سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۵۱۹

۱

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

۲

به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد

بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی

۳

نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند

همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی

۴

نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم

که به روی دوست ماند که برافکند نقابی

۵

سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد

که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی

۶

دل من نه مرد آنست که با غمش برآید

مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی

۷

نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری

تو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی

۸

دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی

عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی

۹

برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن

که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 900
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 683

نظرات

user_image
س. ص.
۱۳۸۶/۱۲/۱۱ - ۲۲:۵۱:۵۳
غلط املائی در بیت دوم، مصرع دوم:"مذنان" باید "مؤذنان" باشد. با تشکر.
پاسخ: با تشکر تصحیح شد.
user_image
محمد طهماسبی
۱۳۹۰/۱۱/۱۵ - ۰۵:۴۶:۰۱
نهایت لذت با شنیدن این غزل با صدای استاد شجریان
user_image
علی اصغر
۱۳۹۱/۰۴/۱۴ - ۰۷:۰۹:۵۳
در تایید فرمایش جناب طهماسبی، بنده هم باید بگم با آواز استاد شجریان انسان بسیار لذت میبره از مفهوم این شعر.خداوند حافظ‎شان باشد.
user_image
m.z
۱۳۹۱/۰۷/۲۹ - ۱۸:۳۸:۵۰
به نظر من بهترین صدایی که میشه این شعر رو باهاش گوش داد اون صداییه که از داخل دل آدم تو بدترین لحظات گرفتاری اش در میاد و با بند بند وجودش این شعرو با سعدی همخونی می کنه. این از همه بهتره. باور کنید!
user_image
سعید
۱۳۹۱/۱۰/۰۵ - ۱۵:۱۸:۱۳
من عاشق سعدیم و به نظر من این زیباترین غزل سعدی بزرگ و دانا است. روانش شاد
user_image
حجت الله عباسی-فسا
۱۳۹۱/۱۲/۲۶ - ۱۶:۵۸:۳۳
سلاموقتی در غزل های بزرگان ادبیات دقت کنید همگی حدودا دریک چیز اشتراک دارن و اون این که همیشه از کوتاهی وگذرشب گلایه مندند ودراین بین سعدی بزرگ بابقیه تفاوت داره و همیشه ناله اش از طولانی بودن شب است. بنده بررسی هایی که کردم به این نتیجه رسیدم که همگی بزرگان شب را در خانه وحضر داشته اند ودقیقا تجربه ای از شب هجران نداشته اند ولی سعدی بزرگ که بیشتر اوقات را در سفربوده است درازی شب را نه تنها دیده است بلکه با گوشت وپوست لمس کرده وباید شبانه پیاده یا با چهارپا سفرکنید تااین سخنی را که می گویم حس کنیدبنده در دوران جوانی ازاین نوع سفرها زیادداشته امتانظر دوستان چه باشد
user_image
نازنین
۱۳۹۲/۰۳/۲۶ - ۱۴:۲۶:۰۱
با اینکه بارها اینو خوندم هربار دیگه میخونم شگفت زده میشم از این همه زیبایی
user_image
ناشناس
۱۳۹۲/۱۰/۱۲ - ۰۵:۲۷:۲۵
سخن در بیت سرم از خدای خواهم که بخاک پایت افتد که در آب مرده بهتر که در آروزی آبی چنان طبیعی و روان و معنی چنان زیباست که ذهن متوجه نمی شود که در این شعر بواسطه مقابل کردن سر با پا و خاک با آب صنعت بکار رفته و بهترین صنعتگر آنست که صنعتش نمایان نشود که لذت می بخشد اما تا دقت نکنی نمی یابی که صنعت بکار برده معنی بقدری بلند و الفاظ چنان جا افتاده که نکته سنج باید دریابد تا گوینده در جمع کردن الفاط چه بنای زیبا یی ساخته و همه اینها لطفش از معنی و روانی سخن است که گفته اند بهترین سخنها موجز و پر معنی ترین آنهاست و این فقط از سخنوری چون شیخ اجل سعدی ساخته است وبس
user_image
رضا
۱۳۹۲/۱۰/۱۲ - ۰۵:۳۳:۲۰
به نطر می رسد که بیت پنجم به اینصورت درست باشد :سرم از خدای خواهم که بخاک پایت افتد که در آب مرده بهتر که در آروزی آبی
user_image
زمانی
۱۳۹۲/۱۲/۲۶ - ۱۱:۰۴:۴۳
جناب عباسی اکثر شعرای ما از طولانی بودن شب هجران گله مند بودند.مگر زمانی که شب راهی بوده که با اون به خدا میرسیدنددوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند.....لطفا بنویسید منظورتان دقیقا چه ابیاتی بوده
user_image
میثم
۱۳۹۳/۰۳/۱۸ - ۲۳:۴۵:۳۵
با سلام .بنده واقعا متأسفم از تفسیر بعضی از دوستان که( شب )سعدی رو با شب دوران جوانی و ... مقایسه میکنن.1-سعدی از ندیدن روی دوست و وصال یار گله منده و منتظره که (صبح )بشه یعنی هجران به پایان برسه آخه هر شبی که شب نمیشه.2-لطفا برید به بیت آخر (هزار) همیشه در مثال یک عدد بزرگی محسوب میشه و در این بیت نشان دهنده خستگی سعدی از دنیاست و میخواهد هر چه زودتر به دیدار وصال یار و دوست دیرین خود برسد.و از این هجران گله مند است.
user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۳/۱۹ - ۰۰:۰۳:۴۱
خوب شب نشانه غسک و ظلمت است . و لی سعدی عارف نیست و یا عارف بزرگی نیست . سعدی یک کنشگر بر پایه خردوری و اخلاق است و می دانیم که عارفان کمتر این گونه هستند . تازه سعدی هزلیات هم دارد . از این ها بگذریم پیش من همین ریا نکردن سعدی از سد بار ریا کردن و سخن نیکو گفتن و کار بد کردن بهتر است .
