سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۴۷۵

۱

به است آن یا زنخ یا سیب سیمین

لب است آن یا شکر یا جان شیرین

۲

بتی دارم که چین ابروانش

حکایت می‌کند بتخانه چین

۳

از آن ساعت که دیدم گوشوارش

ز چشمانم بیفتاده‌ست پروین

۴

هر آن وقتی که دیدارش نبینم

جهانم تیره باشد بر جهان بین

۵

به خوابی آرزومندم ولیکن

سر بی دوست چون باشد به بالین

۶

از آب و گل چنین صورت که دیده‌ست

تعالی خالق الانسان من طین

۷

غرور نیکوان باشد نه چندان

جفا بر عاشقان باشد نه چندین

۸

من از مهری که دارم برنگردم

تو را گر خاطر مهر است و گر کین

۹

نگارینا به شمشیرت چه حاجت

مرا خود می‌کشد دست نگارین

۱۰

به دست دوستان بر کشته بودن

ز دنیا رفتنی باشد به تمکین

۱۱

بکش تا عیب گیرانم نگویند

نمی‌آید ملخ در چشم شاهین

۱۲

نظر کردن به خوبان دین سعدیست

مباد آن روز کاو برگردد از دین

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 875
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 568

نظرات

user_image
پریشان روزگار
۱۳۹۵/۱۱/۰۳ - ۲۱:۲۶:۱۸
نظر کردن به خوبان دین سعدی است ( سعدیست)مباد آن روز کو برگردد از دینظریفی می گفت ؛ آینده هم همان آینده های قدیم! می شود گفت دین هم همان دین های روزگارسعدی