
سعدی
غزل شمارهٔ ۵۶۴
۱
مرا دلیست گرفتار عشق دلداری
سمن بری صنمی گلرخی جفاکاری
۲
ستمگری شغبی فتنهای دل آشوبی
هنروری عجبی طرفهای جگرخواری
۳
بنفشه زلفی نسرین بری سمن بویی
که ماه را بر حسنش نماند بازاری
۴
همای فری طاووس حسن و طوطی نطق
به گاه جلوه گری چون تذرو رفتاری
۵
دلم به غمزه جادو ربود و دوری کرد
کنون بماندم بی او چو نقش دیواری
۶
ز وصل او چو کناری طمع نمیدارم
کناره کردم و راضی شدم به دیداری
۷
ز هر چه هست گزیر است و ناگزیر از دوست
چه چاره سازد در دام دل گرفتاری
۸
در اشتیاق جمالش چنان همینالم
چو بلبلی که بماند میان گلزاری
۹
حدیث سعدی در عشق او چو بیهده است
نزد دمی چو ندارد زبان گفتاری
تصاویر و صوت


نظرات
چهره
حمیدرضا
محسن