user_image
تاوتک
۱۳۹۳/۰۳/۱۹ - ۰۲:۴۳:۵۳
دوستان عزیزم شب شب است مخصوصا وقتی پای شیخ اجل در میان باشد
user_image
فریدون دمیرچی
۱۳۹۳/۰۳/۲۰ - ۰۴:۴۸:۰۴
آیا سعدی عارف بود و یا نبود؟چه کسی شایسته‌گی آن را دارد که چنین آزمونی را انجام دهد؟ دوست پای برجای گنجور آقای دکتر امین کیخا این شایسته‌گی و اجتهاد را در خود یافته‌اند و این مهم را انجام داده‌اند . مبارک است انشا الله . حتماً این کار را از روی تحقیقات کافی انجام داده‌اند و حتی المکان نسخه های خطی را هم مطالعه کرده‌اند و هزلیات را دقیقاً مطالعه کرده‌اند و سندیت همه را بررسی کرده‌اند و مقام عارفان دیگر را هم سنحیده اند و اندازه گیری کرده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که چه کسی بزرگتر است و کی کوچکتر . ولی از طرف دیگر گفته‌اند که « سعدی یک کنشگر بر پایه خردوری و اخلاق است و می دانیم که عارفان کمتر این گونه هستند.” ظاهراً با این فکت باید نمرهٔ سعی باید بالاتر برود. فکت دیگری را در نهایت ذکر کرده‌اند که سعدی رو و ریا نداشته است. این هم که باید نمرهٔ سعدی را بالاتر ببرد. از هر طرف که می‌بینیم نمره سعدی بالاتر می‌رود جز آن هزلیات لعنتی. ولی سنایی هم هزلیات دارد و مولوی او را عارف بزرگ می‌دانسته است. ما که گیج شدیم یعنی کانفیوز شدیم. وقتی یک مدعی، در زمان حیات سعدی، سؤالی به این مضمون را از سعدی کرد، سعدی اول ذوالفقار علی را در نیام کرد و زبان خود را درکام و با افتادگی درویشانه معمول خود گفت : گر نخوردم نان گندم دیده‌ام به دست مردم. به هر حال ما را به کار بزرگان چه کار. ادرار ( مستمری) سعدی قطع بشود و یا نشود به ما چه. ولی مانده‌ام که چه طور گلستان و بوستان سعدی بیش از 700 سال کتاب درسی مدرسه‌های ایران زمین بود و هر کس به درس نشست این کتاب‌ها را خواند و خواند و خواند و همه او را عارفی می‌پنداشتند. ای دل غافل!
user_image
عبداله موسوی
۱۳۹۳/۰۴/۲۰ - ۱۹:۵۴:۳۲
بنام خداشب در دو معنای متضاد و بر حسب کیفیت آنمطرح شده است. اگر درد و رنج و غم باشد طولانی است و گاه بنام شب یلدا(طولانی ترین شب ) نام برده میشود و اگر توام با شادی باشد کوتاه و غنیمت شمرده شده است.درازی شب معادل رنج طولانی در مورد درد و صبر و انتظار:آنشب که مر از وصلت ای مه رنگستبالای شبم کوته و پهنا تنگستو آنشب که ترا با من مسکین جنگستشب کور و خروس گنک و پروین لنگستشب آمد و باز رفتم اندر غم دوستهم بر سر گریه‌ای که چشمم را خوستشب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمدخورشید درخشان شد تا باد چنین بادادر دود غم بگشا طرب روزی نما از عین شبروزی غریب و بوالعجب ای صبح نورافشان ماچون شمع بدم سوزان هر شب به سحر کشتهامروز بنشناسم شب را ز سحر جانادر آتش و در سوز من شب می‌برم تا روز منای فرخ پیروز من از روی آن شمس الضحیشب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشدموذن بانگ بی هنگام بر داشت نمیداند که چند از شب گذشته ستدرازیّ شب از چشمان من پرسکه یکدم خواب در چشمم نگشته ستهنوز با همه دردم امید درمانستکه آخری بود آخر شبان یلدا راروز هجران و شب فرقت یار آخر شدزدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شدصبح امید که بد معتکف پرده غیبگو برون آی که کار شب تار آخر شدماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشیداز نظر تا شب عید رمضان خواهد شدصحبت حکام ظلمت شب یلداستنور ز خورشید جوی بو که برآیدتا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسمحاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبودافسوس از کوتاهی شب در موارد شادی و وصل و نیز ارزش درازی شب دعا و مناجات : من بودم دوش و آن بت بنده نوازاز من همه لابه بود و از وی همه نازشب رفت و حدیث ما به پایان نرسیدشب را چه گنه قصهٔ ما بود درازشب خیز که عاشقان به شب راز کنندگرد در و بام دوست پرواز کنندشب چه خبر باشد مر مردم خوابی راهمکاسه ملک باشد مهمان خدایی رادر دود غم بگشا طرب روزی نما از عین شبروزی غریب و بوالعجب ای صبح نورافشان ماسیل سیاه شب برد هر جا که عقلست و خردزان سیلشان کی واخرد جز مشتری هل اتیشب‌های چنین نه وقت خوابستامشب شب خلوتست تا روزساقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز راامشب که بزم عارفان از شمع رویت روشنستهر گنج سعادت که خدا داد به حافظاز یمن دعای شب و ورد سحری بودیاد باد آن صحبت شب‌ها که با نوشین لبانبحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود در شب قدر ار صبوحی کرده‌ام عیبم مکنسرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بودشب وصل است و طی شد نامه هجر سلام فیه حتی مطلع الفجرسر مکش حافظ ز آه نیم شبتا چو صبحت آینه رخشان کنندچه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبیآن شب قدر که این تازه براتم دادندکدام آهن دلش آموخت این آیین عیاریکز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زددر تیره شب هجر تو جانم به لب آمدوقت است که همچون مه تابان به درآییمعاشران ز حریف شبانه یاد آریدحقوق بندگی مخلصانه یاد آریدمرو به خواب که حافظ به بارگاه قبولز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسیدمعاشران گره از زلف یار باز کنیدشبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید
