سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۵۹۴

۱

تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالی

وَ واصِلْنی اِذا شَوَّشْتَ حالی

۲

أَلا یا ناعِسَ الطَّرْفَینِ سَکْریٰ

سَلِ السَّهْرانَ عَنْ طولِ اللَّیالی

۳

ندارم چون تو در عالم دگر دوست

اگرچه دوستی دشمن‌فعالی

۴

کَمالُ الحُسْنِ فِی الدُّنْیا مَصونٌ

کَمِثْلِ البَدْرِ فی حَدِّ الکَمالِ

۵

مرکب در وجودم همچو جانی

مُصَوَّر در دماغم چون خیالی

۶

فَماذَا النَّوْمُ؟ قیلَ النَّوْمُ راحَه

وَ ما لِی النَّوْمُ فی طولِ اللَّیالی

۷

دمی دلداری و صاحب دلی کن

که برخور بادی از صاحب جمالی

۸

ألَمْ تَنْظُرْ إلی عَیْنی وَ دَمْعی؟

تَرَی فِی البَحْرِ أصْدافَ اللَّآلی

۹

به گوشت گر رسانم نالهٔ زار

ز درد نالهٔ زارم بنالی

۱۰

لَقَدْ کَلَّفْتَ ما لَمْ أقْوَ حَمْلاً

وَ ما لی حیلَةٌ غَیْرُ احْتِمالی

۱۱

که کوته باد چون دست من از دوست

زبان دشمنان از بدسگالی

۱۲

اَلا یا سالیاً عَنّی تَوَقَّفْ

فَما قَلْبُ المُعَنّیٰ عَنْکَ سالٍ

۱۳

به چشمانت که گرچه دوری از چشم

دل از یاد تو یک دم نیست خالی

۱۴

مَنَعْتُ النّاسَ یَسْتَسْقون غَیْثاً

أنِ اسْتَرْسَلْتُ دَمْعاً کَاللَّآلی

۱۵

جهانی تشنگان را دیده در توست

چنین پاکیزه پندارم زلالی

۱۶

وَ لی فیکَ الإِرادَه فَوْقَ وَصْفٍ

وَ لَکِنْ لَمْ تُرِدْنی؛ مَا احتیالی؟

۱۷

چه دستان با تو درگیرد چو روباه

که از مردم گریزان چون غزالی

۱۸

جَرَتْ عَیْنایَ مِنْ ذِکْراکَ سَیْلاً

سَلِ الجیرانَ عَنّی ما جَرَی لی

۱۹

نمایندت به هم خلقی به انگشت

چو بینند آن دو ابروی هلالی

۲۰

حِفاظی لَمْ یَزَلْ ما دُمْتُ حَیّاً

وَ لَوْ اَنْتُمْ ضَجِرْتُمْ مِنْ وِصالی

۲۱

دلت سخت است و پیمان اندکی سست

دگر در هر چه گویم بر کمالی

۲۲

اِذا کانَ افْتِضاحی فیکَ حُلْواً

فَقُلْ لی ما لِعَذّالی؟ وَ ما لی؟

۲۳

مرا با روزگار خویش بگذار

نگیرد سرزنش در لاابالی

۲۴

تَرانی ناظِماً فِی الوجْدِ بَیْتاً

وَ طَرْفی ناثِرٌ عِقْدَ اللَّآلی

۲۵

نگویم قامتت زیباست یا چشم

همه لطفی و سرتاسر جمالی

۲۶

وَ اِنْ کُنْتُمْ سَئِمْتُمْ طولَ مکْثی

حَوالَیکُمْ، فَقَدْ حانَ ارْتِحالی

۲۷

چو سعدی خاک شد سودی ندارد

اگر خاک وی اندر دیده مالی

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 943
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 429

