
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۹۲
۱
ای باغ حسن چون تو نهالی نیافته
رخساره زمین چو تو خالی نیافته
۲
تابندهتر ز روی تو ماهی ندیده چرخ
خوشتر ز ابروی تو هلالی نیافته
۳
بر دور عارض تو نظر کرده آفتاب
خود را لطافتی و جمالی نیافته
۴
چرخ مشعبد از رخ تو دلفریبتر
در زیر هفت پرده خیالی نیافته
۵
خود را به زیر چنگل شاهین عشق تو
عنقای صبر من پر و بالی نیافته
۶
تا کی ز درد عشق تو نالد روان من
روزی به لطف از تو مثالی نیافته
۷
افتاده در زبان خلایق حدیث من
با تو به یک حدیث مجالی نیافته
۸
زایل شود هر آن چه به کلی کمال یافت
عمرم زوال یافت کمالی نیافته
۹
گلبرگ عیش من به چه امید بشکفد
از بوستان وصل شمالی نیافته
۱۰
سعدی هزار جامه به روزی قبا کند
یک مهربانی از تو به سالی نیافته
تصاویر و صوت


نظرات
گیلدا
تک بیت
حمیدرضا