user_image
سیروس خزایی
۱۳۹۳/۰۵/۲۲ - ۲۳:۴۸:۵۷
شب مامن و ملجا بزرگان و حق شناسان بوده در شب است که رسول مکرم عروج می نماید شب است که حق شناسان و صرافان دین ذره ذره در ذات حق ذوب میشوند
user_image
آرش طوفانی
۱۳۹۳/۰۵/۲۹ - ۱۶:۵۸:۲۵
با درودچقدر این غزل دل نواز است! خصوصا ایهامی که در مصرع اوّل بیت پنجم وجود دارد و بی باکی مستانه ای که در مصرع دوّم همان بیت بیان می شود!جناب استاد شجریان در آلبوم «در خیال»، به غایت زیبایی این غزل را به تصنیفی گوش پرور آواز کرده اند. روحت شاد سعدی!
user_image
آرش طوفانی
۱۳۹۳/۰۵/۳۱ - ۲۳:۴۵:۴۱
سلام به عزیزاندر حاشیه های مربوط به این شعر بحث شده است از این که آیا سعدی عارف بوده است و یا خیر؟آنچه در بحث دوستان عزیز موجب غفلت قرار گرفته است این بوده که معنای عارف را پیش از ورود به بحث کنکاش و مشخّص ننمودند. و همین موجبات اختلاف نظر آنها را رقم زده است.به نحو بسیار مجمل عرض می شود که چنانچه عارف را به معنای کلاسیک آن که دلالت بر طریقه ی صوفیه نماید؛ که از مشخصه های آن عزلت گزینی و ترک دنیا و طلب فقر بوده است؛ در نظر آوریم؛ همچون طریقت غزالی و مولانا و امثال آنها، آن گاه سعدی در این معنا عارف محسوب نمی شود! چرا که به صراحت سعدی بر ارج و تفوّق توانگری بر درویشی صوفیه معتقد است!از منظر دیگر اگر عارف را کسی بدانیم که وقوف به دقایق معنا و احاطه بر امر خودشناسی و حامل حکمت های زندگی باشد؛ قطعا سعدی به جهت نگاشتن هر کدام از کتب بوستان و گلستان به حقّ جزو اهل حکمت و عارف به این معنا شمرده خواهد شد!امّا فارق از تقسیم مشعر، سعدی از آن دست متفکّرانی است که بسی بیش از مکتب های عرفانی پیش از خود فخر و فراخی دارد؛ به نحوی که نمی توان به راحتی سعدی را در فلان طریقت یا بهمان نحله گنجاند!سعدی به حقّ، خود بنیانگذار شیوه ای از فکر کردن است که پیش از او سبقه ای از نوع نظر او موجود نبود! یعنی سعدی خود صاحب مکتب است و از آن دست ماهیانی است که در تور قالب های فکری دیگران جا نمی شود!سعدی همانند حافظ، مکتب تأسیسی خود را دارد که ناشی از استقلال نظرگاه او است!بنابراین هر دو عزیزی که در صدر حاشیه های این شعر مطالبی را بیان فرموده بودند از منظرهای گوناگون محقّ بودند؛ و آن تفاوت دیدگاه ایشان نیز ناشی از همین هویّت مستقل تفکّر سعدی بوده است؛ که از جهتی نمی توان او را عارفی کلاسیک محسوب نمود و از زاویه ای دیگر امّا او از اجلّ حکما و عرفای رازدان پارسی شمرده می شود.
user_image
فروغ
۱۳۹۳/۰۶/۰۱ - ۰۶:۲۱:۱۲
درود بر همه اختران پر فروغ آسمان گنجوربینهایت سپاس از کلام زیبای شما؛ دکتر طوفانی.
user_image
مصطفی نادریان
۱۳۹۳/۰۸/۱۷ - ۱۳:۱۷:۳۸
با تقدیم سلامفارغ از بحث بیهوده پیرامون عارف بودن یا نبودن شیخ اجل، به نظر حقیر ، این غزل کمتر تاب تفسیر عارفانه ای از این دست دارد که شیخ آرزوی پایان شب دنیا کرده و وصال یار را طلبیده باشدافزون بر اینکه در مرام عرفا هم ، چنین نکته ای پذیرفته نیست که عارف لب به شکوه از موهبت حیات نماید و آرزوی مرگ...از سوی دیگر ، تفسیر ظاهربینانه که سعدی در سفر بوده و خسته از تاریکی راه شب هم جفا در حق شیخ است که شیخ کمتر به چنین شرح حال گویی ساده ، آن هم با این الفاظ گران مایه پرداخته است .شاهد ادعا گزیده های فراوانی از گلستان است...آنچه باقی می ماند اعتراف به گران سنگی و سهل ممتنع بودن سخن و شعر استاد سخن پارسی ، سعدی علیه الرحمه است که اینچنین باب لذت بردن از شعری را برای هر انسانی ، از ظن خود ، گشوده است...
user_image
شهروز
۱۳۹۳/۰۹/۱۹ - ۰۹:۴۳:۴۹
سلام بر شیخ همیشه زنده سعدی علیه رحمه بزرگ مرد تاریخ ادبیات ایران کهن عاشق شعر های سعدی مسالهاست سالها این غزل را در البوم "در خیال " از استاد شجریان گوش بدهید حتما به غیر خدا دیگر توجه نمی کنیدباور کنید خدایا
user_image
قریشی
۱۳۹۴/۰۲/۰۲ - ۱۵:۳۳:۱۶
به نظر من در بیت آخر باید به جای "گفتی" " کُفتی" که مخفف کوفتی است بیاید. چون در را می کوبند، نه می گویند.
user_image
لیلی
۱۳۹۴/۰۴/۲۵ - ۱۴:۵۵:۴۳
معنی بیت اول چیست؟
user_image
کسرا
۱۳۹۴/۰۵/۲۷ - ۰۳:۰۲:۵۳
در جواب خانم لیلیسعدی بزرگ در این بیت از طولانی بودن شب و دیر طلوع کردن آفتاب سخن گفتن ( مصرع اول ) ( از غم هجران )و این که خیالهای زیادی به سرشان آمد در این شب و خواب رو از چشمانش گرفت
user_image
,,,,,,,,,,
۱۳۹۴/۰۷/۱۰ - ۱۴:۳۸:۴۳
سرم از خدای خواهد که به پایش اندرافتدکه در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی ...
user_image
رهام
۱۳۹۴/۰۹/۲۹ - ۱۵:۰۳:۲۶
گدای مسکین بر درب خانه طلب خودش رو هزاربار میگه اجابت نمیشه
user_image
احمدرضاآبروشن
۱۳۹۴/۱۰/۳۰ - ۰۹:۱۰:۴۵
