سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۵۰

۱

عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست

کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست

۲

هر که با شاهد گلروی به خلوت بنشست

نتواند ز سر راه ملامت برخاست

۳

که شنیدی که برانگیخت سمند غم عشق

که نه اندر عقبش گرد ندامت برخاست

۴

عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح

نام مستوری و ناموس کرامت برخاست

۵

در گلستانی کان گلبن خندان بنشست

سرو آزاد به یک پای غرامت برخاست

۶

گل صدبرگ ندانم به چه رونق بشکفت

یا صنوبر به کدامین قد و قامت برخاست

۷

دی زمانی به تکلف بر سعدی بنشست

فتنه بنشست چو برخاست قیامت برخاست

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 637
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 482
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 539
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
سهیل قاسمی :
پری ساتکنی عندلیب :
مریم فقیهی کیا :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :
امیر اثنی عشری :

نظرات

user_image
علی محمدی
۱۳۹۱/۰۵/۲۵ - ۱۶:۵۹:۰۱
تکلف: سختی. یار اگر کنار سعدی نشست، در شانش نبوده است؛ این تکلف اوست.
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۲۸ - ۱۶:۲۹:۱۴
خود قیامت یعنی برخاستن و قیامت برخاست نغز است دو بار برخاستن را بکار برده است
user_image
جی ۷
۱۳۹۴/۰۳/۲۱ - ۲۰:۱۱:۳۶
این غزل را حافظ بازنویسی کردهحافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاستگفت با ما منشین کز تو سلامت برخاستکه شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشستکه نه در آخر صحبت به ندامت برخاستشمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زدپیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاستدر چمن باد بهاری ز کنار گل و سروبه هواداری آن عارض و قامت برخاستمست بگذشتی و از خلوتیان ملکوتبه تماشای تو آشوب قیامت برخاستپیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلتسرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاستحافظ این خرقه بینداز مگر جان ببریکاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست
user_image
شایق
۱۳۹۴/۰۶/۰۳ - ۱۰:۳۶:۳۸
با سلام سعدی در این غزل تقابل عشق و عقل را بیان میکند عقلی که حسابگر است و در این فکر است که مبادا ابرویم برود و مبادا فردا خرجی کم بیاورم بس کمک نکنم مبادا فردا مریض شوم و احتیاج به بس انداز د اشته باشم مبادا مردم بگویند دیوانه است و مبادا .... اما عشق این حرفها سرش نمی شود فردا ان اتفاقی می افتد که قبلا برایم رقم خورده است و فردا هر چه بادا باد عاقل دنبال بل میگشت دیوانه با برهنه از رود گذشت
user_image
لیلا اسدی
۱۳۹۶/۰۳/۰۷ - ۰۴:۰۲:۲۰
عماد فقیه هم شعری داره به این وزن و قافیه که قابل تامل است:دوش بگذشتی و در شهر قیامت برخاستعافیت از دل ارباب سلامت برخاست
user_image
بهار
۱۳۹۹/۱۰/۲۵ - ۰۶:۴۴:۴۰
سلام. لطفا بیت چهارم را توضیح دهید. ممنون
user_image
امیر
۱۳۹۹/۱۲/۰۷ - ۱۱:۴۶:۴۰
درود بهار گرامی سعدی در این بیت می فرماید عشق و عاشقی امروزه غالب و محبوب شده و دیگر خبری از پرهیزکاران گوشه نشین و خلوت گزین نیست و مقام و مقبولیت ان ها در نزد خلق بر باد رفته زیرا ان ها مخالف عشق ورزی بودند و ان را بیهوده می پنداشتند. ناموس کرامت یعنی مقبولست مقام و حال شخصی در نگاه خلق است و نام چیزی بر خاستن کنایه از بر باد رفتن هست.
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۱/۰۶/۲۱ - ۱۱:۵۸:۰۹
