
سعدی
غزل شمارهٔ ۵۸
۱
اتفاقم به سر کوی کسی افتادهست
که در آن کوی، چو من کشته بسی افتادهست
۲
خبر ما برسانید به مرغان چمن
که همآواز شما در قفسی افتادهست
۳
به دلارام بگو ای نفس باد سحر
کار ما همچو سحر با نفسی افتادهست
۴
بند بر پایْ تحمل چه کند گر نکند؟
انگبین است که در وی مگسی افتادهست
۵
هیچکس عیب هوس باختن ما نکند
مگر آنکس که به دام هوسی افتادهست
۶
سعدیا حال پراکندهٔ گوی آن داند
که همه عمر به چوگان کسی افتادهست
تصاویر و صوت




نظرات
هاله
رضا سعدی
شایق
ایزدجو
شایق
ایزدجو
وشایق
ایزدجو
وشایق
جواد تمنا
الهام ملک محمدی
کورش
ف ب
ف ب
فاطمه زندی
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