با سلام خدمت عزیزانبیت سوم این شعر رو آقای شجریان اشتباه میخونهایشون به گونه ای میخونه که گویا خروس میخواد به نوبت بخونهدرحالیکه معنای شعر اینه که خروس سکوت کرد که «نوبتی» صدایش بالا بیاد"نوبتی" به همون نقاره زن ها و شیپور زن هایی میگن که الان هم در حرم امام رضا علیه السلام نمونه اش رو اجرا میکنند این ها هر روز غروب و طلوع آفتاب رو به زدن سازنقاره اعلام میکننددر ماه مبارک اذان صبح و اذان مغرب رو اعلام میکنند
user_image
سراج
۱۳۹۴/۱۱/۲۶ - ۰۰:۱۱:۳۷
سرم از خدای خواهد که به پایش اندرافتدکـه در آب مـرده بـهتر که در آرزوی آبی ...
user_image
جواد
۱۳۹۵/۰۳/۱۰ - ۰۴:۵۲:۰۰
هرچند همه ابیات غزل فوق العاده زیباست ولی من شاه بیت اون رو بیت ماقبل اخر می دونم. جایی که سعدی علیه الرحمه می فرماید عجیبه که دل سنگ تو با گریه من عوض نمیشه حال آنکه سنگ آسیاب با آب چشم من به گردش در می آیداینجا جناس گردیدن که به دو معنی به کار رفته و حضور سنگ دل و سنگ آسیاب چون نوشیدن آب روان و گوارا در گرمای آفتاب بر دل و جان می نشیند
user_image
ع. سالاربهزادی
۱۳۹۵/۰۶/۲۶ - ۰۶:۵۶:۳۳
با سلام و سپاس از این مجموعه عالی و بی نظیر که برای دوست داران شعر فراهم آورده و در اختیار عموم قرار داده اید.من بر این باورم که در این غزل فراقیه کم نظیر و درخشان در مصرع دوم از بیت آخر ("برو ای گدای مسکین...") شکل صحیح باید به صورت "که هزار بار کُفتی و نیاندت جوابی"؛ با حرف "ک"و ضمه، نه "گ" فارسی، به معنای کوبیدن. فروغی نیز به همین گونه که عرض کردم ضبط کرده است، ولی در نسخه تصحیح یغمایی هم به شکل "گفتی" آمده است.
user_image
غزل
۱۳۹۵/۰۹/۰۴ - ۱۴:۰۱:۳۶
چه لذتی بردم از این اهنگ و صدای استاد شجریان واقعا شعر زیبایی ست درود به خاکت سعدی جان جانان
user_image
بامداد
۱۳۹۵/۱۱/۲۶ - ۱۶:۵۷:۵۵
اگه سعدی تو کل عمرش همین یه خط اول این غزل رو می گفت و می مرد باز هم جا داشت که تا روزی که آفتاب برمیاد بهش استاد سخن لقب بدی:"سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی"کدوم آدمیزادی تو تاریخ بوده که دست کم یه شب این احساس رو نداشته و کدوم شاعری و کی و کجا این قدر ساده و کوتاه و درست تونسته این احساس رو بیان کنه؟ این قدر ظریف که حتا اگه نوک انگشتتو به هر کدوم از این هفت-هشت تا کلمه بزنی خرابش می کنی ...
user_image
فریبا
۱۳۹۶/۰۲/۰۵ - ۱۸:۴۴:۳۹
درود به روان پاک استاد کم مثال شعر و سخن، سعدی شیرازی. واقعاً که لذت بردم. وسپاسگزار از شما عزیزان که این غزل بسیار زیبا رو در این صفحه قرار دادید. پیروز باشید.
user_image
فرخ مردان
۱۳۹۶/۰۳/۲۲ - ۱۰:۰۶:۲۹
@احمدرضاآبروشنک:درست میگید. خوانش شجریان از "نفس خزوس بگرفت که نوبتی یخواند" اشتباه ست و مطمئنا متوجه معنی درست مصراع نشده.با عرض احترام به سایر دوستان، موسیقی و تنظیم هم کار درجه دوم و سطحیی ست.
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۶/۰۳/۲۲ - ۱۲:۵۴:۰۴
گرامی رهاملطفاً بنویس { در } ننویس { درب }در فارسی درب نداریم ، هرکه می نویسد اشتباه می کندمانا باشی
user_image
کسرا
۱۳۹۶/۰۳/۲۲ - ۱۳:۱۷:۴۷
بامداد عزیز بسیار زیبا نوشتی ... کاملا با شما موافقم
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۳/۲۳ - ۰۸:۳۰:۳۲
فرخ عزیزنوبتی "بخواند"!!موسیقی سطحی و درجه دوم!!کم لطفی می فرمائید دوست گرامی..
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۰۳/۲۳ - ۱۰:۱۸:۰۱
دوستان بسیار کم لطفی می کنیدبه نظر من شجریان درست خوانده نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند . یعنی حتا یک نوبت دیگر بخواند . و دلیل ، آنکه در مصرع دوم همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابیتأکید می کند که بلبلان نیز خاموش شدندلفظ نوبتی ربطی به اذان و ناقاره ی دربار پادشاهان ندارد .ضمن اینکه بهتر است به بزرگانمان بی احترامی نکنیم . شاید اشتباه از شما باشد.
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۳/۲۳ - ۱۱:۳۹:۳۹
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواندهمه بلبلان بمردند و نماند جز غرابیتو گویی در این شب دیجور تنهایی از بخت کج ما نفس خروس محل هم گرفته شده و از بس منتظر مانده که از روی نوبت بخواند(ولو یک بار)زیرا هر چه گوش به آواز ماند که صدای خروسان دیگر را بشنود نشنید که نشنید و تنها صدای زشت زاغ به گوش رسید.کاش یک بار میخواند که امیدوار شوم به پایان این شب میفرماید این شب سیاه زاغی چنان است که گویی پایانی ندارد.باید دانست که وقتی خروس آواز سر میدهد خروسی که صدای او را میشنود هم
پاسخ مدهد و این کار به نوبت تکرار و تکرار مشود تا سپیده و گاه از آن هم میگذرد و هر چه به سپیده نزدیکتر شود خروسها بیشتر و با دور تندتر میخوانند
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۳/۲۳ - ۱۱:۴۷:۰۰
معنی دیگر را هم میتوان برداشت کرد ولی به احتمال کمتر.چنانکه در غزل زیر و بیت پایانی میفرمیاد:سعدیا نوبتی امشب دهل صبح نکوفت یا مگر روز نباشد شب تنهایی را؟سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۲۰
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۳/۲۳ - ۱۲:۰۵:۲۱
