
سعدی
غزل شمارهٔ ۵۰۵
۱
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
۲
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
۳
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
۴
دل خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتم
نه عجب که خوبرویان بکنند بیوفایی
۵
تو جفای خود بکردی و نه من نمیتوانم
که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی
۶
چه کنند اگر تحمل نکنند زیردستان
تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشایی
۷
سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم
دگری نمیشناسم تو ببر که آشنایی
۸
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
۹
تو که گفتهای تأمل نکنم جمال خوبان
بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
۱۰
درِ چشمْ بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
تصاویر و صوت


نظرات
مهران
پاسخ: با تشکر، مطابق نظر شما تصحیح شد.
بهروز بیات
پاسخ: با تشکر، با نسخهٔ چاپی به تصحیح شادروان فروغی تطبیق داده شد، فرمایش شما صحیح است. ضبط قدیمی را بازگرداندیم.
انجو
پاسخ: خیرممنون
omid
ناشناس
فرزانه
پوریا
دکتر ترابی
بلبل شیراز
حسن
ناشناس
ناشناس
پویان
ملیحه
روفیا
مریم
مجتبی
امیر
مامد
علیرضا فرزانه
داود مهرائی
وحید
۷
پاسخ خرده گیران و نه تحمل ستم و سپس در بیت پایانی بهشت با آنهمه آب و تابش را در برابر دیدن یک نظر روی یار هیچ هیچ می انگارد.در چشم بامدادان به بهشت برگشودننه چنان لطیف باشد که به دوست برگشاییاستاد شجریان پیش از خواندن بد نیست با اهلش مشورت کند.وقتی احمد شاملو با آن همه یال و کوپال پر از اشتباه است بر استاد شجریان نمیشود چندان خرده گرفت.
روح الله
علی رضا صادقی
جلیل
فرشید
اسماعیل اسدی ده میراحمدی
کوه کن
کوه کن
کوه کن
۷
مرضیه
جمشید پیمان
محمد
Raのℳan.k
احسان ک.
مراد
کیومرث محمدی
نادر
ایرانی
پدرام
۸
سعید
عرفان ابراهیم زاده
محسن
عزیزی
علی علیزاده
ملیکا رضایی
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
رحمن عظیمی مروی