سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۵۷۳

۱

تو در کمند نیفتاده‌ای و معذوری

از آن به قوت بازوی خویش مغروری

۲

گر آن که خرمن من سوخت با تو پردازد

میسرت نشود عاشقی و مستوری

۳

بهشت روی من آن لعبت پری رخسار

که در بهشت نباشد به لطف او حوری

۴

به گریه گفتمش ای سرو قد سیم اندام

اگر چه سرو نباشد بر او گل سوری

۵

درشتخویی و بدعهدی از تو نپسندند

که خوب منظری و دلفریب منظوری

۶

تو در میان خلایق به چشم اهل نظر

چنان که در شب تاریک پاره نوری

۷

اگر به حسن تو باشد طبیب در آفاق

کس از خدای نخواهد شفای رنجوری

۸

ز کبر و ناز چنان می‌کنی به مردم چشم

که بی شراب گمان می‌برد که مخموری

۹

من از تو دست نخواهم به بی‌وفایی داشت

تو هر گناه که خواهی بکن که مغفوری

۱۰

ز چند گونه سخن رفت و در میان آمد

حدیث عاشقی و مفلسی و مهجوری

۱۱

به خنده گفت که سعدی سخن دراز مکن

میان تهی و فراوان سخن چو طنبوری

۱۲

چو سایه هیچ کس است آدمی که هیچش نیست

مرا از این چه که چون آفتاب مشهوری

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 932
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 678

نظرات

user_image
فرخ مردان
۱۳۹۶/۰۳/۲۵ - ۰۹:۲۸:۱۱
مطابق کلیات فروغی/هوشنگ رهنما :1-در بیت نهم: ..تو هر گناه که خواهی بکن که مغفوری هست: "...تو هر گناه که خواهی بکن که معذوری"2- در بیت آخر: چو سایه هیچ کست آدمی که هیچش نیست... هست: "چو سایه هیچ کس است آدمی که هیچش نیست..."
پاسخ: با نسخه چاپی تصحیح فروغی انتشارات امیرکبیر مقایسه شد. هر دو مورد با آن نسخه چاپی مطابقت دارد (مغفوری و هیچ کست نوشته شده). منتهی در مورد «هیچ کست» چون بی‌معنی می‌نمود فرض کردیم «هیچ کسست» بوده و اشتباه چاپی رخ داده و تغییر دادیم.
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۶/۱۰/۲۸ - ۱۰:۵۰:۳۹
بازگشت به
پاسخ حاشیه قبل، «هیچ کست» در مصرع اول بیت آخر به لحاظ آن که بی‌معنی می‌نمود -علی رغم تطابق با نسخه چاپی- به «هیچ کس است» تغییر داده شد. مگر آن که دوستان با این ضبط (هیچ کست) توجیه و دلیلی بر درستی آن بیاورند تا ثابت شود این ضبط غلط چاپی نبوده.
user_image
۷
۱۳۹۶/۱۰/۲۸ - ۱۷:۲۵:۳۰
به گریه گفتمش ای سرو قد سیم انداماگر چه سرو نباشد به رو گل سورینیم بیت دوم (به رو) نیست و (برو=بر او) درست است.معنی هم که روشن است
پاسخ: با تشکر، متن و خوانش تصحیح شد (جهت اطلاع دوستان در متن چاپی عبارت یاد شده «برو» ثبت شده است).
user_image
محسن
۱۳۹۶/۱۰/۲۹ - ۰۱:۱۲:۳۰
لطفاً ، توضیحی در معنای این بیت بدهید ، ممنونمچو سایه هیچ کس است آدمی که هیچش نیستمرا از این چه که چون آفتاب مشهوری
user_image
۷
۱۳۹۶/۱۰/۲۹ - ۰۱:۴۶:۰۵
چو سایه هیچ کس است آدمی که هیچش نیستمانند سایه هیچ کس به شمار میرود که چیزی نداردبه قول امروزی ها:عددی نیست که هیچ چیزی ندارد.مرا از این چه که چون آفتاب مشهوریبه من چه که تو مانند آفتاب در همه جا مشهور هستیمرا سننه که همه تو را میشناسند پول و پله نداری ول معطلیتناسب سایه و خورشید جالب است
user_image
۷
۱۳۹۶/۱۰/۲۹ - ۰۱:۵۱:۳۴
خلاصه میگوید سعدی ریز می بینمت
user_image
۷
۱۳۹۶/۱۰/۲۹ - ۰۸:۴۴:۰۲
مرا از این چه که چون آفتاب مشهورییک توضیح کوچولو اینکه در اینجا فعل (رسد) حذف شده است و در اصل چنین بوده:مرا از این چه (رسد) که چون آفتاب مشهوری؟
user_image
ناصر
۱۳۹۶/۱۰/۲۹ - ۱۷:۱۶:۴۸
آقا محسن چو سایه هیچ کس است آدمی که هیچش نیستیعنی: ادمی که بی چیز است مثل سایه میماند ، که سایه چیزی به حساب نمی آید. مرا از این چه که چون آفتاب مشهورییعنی: مرا از تو که چون آفتاب مشهوری چه نصیبی ست؟شاد زی
user_image
علی ناطقی
۱۴۰۱/۰۲/۰۶ - ۰۹:۵۵:۰۷
من معنی مصرع دوم از بیت چهار رو متوجه نشدم میشه توضیح بدین