
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۹۳
۱
سرمست بتی لطیف ساده
در دست گرفته جام باده
۲
در مجلس بزم باده نوشان
بسته کمر و قبا گشاده
۳
افتاده زمین به حضرت او
گردونش به خدمت ایستاده
۴
خورشید و مهش ز خوبرویی
سر بر خط بندگی نهاده
۵
خورشید که شاه آسمان است
در عرصه حسن او پیاده
۶
وه وه که بزرگوار حوریست
از روزن جنت اوفتاده
۷
لعلش چو عقیق گوهرآگین
زلفش چو کمند تاب داده
۸
در گلشن بوستان رویش
زنگی بچگان ز ماه زاده
۹
سعدی نرسد به یار هرگز
کاو شرمگن است و یار ساده
تصاویر و صوت

نظرات
.۷
مینا مرادی
nabavar
مینا مرادی