خلاصه:به نوبت خواندن خروس نشان از امیدواری دم به دم برای سرزدن سپیده دم و آغازی دیگر است.همراهی آدم و خروس برای یک چیز.هنگام سپیده دم خروس سحریدانی که چرا همی کند نوحه گرییعنی که نمودند در آیینهٔ صبحکز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۶/۰۳/۲۳ - ۱۴:۱۶:۲۰
گرامی حسین ،1 درود بر شما که حق مطلب را ادا کردیدهر گردی گردو نیست هر جا لفظ نوبتی آمد منظور ، آنان که بر سرای سلطان نقاره میزده اند نیست ، ملامت‌ها که بر من رفت و سختی‌ها که پیش آمدگر از هر نوبتی فصلی بگویم داستان آیدسعدیاین نوبت به مانای دیگر است ، نه اذان گوگرامی 7 نیز توضیح دادند ، ولی حاشیه ی بعدی ایشان درین مورد با حقیقت همخوانی نداردمانا باشید
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۳/۲۳ - ۲۲:۳۳:۰۵
دوستان عزیز.. "نوبتی" می نوازد.. هیچگاه در این جایگاه خواننده نبوده است..خروس بیچاره خواننده را چه کار با نوبتیِ نوازنده!
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۶/۰۳/۲۴ - ۰۰:۵۹:۳۹
گر پنج نوبتت به در قصر می زنندنوبت به دیگری بگذاری و بگذری.درین بیت هر دو نوبت را آوردهدر نقاره خانه ی شاهان پنج بار گاهی سه بار ، کمتر یا بیشتر ، نقاره می زدند ، معمولاً وقت نماز ، گویند تا زمان قاجار ها و پهلوی ها نیز ادامه داشته که درین اواخر وقت سحر ، توپ در می کرده اند به عنوان شروع صبح و وقت نمازدر مشهد نیز نقاره زدن و اظهار پادشاهی کردن هنوز هم ادامه دارد ، شاید جایگزین اذان باشد.
user_image
فرخ مردان
۱۳۹۶/۰۳/۲۴ - ۰۲:۰۸:۵۹
@نادرپس حتما منظور سعدی این بوده که خروس رفته بوده تو نوبت که آواز بخونه؟! به این مبگن تعصب : سعدی فدای شجریان!
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۳/۲۴ - ۰۲:۲۵:۰۴
بگذریم دوست عزیزم...
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۰۳/۲۴ - ۰۶:۲۱:۴۲
نادر.. خان عزیز آفریناز شما بزرگواری می آموزیمزنده باشید
user_image
صفایی
۱۳۹۶/۰۳/۲۵ - ۰۵:۰۲:۴۲
به عنوان یک کفترباز کهن با سابقه خروس بازی با هفت مواققم.خروسهای روستای ما که منتظر قوقولی قوقوی هم میمانند.
user_image
مهدی آگاه
۱۳۹۶/۰۵/۱۴ - ۱۰:۲۰:۰۸
استاد شجریان بیت سوم را اشتباه حوانده در کلمه نوبتی جرف یا قید را به اسم تبدیل میکند. مانند روز و روزی با تاکید بر روی چرف یا.
user_image
مهدی آگاه
۱۳۹۶/۰۵/۱۴ - ۱۱:۱۱:۰۶
بیت آحر را سعدی با چسارت سروده. زیرا حدیث نبوی دیگر است.گفت پیفمبر که چون کوبی دری عاقلت زان در برون آید سری
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۷/۲۹ - ۱۸:۲۹:۴۷
پیوند به وبگاه بیرونیآلبوم در خیال
user_image
محمد اسدی
۱۳۹۶/۰۹/۲۱ - ۰۷:۱۰:۴۲
سلام به اساتید؛ با کمال احترام به اسطوره هنر و آواز به نظر من هم در بیت سوم تاکید استاد شجریان شاید با منظور سعدی همخوانی نداشته باشه؛ خروس از بس نوبتی خونده نفسش گرفته ولی صبح ک باید بشه نمیشه و خروس ها کماکان نوبتی میخونند ( تو شمال ک هستم من همین برنامه دارن خروس ها)
user_image
پدرام
۱۳۹۷/۰۲/۲۲ - ۰۴:۱۵:۴۲
معنای مصرع زیر را بفرماییدبزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی
user_image
پدرام
۱۳۹۷/۰۲/۲۲ - ۰۴:۱۷:۲۴
منظور از نفحات صبح بوی صبح است ؟مگر صبح بو دارد ؟
user_image
روفیا
۱۳۹۷/۰۲/۲۲ - ۰۶:۱۵:۳۶
بلی البته که دارد!اشیاء، رفتارها، زمان های گوناگون و... رنگ و بو و طعم و ویژگی های فراوان دیگر دارند.بوی کبر و بوی حرص و بوی آز در سخن گفتن بیاید چون پیازحتی ترانه هم بو دارد مانند ترانه ای که بوی نان نمی داد. (قیصر امین پور)خیال هم بو دارد :چو شو گیرُم خیالش را در آغوشسحر از بسترم بوی گل آیواگر عطرهای مختلف از جمله عطر صبح و عطر شب برایتان بپراکنند شما احتمالا قادر به تشخیص آنها خواهید بود. یا صدای یک صبح برفی در یک بن بست ظاهرا ساکت و یک صبح آفتابی و یا یک صبح بارانی!باور کنید که جنگل باران خورده صدایی دارد و جنگل تشنه صدایی! هنری دیوید تورو در والدن می گوید :brilliant fruit was likewise food for my eyes merely;میوه ی تابناک زرشک نیز به همین ترتیب صرفاً غذایی برای چشمان من بود. ما از اینها سرسری می گذریم.جام شراب لحظه ها را با همه طعم و عطر و رنگش تمام و کمال نمی نوشیم.
user_image
پدرام
۱۳۹۷/۰۲/۲۳ - ۰۲:۱۷:۱۱
با درود و صد سپاس روفیای عزیزاحسنت به شما . قلمتان همیشه سبزپاینده باشید
user_image
شاهرخ
۱۳۹۷/۰۵/۲۴ - ۱۱:۲۵:۵۲
چقد خوب بود که موسیقی هم داشت . مرسی
user_image
مهدی
۱۳۹۷/۰۸/۱۷ - ۰۶:۳۴:۵۲
درود به شماسر آن ندارد امشب که برآید آفتابی .حضرت سعدی 700 سال پیش حرف امروز ما رو به بهترین و صریح ترین شکل ممکن بیان کرده اند . روانش شاد
user_image
ایرانی
۱۳۹۸/۰۳/۰۳ - ۰۹:۰۷:۰۲
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمدبزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی.پدرام جان سعدی در مصراع اول میفرماید : چرا ای صبح درنگ کردی و نیامدی تا جان من به لب رسید. در مصرع دوم هم میگوید : بزه کردی یعنی ( گناه کردی ) که دیر آمدی چرا که دیر آمدن تو باعث بروز گناه دیگری نیز شده است و آن این است که موذن اذان صبح را نگفته تا عمل نیکی انجام دهد.
user_image
ایرانی
