و طالع میمون
علی الصباح نظر بر جمال روزافزون
۲
علی الخصوص کسی را که طبع موزون است
چگونه دوست ندارد شمایل موزون
۳
گر آبروی بریزد میان انجمنت
به دست دوست حلال است اگر بریزد خون
۴
مثال عاشق و معشوق شمع و پروانهست
سر هلاک نداری مگرد پیرامون
۵
بسوخت مجنون در عشق صورت لیلی
عجب که لیلی را دل نسوخت بر مجنون
۶
چگونه وصف جمالش کنم که حیران را
مجال نطق نباشد که بازگوید چون
۷
همین تغیر بیرون دلیل عشق بس است
که در حدیث نمیگنجد اشتیاق درون
۸
اگر کسی نفسی از زمان صحبت دوست
به ملک روی زمین میدهد زهی مغبون
۹
سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست
حدیث دلبر فتان و عاشق مفتون
۱۰
جفای عشق تو چندان که میبرد سعدی
خیال وصل تو از سر نمیکند بیرون
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..