سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۵۸۸

۱

عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی

وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی

۲

یا غایَةَ الأَمانی قَلْبی لَدَیْکَ فانٍ

شَخْصی کَما تَرانی مِنْ غایَةِ اشْتیاقی

۳

ای دردمند مفتون بر خد و خال موزون

قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی

۴

یا سَعْدُ کَیْفَ صِرْنا فی بَلدَةٍ؟ هَجَرْنا

مِن بَعْدِ ما سَهِرْنا وَ الاَیْدی فِی العَناقِ

۵

بعد از عراق جایی خوش نایدم هوایی

مطرب بزن نوایی زان پرده عراقی

۶

خانَ الزَّمانُ عَهْدی حَتّی بَقیتُ وَحْدی

رُدّوا عَلَیَّ وُدّی بِاللهِ یا رِفاقی

۷

در سرو و مه چه گویی ای مجمع نکویی

تو ماه مشکبویی تو سرو سیم ساقی

۸

اِن مُتُّ فی هَواها دَعْنی اَمُتْ فِداها

یا عاذِلی نَباها ذَرْنی وَ ما اُلاقی

۹

چند از حدیث آنان خیزید ای جوانان

تا در هوای جانان بازیم عمر باقی

۱۰

قامَ الغیاثُ لَمّا زُمَّ الجِمالُ زَمّاً

و اللَّیلُ مُدْلَهِمٌّ وَ الدَّمْعُ فِی المَآقی

۱۱

تا در میان نیاری بیگانه‌ای نه یاری

درباز هر چه داری گر مرد اتفاقی

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 940

نظرات

user_image
سعید
۱۳۹۲/۰۴/۲۹ - ۰۲:۴۷:۱۲
لطفا یکی عربیهاشو ترجمه کنه. مرسی!
user_image
مهدی علی
۱۳۹۴/۰۲/۱۸ - ۰۶:۲۲:۵۴
خان الزمان عهدی...؛ روزگار به من خیانت کرد تا جایی که تنها شدم، به من بازگردانید آنکه مهرش در دلم است (ود مرحله ای بالاتر از حب است) بخاطر خدا ای رفقای من
user_image
مهدی علی
۱۳۹۴/۰۲/۱۸ - ۰۶:۲۸:۲۲
بیت عربی آخری هم جز اعجازهای بیانی شیخه... بارک الله به این تصویر سازی؛زم یعنی کشیدن افسار شتر هنگامی که قراره از زمین بلند بشه... میگه هنگامی که افسار شتر کاروان یار برای سفر کشیده شد فریادها و ناله ها از جمعیت وداع کننده برخاست در مصرع دوم هم به حالت این جمعیت بعد از حرکت کاروان اشاره میکنه؛ درحالی که سیاهی شب همه جا رو پوشانده بود و اشکها در حدقه چشمها جمع شده بود
user_image
عماد
۱۳۹۴/۰۴/۰۴ - ۱۸:۲۱:۲۰
تا در میان نیاری بیگانه‌ای نه یاریدرباز هر چه داری گر مرد اتفاقیخلاصه هر چه داری رو کن اگر مردی یا هر چه داری بریز رو تخته
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۶/۱۲/۲۵ - ۰۹:۳۹:۵۸
معانی عبارات عربی این غزل به زحمت جناب آقای حمید امینی:یا غایة الامانی قلبی لدیک فانیشخصی کما ترانی من غایة اشتیاقیای نهایت آرزوهای من، دلم در نزد تو فانی شده است. حال من از فرط شوق و اشتیاقی که دارم این است که می‌بینی.یا سعد کیف صرنا فی بلدة هجرنامن بعد ما سهرنا و الایدی فی العناقیای سعدی! اینک چگونه حالی داریم در این دیار [غربت] که به آن کوچیده‌ایم، پس از آن که دست در گردن [یار]، تا صبح بیدار بودیم.خان الزمان عهدی حتی بقیت وحدیردوا علی ودی بالله یا رفاقیروزگار به پیمان من وفا نکرد و اینک تنها مانده‌ام، ای رفیقان به خدا که عزیزانم را به من بازگردانید.ان مت فی هواها دعنی امت فداهایا عاذلی نباها ذرنی و ما الاقیاگر در عشق او بمیرم، بگذارید که بمیرم و فدایش گردم. ای که به خاطر عشق او ملاتم می‌کنی، مرا با آن چه که روبه‌رویم [ و با گرفتاری‌هایم] تنها بگذار.قام الغیاث لما زم الجمال زماو اللیل مدلهما و الدمع فی المآقیفریاد الغیاث بلند شد، زمانی که زمام شتران را بستند؛ زمانی که شب، سخت تاریک و اشک در گوشهٔ چشمان بود.
user_image
احمد لماس
۱۳۹۸/۰۲/۰۷ - ۲۲:۰۰:۳۸
در بیت هشتم ان مت که مت به ضم میم باید تلفظ بشه نه فتح میم!
user_image
سید عباس جلادتی
۱۴۰۰/۰۳/۱۷ - ۰۳:۵۳:۴۵