۱۳۹۸/۰۳/۰۳ - ۰۹:۱۰:۲۹
در بیت دوم این غزل زیبا بین بزه ( گناه ) و ثواب آرایه تضاد بکار رفته است. خطاب به صبح ( ای صبح ) هم صنعت تشخیص و جان بخشی به اشیا میباشد.
user_image
ایرانی
۱۳۹۸/۰۳/۰۳ - ۰۹:۱۶:۳۳
در بیت چهارم : نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارمکه به روی دوست ماند که برافکند نقابی.بین روی ( سبب و علت ) در مصرع اول و روی ( صورت و چهره ) در مصراع دوم آرایه جناس تام بکار رفته. همچنین بین دوست و دوست ( عشق ورزیدن و یار و دلدار ) نیز جناس تام هست .
user_image
ایرانی
۱۳۹۸/۰۳/۰۳ - ۰۹:۲۲:۰۸
در مصرع اول بیت پنجم : سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتدکه در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی.عبارت : با سر به پای کسی افتادن کنایه از نثار کردن فدا کردن و جان دادن در راه معشوق میباشد.
user_image
حسین مرکزی
۱۳۹۸/۰۳/۰۳ - ۱۳:۰۷:۲۸
نوبت به معنی وقت نماز است:یعنی خروس نمیخواند که بشارت صبح دهد.برو پنج نوبت بزن بر درتچو یاری موافق بود در برتگلستان
user_image
بهرام
۱۳۹۸/۰۳/۰۷ - ۰۰:۳۴:۲۹
در خاطرم هست استاد شفیعی کدکنی یک بیت از این غزل را پرسش کردند در امتحان به این مضمون که لطف و زیبایی بیت نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارمکه به روی دوست ماند که برافکند نقابیدر چیست؟
user_image
هادی جلمبادانی
۱۳۹۸/۰۵/۲۵ - ۰۱:۲۵:۰۰
چرا شما از نقاشیهای بهتر از تصویر سعدی استفاده نمی کنید.
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۳۹۹/۰۴/۲۷ - ۰۲:۵۸:۴۰
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند/همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابیبرخی دوستان فرموده اند استاد شجریان کلمه «نوبتی» را اشتباها به صورت نکره خوانده است و باید به صورت اسم منسوب بخواند.ابتدا ذکر یک نکته لازم است که استاد هم انسان هستند و دارای اشتباه. در جاهایی هم کلماتی را اشتباه خوانده اند هرچند این موارد بسیار اندک است و در برابر حجم عظیم کارهای ایشان اصلا به چشم نمی آید مخصوصا که ایشان معمولا غزل ها را از حفظ می خوانند.اما در اینجا کاملا درست خوانده است. به معنای بیت توجه کنیم، اگر به صورت اسم منسوب بخوانیم چند مشکل ایجاد می شود و غزل سعدی را ا معنا می اندازد.نخست: «نوبتی» در معنایی که مد نظر این دوستان است چیزی را نمی خواند بلکه دهل و نقاره می زند (نوبتی: کسی که در نقاره‌خانه کوس یا دهل می‌زند؛ نوبت‌زن.) در حالی که اینجا حرف از خواندن است.سعدیا نوبتی امشب دهل صبح نکوفت/یا مگر روز نباشد شب تنهایی رادر اینجا به صورت اسم منسوب استدوم: اگر به صورت اسم منسوب بگیریم مصرع دوم ارتباطش با مصرع اول قطع می شود.سوم: در این صورت باید فعل «بگرفت» متعدی باشد یعنی کسی نفس خروس را گرفته باشد و آن را از خواندن منع کرده باشد تا دهل زن بخواند. (خواندن دهل زن!!!!)اما در مورد موسیقی هم فرموده بودند تنظیم آن سطحی و دست دوم است.نخست: آهنگساز و تنظیم کننده این تصنیف استاد درخشانی است، شاگر مبرز استاد محمدرضا لطفی. استاد درخشانی جزء آهنگسازان بزرگ و معدود تنظیم کنندگان زبردست است.دوم: این اجرا فقط یک تصنیف است و تصنیف نمی تواند حق شعر را بیان کند. استاد شجریان درمصاحبه ای فرمودند: «اگر آواز فراموش شود غزل هم کم رنگ می شود. ارزش غزل و شعر در آواز است که خودش را نشان می دهد و در تصنیف به خاطر دست و پاگیر بودن ریتم ها برخی نمی توانند مفاهیم را خوب بیان کنند و ممکن است شعر دچار آهنگ و ریتم شود.»اگر کسی یا اثری را دوست نداریم باعث نشود یک غزل سعدی را از معنا بیاندازیم
user_image
مهدوی فر
۱۳۹۹/۰۵/۰۱ - ۱۴:۲۶:۲۵
با سلام و قدردانی بابت سایت بسیار خوبتون.همانطور که در تصویر مرتبطی که ارائه کرده اید هم مشخصه، در بیت پنجم مصرع اول کلمه صحیح پاش است نه پایش.
user_image
جعفری ملک ابادی
۱۳۹۹/۰۶/۰۵ - ۱۰:۳۵:۵۸
انسان درشگفت می ماند از اوج زیبایی وکمال این سخنان که دل تنگی واحساسات آدمی را بیان می دارد وای نگار که همین امروز سروده شده اند من به خود می‌بالم که پارسی زبان هستم واز این همه زیبایی وشکوه این اشعار لذت می برم
user_image
جعفری ملک ابادی
۱۳۹۹/۰۶/۰۵ - ۱۰:۴۱:۴۲
انسان در شگفت می ماند از اوج کمال وزیبایی این اشعارکه چگونه احساسات دلتنگی آدمی را به این ظرافت بیان می دارد اینقدر سخن تازگی طروات دارد که انگار همین امروز سروده شده من ازاین که پارسی زبان هستم به خود می بالم
user_image
عبداله رحیمی
۱۳۹۹/۰۶/۲۹ - ۰۳:۲۶:۱۱
با سلامدر
پاسخ به آقا یا خانم فرخخوانش درسته به نظر من چون در این بیت نوبتی دو معنی داره یکی به معنای دفعه و بار می باشد و دیگری نوبتی در قدیم به افرادی می گفتند که در شهر برای اعلام ساعت و پاسهای شبانه روز می خواندند
user_image
عبداله رحیمی
۱۳۹۹/۰۶/۲۹ - ۰۳:۳۶:۲۷
سلام اوج سخنوری استاد سخن در بیت یکی مانده به آخر پیداستاستفاده از فعل گردیدن که به دو معناست هم شدن و هم چرخیدن، تعجب میکنم از دل سنگ گونه تو که چرا با اب چشم سعدی عوض نمی شود (چرا تغییر نمی کند) چرا که این آب آسیابی را می چرخاندشگفتا!!!!!
user_image
