سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۵۹

۱

آن تویی یا سرو بستانی به رفتار آمده‌ست

یا ملک در صورت مردم به گفتار آمده‌ست

۲

آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار

باز می‌بینم که در عالم پدیدار آمده‌ست

۳

عود می‌سوزند یا گل می‌دمد در بوستان

دوستان یا کاروان مشک تاتار آمده‌ست

۴

تا مرا با نقش رویش آشنایی اوفتاد

هر چه می‌بینم به چشمم نقش دیوار آمده‌ست

۵

ساربانا یک نظر در روی آن زیبا نگار

گر به جانی می‌دهد اینک خریدار آمده‌ست

۶

من دگر در خانه ننشینم اسیر و دردمند

خاصه این ساعت که گفتی گل به بازار آمده‌ست

۷

گر تو انکار نظر در آفرینش می‌کنی

من همی‌گویم که چشم از بهر این کار آمده‌ست

۸

وه که گر من بازبینم روی یار خویش را

مرده‌ای بینی که با دنیا دگر بار آمده‌ست

۹

آن چه بر من می‌رود در بندت ای آرام جان

با کسی گویم که در بندی گرفتار آمده‌ست

۱۰

نی که می‌نالد همی در مجلس آزادگان

زان همی‌ نالد که بر وی زخم بسیار آمده‌ست

۱۱

تا نپنداری که بعد از چشم خواب آلود تو

تا برفتی خوابم اندر چشم بیدار آمده‌ست

۱۲

سعدیا گر همتی داری منال از جور یار

تا جهان بوده‌ست جور یار بر یار آمده‌ست

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 643
منتخبی از اشعار سعدی، حافظ و جامی » تصویر 24
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 461
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 514
حمیدرضا محمدی :
سهیل قاسمی :
رامین کریمی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :
مریم فقیهی کیا :
امیر اثنی عشری :