معنی غزل 50 سعدی شیرازی وزن: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان (بحر رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ) 1 -ملامت: سرزنش و زخم زبان. جناس اشتقاق: عشق، عاشق / تضاد: عشق، عقل.  معنی : عشق ورزیدم و عاشق شدم و آنگاه عقل، مرا سرزنش کرد و گفت که هرکس عاشق شود، دیگر مشمول  حکم سلامت نیست و بیمار خواهد بود. 2 -شاهد: معشوق زیبا. تشبیه (صفت تشبیهی): گل روی (روی گل مانند) / ردالقافیه: تکرار قافیه مصراع اول در مصراع چهارم / استعاره مکنیه: راه ملامت (راه شهر ملامت( / تضاد: نشست، برخاست.  معنی: هرکس که با زیباروی گل چهره در خلوت و به طور پنهانی همنشینی کرد، محال است که بتواند خود را  از سرزنش شدن در امان دارد، یعنی همواره در معرض سرزنش قرار دارد. 3 -سمند: اسب. تشبیه: غم عشق به سمند و ملامت به گرد (اضافه تشبیهی) / جناس تام: که (ضمیر)، که (حرف ربط) / تناسب: انگیختن، سمند، گرد برخاستن.  معنی: آیا شنیده ای که کسی اندوه عاشقی را چونان اسبی برانگیزد و سرزنش به سان گرد و غباری در پی او  بلند نشود؟ یعنی عشق ورزیدن و سرزنش شدن توامان است. 4 -صالح: تقوا و پرهیزگاری ،شایسته / مستوری : تقوا و پاکدامی ،نجابت و پارسایی / ناموس :آوازه و شهرت 12/6-:کرامت  تضاد: گوشه نشینان با برخاست / جناس زاید: نام، ناموس.  معنی: شور عاشقی بر پرهیزگاران صالح اندیش و خلوت گزیده چیره گشت و کارشان به رسوایی کشید و شهرت و اعتبارشان در پاکدامنی و بزرگواری از میان رفت. 5 -سرو آزاد: سرو درختی است همیشه سبز که قامت معشوق را بدان تشبیه کنند و بر سه قسم است: سرو آزادکه شاخه های آن راست رُسته، سرو سهی که دو شاخه اش راست رسته و سرو ناز که شاخه هایش متمایل است . (گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی) / به غرامت برخاستن: خسارت و تاوان دادن، و در اصطلاح صوفیه نوعی تشبیه است که اگر صوفی در مراحل سیر و سلوک مرتکب لغزش و خطا می شد، به فرمان پیر و مرشد خود می بایست به عنوان مجازات نزدیک در بر یک پا بایستد تا اینکه مرشد از خطای او درگذرد و اورا عفو کند / به یک پای غرامت برخاست: برای پرداخت تاوان بر یک پای ایستاد، اشاره ای به یک تنه (پا) داشتن سرو دارد.  استعاره مصرحه: گل بن خندان(معشوق زیبا )/ تناسب: گلستان،گل بن، سرو / تشبیه مضمر و تفضیلی: معشوق به سرو و برتری معشوق بر آن / تضاد: بنشست،برخاست.  معنی: در گلستانی که آن معشوق زیباروی بنشیند،سرو که سنبل راستی و اعتدال است،در برابر او باید تاوان بپردازد و از این روی است که بر یک پای ایستاده است. 6 -گل صد برگ: "گلی است زرد رنگ که به هندی گنیدا گویندو به معنی هر گلی که نسبت دیگر اقسام خود برگ بسیار داشته باشد که در محاوره دیار ما آن را هزاره گویند، ورد مضاعف، سوری، پرپر" . (لغت نامه ذیل صد برگ) / صنوبر:- 3/34.  تشبیه مضمر و تفضیلی:معشوق به گل صد برگ و صنوبر و برتری او بر گل صد برگ و صنوبر / تناسب: گل، برگ، شکفتن، صنوبر.  معنی: نمی دانم گل صد برگ با کدام زیبایی خود در برابر معشوق شکفت و درخت صنوبر با کدام اعتدال و بلندی در مقابل او خودنمایی اغاز کرد؟ 7 -دی: دیروز / برِ: نزدِ / تکلف: منّت، ریا و تزویر  کنایه: قیامت برخاستن (شور و غوغا و آشوب به پا شدن)/ تضاد:نشستن ،برخاستن.  جناس تام: بنشست (جلوس کرد) بنشست   (فرو نشست) و برخاست (بلند شد) برخاست (بر پا شد)/ ایهام ترادف: قیامت در معنای غیر منظورش ،یعنی قایم شدن و بر پای ایستادن، مترادف است با بر خاستن. معنی: دیروز معشوق با اکراه و بی میلی در کنارسعدی نشست و هنگامی که نشست، شورو غوغا فروکش کرد و چون برخاست که برود،از قیام او شور و غوغا و هیاهو به پا شد. با تشکر از دوست خوبم ،مهربانو ژاله نگهداری 🙏 منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .
user_image
احمد شامی نژاد
۱۴۰۲/۱۰/۱۶ - ۰۱:۵۷:۵۸
در بیت 5 بعد کلمه پای باید مکث صورت پذیرد و پای متصل به غرامت خوانده نشود   سرو ازاد به یک پای . به غرامت برخاست  یعنی سرو روان با یک پا جهت تاوان و غرامت ایستاده یا برخاسته .