Moheb
۱۳۹۹/۰۸/۲۹ - ۰۰:۵۲:۰۳
در بحث آن بیت نفس خروس بگرفت شاید بشود گفت که شیخ اجل اینجا به دو معنی شعر گفته(صلح میان استاد شجریان و سعدی!!!!) که از این شعر ها زیاد است.از در بخشندگی و بنده نوازیمرغِ هوا را نصیب، ماهی دریایعنی ماهی دریا را نصیب مرغ هوا می کند.از در بخشندگی و بنده نوازیمرغِ هوا را نصیب و ماهی دریایعنی مرغ را هوا نصیب و ماهی دریااز در بخشندگی و بنده نوازیمرغِ هوا را نصیبِ ماهی دریایعنی مرغ هوا را نصیب ماهی دریا می کند و به ماهی می دهدو عجیب است که این شعر نیز از سعدیست.درود
user_image
جمشید محمدی
۱۳۹۹/۰۹/۱۵ - ۰۱:۰۵:۰۰
با دروددر مورد بیت پایانی و در مضراع دوم آمده که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی نظر من اینه که این در واقع به این صورته " که هزار بار کفتی و نیامدت جوابی" زیرا در برای کفتن ( کوفتن) ست و نه گفتن. حضرت شجریان هم می فرمایند گفتی
user_image
امیر
۱۳۹۹/۱۰/۲۴ - ۰۷:۲۸:۴۶
درود.بنده هم نقطه نظر هایی درباره شعر دارم که قطعا بدون عیب نیست. بیت1_انگار دلبر صیاد ما قصد ان را ندارد که به فراق پایان بدهد و با خود حس سرزندگی را حمل کند و چه خیال ها و تشویش هایی در شب دراز پر ظلمتت گذر کرد و از شدت فکر کردن به تو دمی اسوده نبودم . بیت2_به چه علتی من را در هجران گذاشتی و خود را نمایان نمی کنی.با این کار گناه کردی زیرا موذنان را نگذاشتی اذان سر بدهند و کار ثوابی به عمل بیاورند که اینها حضور تورا می طلبد__تو به اندازه ای عظمت و مقبولیت داری که همه از نبود تو در رنج هستند. بیت3_خروس در انتظار یک بار خواندن ناتوان بود زیرا خروسان دیگر او را همراهی نمی کردند و نقطه شروعی وجود نداشت و همه بلبلان در دوری تو اوازشان به خاموشی گرایید و یک کلاغ باقی ماند___منظور از کلاغ اواز دلخراش و ستمگر شب است که شاعر از ان گله مند است. بیت4_رایحه های خوش سحرگاه را به این علت خوش می پندارم که حکم صورت یار را دارد که نقاب از رخش برداشته و اشکار شده اوج هنروری شیخ اجل را می توان در این بیت دید؛نقاب به معنی فراق است و می توان معشوق را گلی در نظر گرفت که سر از شاخ خود بیرون اورده و بوی عشق و زندگی ان حس بویایی اهالی را بیدار کرده است. گل برون کرد سر از شاخ به دل بردن خلق تا بسی جلوه گری کرد هوا بر تن گل بیت5_از خدا این را می خواهم که چون معشوق به من لطف و توجه ندارد،خدا به من عنایت کند و واسطه شود و مرا به مرادم برساند چرا که جان دادن در پیش پای یار بهتر از این است که ارزوی وصال داشته باشی ولی موفق نشوی.از خود گذشتگی و وصال برای سعدی از همه چیز مهم تر است. بیت6_دل من به اندازه ای تاب و توان ندارد که از غم عشقت دوام بیاورد.من مانند مگسی بی ارزش و ناچیز ام که نمی توانم عقاب(یار)را از پا بیفکنم و اورا مطیع خواسته هایم کنم بیت7_ای یار من یک گناه دارم انم عاشق شدن است که دلیل نمی شود من را به حال خود رها کنی،تو اگر می خوای من را عقوبت کنی با دستان خویش این کار را کن که عذابش از شهد هم شیرین تر است. بیت8_باعث حیرت است که ای دوست که دلت مانند سنگ هست و با خیره شدن به دیده های گریان سعدی هیچ تغییر و تحولی در وجودت احساس نکنی و بقولی تخم مهرم در دلت ننشیند زیرا اسیاب هم با با اب گریه هایم به چرخ در امده____دل تو هم سنگ است و چرخ اسیاب هم سنگ است اما نمی دانم تو چرا تسلیم نمی شوی؟تو سخت تر از چیزی هستی که من در ذهن گماشته بودم! بیت9_ای گداش عشق که به امید دیدار خود را به اب و اتش می زنی و سرانجام راهی نمی یابی بهتر است که راه دیگری را در پیش بگیری____منظور از در دگر طلب کن احتمالا توسل شدن به خدا و تسلیم شدن دربرابر این امر است.
user_image
سپهر
۱۳۹۹/۱۱/۱۹ - ۱۷:۲۹:۰۲
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کنکه هزار بار گفتی و نیامدت جوابی
user_image
حسن بشارتی
۱۴۰۰/۰۱/۰۴ - ۱۷:۲۱:۳۷
با درود خدمت همه دوستان و اساتید گرانقدر ، گلایه محترمانه ای داشتم از عزیزانی که ، ایراد قطعی به خوانش استاد شجریان و ضعف موسیقی در خیال داشتند .اول اینکه ، استاد شجریان ، نه که از جمع اساتید اینجا ، بل از بسیاری از ادبای حال حاضر ایران ، تخصص شعری و ادبی بالاتری داشتند ، و همه انتخاب های ایشان ، در نهایت تحقیق و مطالعه انجام میشد .دوم اینکه ، بسیاری از ایرانیان عزیز ، آشنایی و قرابت با ظرایف اشعار حضرت سعدی و حافظ رو ، با گوش فرا دادن به آثار استاد شجریان حاصل کردند .کمی در نقد عجولانه اساتید بی مانند این سرزمین ، محتاط تر باشیم .هم پایه استاد شجریان ، در قرن معاصر و شاید قرون آتی ، سخت بتوان یافت .با کمال احترام .
user_image
اشکبوس اشک
۱۴۰۰/۰۷/۲۰ - ۰۴:۰۲:۵۱