نظرات

user_image
منصورگروسی
۱۳۹۰/۱۰/۱۵ - ۰۹:۵۱:۲۷
این توئی یا سرو بستانی به رفتار امدست ؟خطاب به یارست و سئوال از یار که : این تو هستی یا سرو بستان در حال راه رفتن است ؟به رفتار امدست : یعنی به راه رفتن امدهیا ملک در صورت مردم به گفتار امدست ؟باز هم سئوال از یارستبه این مفهوم که : سرو بستان به رفتار امدهیا تو ملکی هستی که در صورت انسان سخن میگویی ؟مردم : بمعنای انسان است در این بیت
user_image
فرزانه رضایی
۱۳۹۱/۰۶/۰۶ - ۰۹:۱۴:۱۴
آقا محمد کاظم واله اصفهانی غزلی به اقتفای این غزل سعدی سروده است و همچنین مصرع آخر این غزل را در شعر خود تضمین کرده است.مطلع این غزل این بیت استبهر کاری دلبری سر خوش به بازار آمدستدوستان فکری که یارم بر سر کار آمدست بیت تخلص این غزل:شکوه از جورش مکن واله که سعدی گفته استتا جهان بودست جور یار بر یار آمدست
user_image
محسن مردانی
۱۳۹۲/۰۱/۲۳ - ۰۳:۳۶:۴۷
غزلیات سعدی اغلب زیباست ولی در هر غزل فقط چند بیت بسیار بسیار عالی دارداما این غزل سعدی تمام ابیاتش عالی است
user_image
۷
۱۳۹۴/۰۴/۱۰ - ۱۲:۲۶:۴۶
نی که می‌نالد همی در مجلس آزادگانزان همی‌نالد که بر وی زخم بسیار آمدستنای که می نالد همی در مجلس آزادگانزخم=خراش و بریدگی تن و پوست(نای} با آلت توک تیزاشاره به نای که از نیزار با بریدن بند یا گره جدا شود و باز آن را بیشتر میخراشند و سفته میکنند تا بشود نواخت.نام دیگر آن نای و نال است پس نای/نال همی نالد
user_image
وشایق
۱۳۹۴/۰۶/۱۰ - ۰۵:۱۲:۰۱
با سلام ( ساربانا یک نظر در روی ان زیبا نگار گر به جانی میدهد اینک خریدار امدست ) سعدی باز راه رسیدن به او را در این بیت بیان میکند و ان اینکه برای دیدن روی او باید از خود سفر کنی و خودیت خودت را بگذاری و بی من و ما شوی تا او را ببینی بی من و مایی یعنی چه ؟ یعنی خودت را نبینی وقتی تو نباشی رنجیدن رخت بر می بندد دیگران را دوست خواهی داشت و به انها نهایت محبت را میکنی از گناهشان در می گذری . بشت چراغ خطر دست بر بوق نمی نشینی اگر در راه مانده ای کمک خواست بدون در خواست به او کمک میکنی . فحش نمی دهی . برای بدست اوردن مال هزار دروغ نمی گویی و هزار قسم نمی خوری . عیبهایشان را می بوشانی . ابرویشان را نمی بری . بدون هیچ چشمداشتی به انها کمک میکنی . انصاف میدهی و انصاف نمی خواهی . از خود حکایت واز دیگران شکایتی نداری و هزاران صفت خوب دیگر را دارا میشوی انوقت بی نیازی را حس میکنی و ازاد ازاد زندگی می کنی غم و غصه ای ترا رنج نمی دهداز دنیا می رهی و وصل به بینهایت میشوی و.....
user_image
rezasafari
۱۳۹۶/۰۷/۱۷ - ۱۶:۳۴:۵۸
اندکی ازخود برآ، عالم سر بام است وبس...بیدل
user_image
مجید شریف نژاد
۱۳۹۹/۰۱/۳۱ - ۰۲:۲۲:۰۲
آقای شایق4 شما به چه حقی ابیات و غزلها را مصادره میکنی همسو با مغز ملتهبت
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۱/۰۶/۲۲ - ۲۳:۳۶:۱۹
وزن:فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات(بحر رمل مثمّن مقصور عروض) 1. رفتار:رفتن و خرامیدن/صورت مردم:صورت وشکل مردم و انسان. تجاهل العارف:سعدی معشوق را از سرو بوستانی و ملک، تمیز نداده است. معنی: ای محبوب من، نمی دانم این تو هستی یا سرو بوستانی است که به حرکت در آمده است؟! یا شاید فرشته ای است که همانند مردم سخن می گوید؟! 2.پری:جنّ مؤنّث که موجودی است از عالم غیر مرئی که با جمال خود انسان را می فریبد. استعاره مصرّحه:پری(معشوق زیبا). معنی:آن معشوق پری وشی که مدّت های دراز از چشم مردم نهان بوده، باز می بینم که در جهان آشکار گشته است. 3.عود:به چوب هر درخت گفته می شود، چوب سیاه رنگی است که چون بر آتش قرار دهند، دودش بوی خوش می دهد/دمیدن:پراکنده شدن بوی خوش(لغت نامه) /مشک:22/2/ تاتار:نام قبیله ای از مغول بود که بعدها بربعضی از قبایل اسیای مرکزی اطلاق می شد و آهوی مشک در ختا، ختَن و تاتارستان زندگی می کرد و مشک تاتاری معروف بوده است. تجاهل العارف:نادان نمایی در باب بوی گل و عود و آمدن کاروان مشک/جناس لاحق: بوستان، دوستان. معنی:ای دوستان، این بوی خوشی که به مشام می رسد، بوی گل است یا بوی عود که فضا را پر کرده است؟! یا کاروانی است که با خود مشک حمل می کند؟! 4. نقش:نشان و اثر، عکس و تصویر. معنی:از زمانی که با نقش و نگار چهره اش اشنا شده ام، هر نقش و نگار دیگری که می بینم، در نظرم نقش بی جان روی دیوار است. 5.ساربان:(بان پسوند محافظت و نگهداری است و سار به معنی شتر است)، کاروان سالار، کسی که پیشاپیش شتران حرکت میکند و آنها را هدایت می کند/نظر:نگاه/نگار:13/8. معنی:ای ساربان، اگر آن محبوب زیبارو برای یکبار نگریستن بر چهره اش جانی طلب می کند، اینک من خریدار آن هستم. 6.معنی:من دیگر اسیر و دردمند در خانه نمی مانم، به ویژه در این لحظه که پنداری گل به تجلّی در آمده است. 7.جناس زاید و ناقص:انکار، این کار/استعاره مصرّحه:گل(معشوق زیبا روی). معنی:اگر تو نگریستن برصنع الهی را باور نمی داری، من می گویم که دیدگان انسان فقط برای دیدن این آفریده ها در سر نهاده شده است. 8.وه:صوت است، کلمه ای است که برای تحسین و شگفتی به کار می رود، خوشا، نیکا، چه نیک و خوش باشد/با:به معنی((به)). (لغت نامه) تشبیه مرکّب:مصراع اوّل مشبّه، مصراع دوم مشبّه به/جناس لا حق و خط:یار، بار/جناس زاید:گر، دگر/مصراع اوّل این بیت عیناً در غزل13 بیت اوّل آمده است. معنی:چه نیکوست، اگر من دوباره چهره یاررا مشاهده نمایم، تومرده ای را خواهی دید که باردیگر زنده شده و حیات یافته است! 9.بند:گرفتاری،زندان. کنایه:آرام جان(محبوب و معشوق) /آرایه تکرار:بند. معنی:ای آرام دل من، مشقّتی را که من در بند بلای عشقت تحمّل می کنم، فقط به کسی می گویم که خود پیشتر گرفتار چنین رنجی شده و تجربه ای در آن باب دارد. 10.عکس:نالد همی، همی نالد/جناس مضارع:می، نی. معنی:نی که همواره در محفل آزادگان ناله سر می‌دهد، بدین دلیل است که آن را به ضرب تیغ ازنیستان جدا کرده اند و هنگام سوراخ کردن داغ هایی بر وی نهاده اند(برای اینکه نی در هنگام سوراخ شدن ترک نخورد، میله فلزی ای را داغ کرده، بر آن می نهاده اند) 11.تا(اوّل):زنهار. جناس تام:تا(زنهار)،تا(حرف ربط) /تضاد :خواب آلود، بیدار/تضاد /برفتی، آمده است معنی:زنهار، تصور نکنی که بعد تماشای دیدگان خمار تو از آن پس که مرا ترک کردی، خواب به چشمان بیدارم آمده است. 12.همّت:در لغت به معنی بلند نظری، و در نظر صوفیان قصد و کوشش دل است به جمیع قوای روحانی به جانب حق برای حصول کمال خود ویا دیگری. آرایه تکرار:جور، یار. معنی :ای سعدی، اگر در عشق کمر همت بسته و قصد وصال داری، از جفای یار شکوه مکن، زیرا تا دنیا بوده، این رسم جفای معشوق بر عاشق وجود داشته است. منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .
user_image
فاطمه یاوری
۱۴۰۲/۰۳/۲۶ - ۱۶:۲۵:۵۰
آن چه بر من می رود در بندت ای آرام جان با کسی گویم که در بندت گرفتار آمدست....!