
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۹
۱
خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست
راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست
۲
من در این جای همین صورت بیجانم و بس
دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست
۳
تنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیم
فلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاست
۴
آخر ای باد صبا بویی اگر میآری
سوی شیراز گذر کن که مرا یار آنجاست
۵
درد دل پیش که گویم غم دل با که خورم
روم آنجا که مرا محرم اسرار آنجاست
۶
نکند میل دل من به تماشای چمن
که تماشای دل آنجاست که دلدار آنجاست
۷
سعدی این منزل ویران چه کنی؟ جای تو نیست
رخت بربند که منزلگه احرار آنجاست
تصاویر و صوت

نظرات
جی ۷
ناشناس
شایق
بابک
نا شناس
بابک
نا شناس
پاسختان و متاسفم برایتان .......
بابک
پاسخگویی به سوالات دوستان، جا به جا و نابجا به آنان تاخته و پرخاش می کنند،و آن بیتک آخر نیز برای آنان بوَد.سرت سبز و دلت خوش باد جاوید
نا شناس
بابک
شایق
بابک
بابک
ناشناس
شایق
روح اله
رامین
حمید سامانی
حمید سامانی
بابک چندم
سولماز
گمنام-۱
حمید سامانی
سولماز
حمید سامانی
سولماز
۷
پریشان
الهام ملک محمدی
ایرانی
گویان
علی هدایی نیا
محمد موسوی
امید سعدی
مهراد mehradefateh@gmail.com
مهراد mehradefateh@gmail.com
احسان چراغی
احسان چراغی
احسان چراغی
فاطمه زندی
نیما حسینی
یسنا قاسمی