سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۵۵۰

۱

دیدم امروز بر زمین قمری

همچو سروی روان به رهگذری

۲

گوییا بر من از بهشت خدای

باز کردند بامداد دری

۳

من ندیدم به راستی همه عمر

گر تو دیدی به سرو بر قمری

۴

یا شنیدی که در وجود آمد

آفتابی ز مادر و پدری

۵

گفتم از وی نظر بپوشانم

تا نیفتم به دیده در خطری

۶

چاره صبر است و احتمال فراق

چون کفایت نمی‌کند نظری

۷

می‌خرامید و زیر لب می‌گفت

عاقل از فتنه می‌کند حذری

۸

سعدیا پیش تیر غمزه ما

به ز تقوا ببایدت سپری

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 918
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 680

نظرات

user_image
لولی
۱۳۹۵/۰۳/۲۹ - ۱۳:۰۸:۰۰
مصرع دوم بیت سوم مشکل داره.
user_image
۷
۱۳۹۵/۰۳/۲۹ - ۱۳:۳۲:۲۲
من ندیدم به راستی همه عمرگر تو دیدی به سرو بر قمریبه عمرم ندیدم که یک ماه روی سرو جای گرفته باشد
user_image
ایامش
۱۳۹۶/۰۲/۱۱ - ۱۵:۳۴:۴۳
از بیت دوم مصراع دوم مشکلی هست از نظر هجا بندی با بقیه هماهنگ نیست