نظرات

user_image
ندا
۱۳۹۵/۰۸/۰۸ - ۲۰:۱۲:۲۴
دلت سختست و پیمان اندکی سستدگر در هر چه گویم بر کمالیفقط سعدی میتونه اینقدر هنرمندانه همزمان معشوقش را ذم و‌ مدح کنه :)
user_image
مصطفی علیزاده
۱۳۹۹/۰۵/۰۷ - ۰۲:۱۳:۴۰
ترجمه بیت های عربی منبع کتاب شرح غزلیات سعدی فرح نیاز کار1.خطایم را ببخش ای صاحب بلند مرتبگی ها و به من بپیوند حالا که مرا آشفته ساخته ای2. ای آنکه چشمانت مست خواب است از شب زنده داران در باره شبهای طولانی سوال کن. 4. نهایت حسن در جهان محفوظ است مانند بدر که در نهایت کمال است. 6. خواب چیست گویند خواب آسایش است، اما برای من در طول شبها خوابی وجود ندارد. 8.آیا چشم ها و اشک هایم را نمیبینی، در دریای چشمانم صدف اشکهایم را نمیبینی. 10. مرا وادار کردی به تحمل آن چه در توانم نبود و من جز تحمل چاره ای نداشتم. 12. ای که مرا از یاد برده ای درنگ کن زیرا قلب رنجیده ام تو را فراموش نکرده است. 14. مردم را از طلب باران منع کردم زیرا که اشکی چون مروارید از دیدگانم فروریختم. 16. بیش از آنچه در وصف آید به تو ارادتمندم اما تو به من میلی نداری چاره چیست؟18. یاد تو از چشمانم سیل جاری کرده است، از همسایگان بپرس که چه بر مو گذشته است. 20. تا زمانی که زنده ام به عهد خود پایبندم حتی اگر تو از وصال من ملول شده باشی. 22. از آن جا که رسوایی من در عشق تو شیرین است، پس بگو ملامتگران را چه می‌شود و ملامت آنها بر من چه تاثیری دارد. 24.مرا میبینی که از شدت شوق بیتی به نظم میکشم و چشمم رشته های مروارید را می پراکند.
user_image
مریم
۱۳۹۹/۱۱/۱۴ - ۱۵:۵۷:۴۴
سلام که برخورداری از صاحب جمالی، که بر خود بالی از صاحب جمالی؟ کدام؟
user_image
صاد الف
۱۳۹۹/۱۲/۲۳ - ۱۱:۵۹:۰۳
باید به زبان عربی مسلط باشی که بدانی این شعر چقدر زیباست،از کم بودن نظرات عزیزان در مورد این شعر تعجب کردم،ملمعات سعدی واقعا محشر هستن
user_image
سفید
۱۴۰۰/۱۲/۰۱ - ۱۶:۲۶:۰۳
  شاهکاری از ترکیب عمق غم با اوج زیبایی...  
user_image
رضا پروا
۱۴۰۲/۰۳/۲۱ - ۲۱:۳۸:۴۰
ترجمه بیت مانده به آخر اگر از طولانی شدن اقامت من به تنگ آمده اید بدانید که زمان هجرت من فرا رسیده است  
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۴۰۲/۱۲/۲۱ - ۰۵:۲۴:۴۱
ترجمه ابیات و مصاریع عربی: در تصحیح و ترجمه متون عربی، از راهنمایی و تذکرات سرور ارجمندم استاد دکتر عباچی عزیز بهره برده ام.  تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالیوَ واصِلْنی إِذا شَوَّشْتَ حالیای که دارای مقام والا هستی به خواری و ذلت من ترحم کن و مرا رها نکن (پیوسته با من باش) آن‌گاه که حال مرا آشفته ساخته‌ای. أَلا یا ناعِسَ الطَّرْفَینِ سکریسَلِ السَّهْرانَ عَنْ طولِ اللَّیالیای مستی که چشمانت را با ناز باز و بسته می‌کنی از کسی که در شب بی‌خوابی ‌کشیده است در باره طول شب بپرس. کَمالُ الحُسْنِ فِی الدُّنْیا مَصونٌکَمِثْلِ البَدْرِ فی حَدِّ الکَمالِکمال زیبایی در دنیا محفوظ است مانند ماه شب چهارده که در حد کمال است. فَماذَا النَّوْمُ؟ قیلَ النَّوْمُ راحَهوَ ما لِی النَّوْمُ فی طولِ اللَّیالیخواب چیست؟ گفته شده است که خواب راحتی است در حالی که من در طول شب‌ها خواب ندارم. أَلَمْ تَنْظُرْ إِلی عَیْنی وَ دَمْعی؟تَرَی فِی البَحْرِ أَصْدافَ اللَّآلیآیا به چشم و اشکم نگاه نکردی؟ (که اگر نگاه کنی) در دریا (دریای چشمم) صدف‌های مروارید می‌بینی. لَقَدْ کَلَّفْتَ ما لَمْ أَقْوَ حَمْلاًوَ ما لی حیلَةٌ غَیْرُ احْتِمالیالبته مرا به چیزی تکلیف کردی که تحمل آن را ندارم (توان برداشتن آن تکلیف را ندارم) در عین حال چاره‌ای جز تحمل ندارم. أَلا یا سالیاً عَنّی تَوَقَّفْفَما قَلْبُ المُعَنّیٰ عَنْکَ سالٍای که مرا فراموش کرده‌ای درنگ کن! دلِ کسی که از تو آزرده شده است تو را فراموش نمی‌کند. مَنَعْتُ النّاسَ یَسْتَسْقون غَیْثاًأَنِ اسْتَرْسَلْتُ دَمْعاً کَاللَّآلیمردمی که از ابرها به دنبال باران هستند را منع کردم به خاطر این‌که اشکی چون مروارید از چشمانم روان است. وَ لی فیکَ الإِرادَه فَوْقَ وَصْفٍوَ لَکِنْ لَمْ تُرِدْنی؛ مَا احتیالی؟نسبت به تو و برای تو خواست و اراده ای فراتر از توصیف دارم ولی تو مرا نمی‌خواهی. چه چاره‌ای دارم؟ جَرَتْ عَیْنایَ مِنْ ذِکْراکَ سَیْلاًسَلِ الجیرانَ عَنّی ما جَرَی لیاز دو چشمم به یاد تو سیل روان شده است از همسایگان در باره من بپرس که چه بر سرم آمده است. (چه بر من رفته است.) حِفاظی لَمْ یَزَلْ ما دُمْتُ حَیّاًوَ لَوْ اَنْتُمْ ضَجِرْتُمْ مِنْ وِصالیمراقبت من (از عشق تو) تا زنده‌ام پابرجاست هرچند شما از وصال من روی گردان هستید.  إِذا کانَ افْتِضاحی فیکَ حُلْواًفَقُلْ لی ما لِعذّالی وَ ما لیآن‌گاه که رسوایی من در باره تو شیرین است به من بگو سرزنش کننده‌ام کجا و من کجا؟ (اصطلاحا) تَرانی ناظِماً فِی الوجْدِ بَیْتاًوَ طَرْفی ناثِرٌ عِقْدَ اللَّآلیمرا می‌بینی که از روی عشق بیتی را به نظم می‌کشم در حالی که چشمانم رشته مروارید (کنایه از اشک) می‌پراکند. (تضاد در به نظم کشیدن و پراکندن) وَ اِنْ کُنْتُمْ سَئِمْتُمْ طولَ مکْثیحوالیکُمْ، فَقَدْ حانَ ارْتِحالیو اگر از طولانی بودنِ ماندنِ من خسته شُدید بدانید که زمان کوچ من فرا رسیده است.
user_image
فاطمه کوهشاهی
۱۴۰۲/۱۲/۲۵ - ۰۱:۵۶:۱۱
سلام ودرودبرشمابزرگواران وصدآفرین برجناب عباسی حقاکه همشهری سیبویه هستیدوحقش رااداکردین. راستی خانم مشکوری خیلی طنین زیبایی داشتند دربین خوانش های عزیزولی این غزل راخوانش نکرده اند!!! انشاءالله در سلامت کامل باشند.اگربه گنجورنظری انداختیدحتماخواهربزرگواربه آیدی تلگرام بنده پیغام بذارید. DaLamajnoon@ ارادتمندشماخانم میر.کوهشاهی