دوستان اندیشمند لطفأ نظر خود را در مورد درک مفهوم این غزل ، با جابجایی ترتیب بیت ها بفرمایید   سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی/که خیال‌ها گذر کرد چو گذر نکرد خوابی به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد/که بزه کردی و نکردند چو مؤذنان ثوابی نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند/که همه بلبلان بمردند چو نماند جز غرابی   برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن/که هزار بار گفتی چو نیامدت جوابی رخ او نه مرد آنست که به عهدش عمل نماید/که مگس کجا تواند چو بیفکند عقابی دل همچو سنگش به آب چشم سعدی/که عجب نبود نگردد چو بگردد آسیابی نفحات صبح دانی ز چه روی دوست بماند/که به روی دوست ماند چو برافکند نقابی   سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد/که در آب زنده ماند چو در آرزویش آبی نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری/که به دست خویش فرمای چواگرم کنی عذابی    
user_image
عظیم توکلی
۱۴۰۰/۱۱/۲۴ - ۰۷:۰۶:۳۶
با سلام در مورد خوانش استاد شجریان و اینکه درست خونده یا نه: در واقع خوانش استاد دلیل بر درست یا غلط بودن  شعر نیست ( در تصحیح علمی متون قدیمی چند اصل وجود داره و محققان بزرگ در این مورد مقالات فراوانی نوشتن و معمولا در ابتدای هر اثری که تصحیح میکنن با ذکر جزییات و توضیحات کامل شیوه کار خود رو تشریح میکنن. بعنوان مثال استفاده از قدیم ترین نسخه ها و مقابله با باقی نسخ قدیمی و از این دست قواعد ) در مورد اثار سعدی بهترین و کاملترین مجموعه کلیات سعدی به تصحیح فروغی هست که شامل هزلیات هم هست. پس اینکه استاد چطور این شعر رو خوندن دلیل بر درست یا غلط بودن اون کلمه نیست و باید ضبط درست ابیات بر اساس نسخه فروغی مد نظر باشه. در عین حال آوای آسمانی استاد شجریان فارغ از اینکه یک شعر رو صحیح یا غلط یا کامل یا ناقص بخونه بخودی خود مسحور کننده و شورانگیز هست و من بهیچ عنوان قصد جسارت به ساحت آن بزرگوار رو ندارم و اینکه خود من بشدت علاقمند به هنر بی بدیل ایشون هستم. در مورد بیت نفحات صبح دانی ... استنباط من به این شکل هست: نفحات صبح به معنی ابتدای صبح و گرگ و میش هست و معنی اینطور میشه که سعدی وقتی در طول شب به اسمان نگاه میکنه درخشش ستاره ها رو به شکل معشوق میبینه که نقاب یا پارچه ای روی صورت خودش کشیده و از فرط نورانی بودن چهره معشوق از سوراخ های نقاب مقداری نقاط نورانی به چشم میخوره و وقتی شب به صبح میرسه مانند این هست که معشوق نقاب خودش رو کم کم برمیداره و چهره نورانی خودش رو نشون میده پس اینکه سعدی نفحات صبح رو دوست داره به این دلیل هست که تمام شب محو تماشای چهره معشوق از پشت نقاب هست و در نهایت جایزه خودش رو با برداشته شدن نقاب معشوق میگیره هرچند که از فرط نورانی بودن فقط نور نصیبش بشه. نفس خروس بگرفت...: به نظر من این مصراع پرسشی هست و نه خبری به این معنی که ایا نفس خروس گرفته که یک نوبت بخواند و مژده صبح را بدهد؟
user_image
مهدی
۱۴۰۱/۰۲/۱۵ - ۱۹:۵۴:۳۴
درمورد حاشیه های موجود با محوریت نوبتی. لازم به ذکر است که خروس در صف
پاسخ میماند، متعسفانه صدای استاد شجریان را به یاد ندارم که به چه لفظی میخواند ولی در دیدگاه من که هر روز با آن مواجه هستم خروس در صف
پاسخگویی به جواب میماند. و برای دوستمان که موسیقی استاد را درجه دو میداند متعسف هستم که بدون داشتن دانش موسیقایی و صرفا با نظر دلی خود. اساتید موسیقی را سعی بر زیر سوال بردن دارند
user_image
یوسف شیردلپور
۱۴۰۱/۱۰/۱۱ - ۱۲:۵۷:۳۳
سپاس از نظرات همه عزیزان گنجوری حضورتان سبز امادرمورد خوانش این غزل زیبای سعدی حتمی که استاد شجریان که خود ازهرجهت اهل شعر وادبیات بودند وصاحب نظر وبه احتمال زیاد هم درست کلمات را ادا کردند هرچند هرکس هم ممکن است اشتباهی ولو کوچک ورموقع اجرا انجام بدهند وشعرهای سعدی معنی و مفاهیم اش عرفانیست مگرمیشود اینچنین سخن وپند ودرس اموزه ای که قرنهای قرن آدمی رابفکر واندیشه وامیدارد ازدهان وسین یک فرد عادی برآید مقام عارف بحق که لایق همچو سعدیست روحشان شاد بیت اولش هم تداعی کنند خاطره بس تلخ شب زلزله31 خرداد 69 چه شب غم انگیزی شب درازی بود حق یارتان🙏🙏
user_image
حمید ستوده
۱۴۰۲/۰۵/۲۷ - ۰۳:۳۲:۰۰
سروران ارجمند، به ظن قوی عرض میکنم که شیخ اجل در حدود هشتصد سال پیش ،  ماننداکثر امروزیان که در وجود خالق شک نموده اند، یکی ازطرفه «بی خدایان» زمان خویش بوده است. آیا در آخرین بیت این زیبا غزل، بجز این فرموده است؟
user_image
امید وداد
۱۴۰۲/۰۹/۲۶ - ۱۸:۲۴:۴۶
در بیت : برو ای گدای مسکین و در دگر طلب کن که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی بنظر واژه " گفتی " در مصرع دوم اشتباه نساخان باشد و درست " کفتی " است از کوفتن دلیل آنکه در را می کوبند تا
پاسخی آید
user_image
مجتبی
۱۴۰۲/۱۰/۲۳ - ۱۵:۱۶:۱۵
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی تو خود آفتاب خود باش و صف انتظار بشکن
user_image
محسن رشیدی
۱۴۰۲/۱۲/۱۷ - ۱۳:۳۵:۳۵
حقیقتا که لقب استاد سخن برازنده حضرت سعدی بوده و هست
user_image
غمناک ابددوست
۱۴۰۳/۰۱/۲۷ - ۱۴:۱۸:۲۶
با سلام چند بیت از این غزل رو استاد شجریان بهمراه تار استاد شهنازی و سنتور استاد پایور خوانده است https://t.me/Avayemehregan/63120   پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
هوشنگ بهمنی
۱۴۰۳/۰۶/۲۳ - ۱۴:۵۲:۲۳
بیت پنجم : " سرم از خدای خواهد "مجاز است ، یعنی وجودم  ، با کمال میل از خدا ارزو دارم که فدای دوست شوم .