سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۵۰۷

۱

گرم راحت رسانی ور گزایی

محبت بر محبت می‌فزایی

۲

به شمشیر از تو بیگانه نگردم

که هست از دیرگه باز آشنایی

۳

همه مرغان خلاص از بند خواهند

من از قیدت نمی‌خواهم رهایی

۴

عقوبت هرچ از آن دشوارتر نیست

بر آنم صبر هست الا جدایی

۵

اگر بیگانگان تشریف بخشند

هنوز از دوستان خوشتر گدایی

۶

منم جانا و جانی بر لب از شوق

بده گر بوسه‌ای داری بهایی

۷

کسانی عیب ما بینند و گویند

که روحانی ندانند از هوایی

۸

جمیع پارسایان گو بدانند

که سعدی توبه کرد از پارسایی

۹

چنان از خمر و زمر و نای و ناقوس

نمی‌ترسم که از زهد ریایی

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 893
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 686

نظرات

user_image
۷
۱۳۹۵/۰۵/۱۱ - ۱۳:۴۱:۴۸
زَمْر=نی زدننای و ناقوس=اشاره به کنیسه و کلیساچنان از خمر و زمر و نای و ناقوسنمی‌ترسم که از زهد ریایی
user_image
محمد قاسمی فرد
۱۳۹۵/۰۹/۰۴ - ۰۲:۵۱:۵۸
امروز در حال خواندن این غزل سعدی بودم.به این بیت رسیدمجمیع پارسیان ،گو بدانند که سعدی توبه کرد از پارساییشاعری همچون افصح المتکلمین که به سهل ممتنع مشهور است بعید است این بیت را این گونه سراییده باشد.به نظر شخصی من این بیت این گونه بهتر مینمایدجمیع پارسی گویان بدانند///که سعدی توبه کرد از پارسایی
user_image
۷
۱۳۹۵/۱۱/۰۳ - ۱۸:۰۵:۲۴
جمیع پارسایان گو بدانندکه سعدی توبه کرد از پارساییپارسایان هست نه پارسیانمرحمت نموده پیش از نظر دادن اندکی کله خود را بخارانید
user_image
پریشان روزگار
۱۳۹۵/۱۱/۰۳ - ۲۰:۰۴:۳۵
جناب 7،ارچه روی سخنتان با من نیست اما،من نیز به سفارش سرکار اندکی ! خاراندم و دیدم پارسا گویا همان پارسی است و پارسایان ، پارسیان، چه میفرمایید؟
user_image
فرخ مردان
۱۳۹۶/۰۳/۲۹ - ۰۷:۰۶:۱۵
@ پریشان روزگار:@محمد قاسمی فز1-بعد از پارسیان(!) چرا کاما گذاشتید؟! این یه جمله امری ست و مکثی در کار نیست: [به] جمیعِ پارسیان(!) بگو که...2- این لغت "پارسیان" بجای "پارسایان" رو از کجا آوردبن آخه؟!!3-به قرینۀ معنای بیت های قبل و بعد، مخاطب معلومه که "پارسایان" هستن نه "پارسیان"!!!4-کجا دیدی دقیقا که "پارسی" معنای "پارسا" ست؟ منبع ذکر کنید لطفا تا ما هم مستفیض بشیم.
user_image
خرم روزگار
۱۳۹۶/۰۳/۲۹ - ۱۱:۲۴:۳۳
@, فرخ ، ،روزگارم پریشان بود. اکسیر مهر در جانم آمیخت خرم روزگار شدم. دو دیگر خیرخواهانه شمارا به خواندن ، پرسیدن ، آموختن و پرهیز از نوشتن سفارش میکنم،. سدیگر خواجه شیراز می فرماید: تازیان را غم احوال گرانباران نیستپارسایان مددی تا خوش و آسان بروم. و تندرست و شادکام بوید.
user_image
بابک چندم
۱۳۹۶/۰۳/۲۹ - ۱۲:۳۴:۵۳
خرم روزگار جان،از کی نسایم ملکوتی وزیدن گرفت که شما چرخش صد و هشتادی زدی ؟ به هر حال چه نیکو...
user_image
خرم روزگار
۱۳۹۶/۰۳/۲۹ - ۱۲:۵۴:۲۴
بابک جان چندم،هرگه که دل به عشق دهی خوش دمی بوددر کار خیر حاجت هیچ استخاره نیستاکسیر عشق در مسم آمیخت زر شدم
user_image
فرخ مردان
۱۳۹۶/۰۴/۱۴ - ۱۴:۲۳:۲۸
@خرم روزگارانشما بنویس دستت روون شه.چو یشنوی سخنی(زودی) مگو که خطاستسخن شناس نشدی آخر، خطا اینجاست
user_image
خرم روزگار
۱۳۹۶/۰۴/۱۶ - ۰۹:۵۶:۴۹
فرخ جان دستم روان استشما نیز از خامدستی بدر ای بیندیش پس بنویس
user_image
محمدجواد امیراحمدی
۱۴۰۱/۰۵/۰۲ - ۱۳:۰۶:۰۹
سلام. این غزل در تدوین کلیات سعدی، غزل ۵۰۳ است.