
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۹۸
۱
قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی
۲
این همه جلوه طاووس و خرامیدن او
بار دیگر نکند گر تو به رفتار آیی
۳
چند بار آخرت ای دل به نصیحت گفتم
دیده بردوز نباید که گرفتار آیی
۴
مه چنین خوب نباشد تو مگر خورشیدی
دل چنین سخت نباشد تو مگر خارایی
۵
گر تو صد بار بیایی به سر کشته عشق
چشم باشد مترصد که دگربار آیی
۶
سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهی است
من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی
۷
کس نماند که به دیدار تو واله نشود
چون تو لعبت ز پس پرده پدیدار آیی
۸
دیگر ای باد حدیث گل و سنبل نکنی
گر بر آن سنبل زلف و گل رخسار آیی
۹
دوست دارم که کست دوست ندارد جز من
حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی
۱۰
سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد
به چنین صورت و معنی که تو میآرایی
تصاویر و صوت


نظرات
محسن
محسن
کسرا
حاجی سیسی
ایرانی
علیرضایعقوبی نژاد
Ben Omar
لطفی