واقعا این غزل ملمّع یکی از بهترین شاهکارهای شیخ اجلّ محسوب می شود. بنده در حدّ وسع و سواد عربی خودم آن را اعراب گذاری کردم و خواهمشندم دوستان مسلط به زبان و ادبیات عرب آن را تکمیل و تصحیح فرمایند: عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی یا غایةَ الاَمانی قلبی لَدَیکَ فانی شخصی کما ترانی من غایة اشتیاقی ای دردمند مفتون بر خدّ و خال موزون قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی یا سعدُ کیفَ صِرنا فی بلدةٍ هَجَرنا من بعدِ ما سَهِرنا و الایدُ فی العِناقی بعد از عراق جایی خوش نایدم هوایی مطرب بزن نوایی زان پرده عراقی خانَ الزمانُ عهدی حتّی بَقیتُ وحدی رُدّوا علیَّ وُدّی بالله یا رِفاقی در سرو و مه چه گویی ای مجمع نکویی تو ماه مشکبویی تو سرو سیم ساقی ان مُتُّ فی هواها دَعنی اَمُت فِداها یا عاذِلی نباها ذَرنی و ما اُلاقی چند از حدیث آنان خیزید ای جوانان تا در هوای جانان بازیم عمر باقی قام الغیاثُ لمّا زَمَّ الجِمالُ زَمّا و اللیلُ مُدلَهِمّا و الدمعُ فی المآقی تا در میان نیاری بیگانه‌ای نه یاری درباز هر چه داری گر مرد اتفاقی
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۴۰۱/۰۲/۲۴ - ۱۳:۴۲:۰۸
ابیات عربی را با حرکت گذاری کامل تقدیم می کنم. در متن چند ایراد وجود داشت که اصلاح شده است 1- فان در بیت دوم نباید به صورت فانی باشد. صحیح آن فانِ می باشد که به صورت فانی خوانده می شود. در عربی کلماتی که بر وزن فاعل هستند و در پایان آنها حرف «ی» است در حالت رفع حرف ی حذف می شود. 2- در بیت چهارم «العناقی» صحیح نیست. چون این «ی» هیچ دلیلی بر آمدنش نیست. اگر یاء متکلم بگیریم آن وقت با بودن ال بر سر کلمه ناسازگار است چون مضاف ال نمی گیرد. صحیح آن «الْعَناقِ» است و در خواندن العناقی خوانده می شود. 3- در بیت دهم کلمه «مُدْلَهِمّا» صحیح نیست چون منصوب است و هیچ نقشی برای آن نمی توان در نظر گرفت. باید «مُدْلَهِمٌّ» باشد و خبر برای اللیل   یا غایةَ الأَمانی قلبی لَدَیْکَ فانِ شخصی کما تَرانی مِن غایة اشتیاقی ای نهایت آرزوها، دلم در نزد تو فانی و پیر و فرتوت است. وجودم از شدت عشق و اشتیاق آن طور است که می بینی.   یا سَعْدُ کَیفَ صِرْنا فی بَلْدَةٍ هَجَرْنا؟ مِن بَعْدِ ما سَهِرْنا و الأَیدِی فی الْعَناقِ ای سعدی چطور شدیم در سرزمینی که از آن دوری و هجرت گزیدیم؟ بعد از آنکه شب را بیدار ماندیم و دست ها در گردن ها بود   خانَ الزّمانُ عَهْدی حَتّی بَقِیتُ وَحْدی رُدّوا عَلَیَّ وُدّی بِاللّهِ یا رِفاقی دوران به من بی وفایی و خیانت کرد به گونه ای که تنها ماندم. ای رفیقانم به خدا سوگند که عشق و دوستی را به من برگردانید   إِنْ مُتُّ فی هواها دَعْنی أَمُتْ فِداهایا عاذِلی نَباها ذَرْنی و ما أُلاقیاگر در هوس و هوای دوستیش بمیرم مرا رها کنید (ملامتم نکنید) بگذارید تا بمیرم و فدایش شوم. ای که به خاطر دوری او مرا سرزنش می کنی مرا رها کن با آنچه بر سرم آمده ( آنچه دیده ام)   قام الغیاثُ لَمّا زُمَّ الجِمالُ زَمّاو اللیلُ مُدْلَهِمٌّ و الدَّمْعُ فی الْمَآقیهنگامی که مهار شتران کشیده شد فریاد و فغان برخاست در حالی که شب تاریک است و اشک در گوشه های چشم است
user_image
سفید
۱۴۰۱/۱۲/۰۲ - ۰۵:۲۲:۰۲
  وز می چُنان نه مستم کز عشق روی ساقی...  
user_image
سفید
۱۴۰۱/۱۲/۰۲ - ۰۵:۲۳:۲۰
  و اللیل مدلهما و‌ الدمع فی المآقی...   تصویرسازی این مصراع بسیار قوی و عالی است، و صحنه‌ای که توصیف می‌کند بسیار ملموس، عمیق و‌ غم‌اندود...  
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۴۰۲/۱۲/۱۸ - ۱۶:۲۲:۱۹
نکته ای که برخی خوانش ها وجود دارد (حتی بر فرض صحیح خواندن کلمات) این است که وقف و وصل و استرس ها به جای خود نیستند و می دانیم که چنین امری باعث می شود جمله بی معنا شود یا معنی دیگری داشته باشد به عنوان مثال در مصرع «قامَ الغیاثُ لَمّا زَُّمَ الجِمالُ زَمّاً» کلمه لَمّا که ظرف زمان است مربوط به فعل زَمَّ است: لَمّا زَمَّ هنگامی که مهار کشیده شد اما در برخی موارد به گونه ای خوانده شده است که بین ظرف و فعلش جدایی افتاده است یا مثلا در مصرع یا سَعْدُ کَیفَ صِرْنا فی بَلْدَةٍ هَجَرْنا؟ فی بَلْدَةٍ هَجَرْنا کاملا از بخش قبل جدا خوانده شده است یا در مصرع یا عاذِلی نَباها ذَرْنی وَ ما اُلاقی عاذلی نباها یک ترکیب متصل است و نباید جدا خوانده شود گاهی طوری خوانده شده است که انگار نبا فعل است و حالت امری برای عاذلی دارد درحالی که چنین نیست و باید با توجه به معنی خوانده شود ای که به خاطر دوری او مرا سرزنش می کنی