سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۶۰۷

۱

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

۲

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور منی

۳

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

۴

تو همایی و من خسته بیچاره گدای

پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

۵

بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم

ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی

۶

مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی

تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی

۷

مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول

مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی

۸

تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ

باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

۹

من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن

غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی

۱۰

خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند

سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 952
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 602
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 665

نظرات

user_image
علی جابری
۱۳۹۲/۰۸/۱۳ - ۰۵:۰۷:۰۰
اولین بار استاد ارجمند دکتر احمد رضا یلمه ها مدرس توانای جامعه شناسی ادبیات دانشگاه با این بیت که : دل وجانم به تو مشغول ونظر در چپ و راست / تا ندانند حریفان که تو منظور منی . مرا با این غزل بسیار زیبا آشنا کرد ومدتها گشتم تا پیدایش کردم که سعدی در کدامین غزل چنین جذاب سروده است . شاید کمتر بیانی به این حد از رسایی وشوق انگیزی بتوان یافت که راز عشق که عظمت وشکوهش به پوشیدگی ست، را به این شیوایی نشان دار کند که هنوز هم بهتر از آن نتوان یافت که تقدیمش کردم به یکی از دوستانم .
user_image
رضا توکلی زانیانی
۱۳۹۲/۰۸/۱۵ - ۱۶:۳۳:۰۴
یه شعری هست از حافظ موسوی که خیلی مرتبطه :"نامت را درهیچ یک از شعرهایم نمی نویسماز توبا هیچ کسحتی در لفافهحرف نمی زنمدر جمع , با تو چون غریبه سخن می گویماز رسوایی می ترسمپنهانی به دیدارم بیاهمچنان پذیرایِ تو خواهم بوددر حیاط خلوتِ روحمکه مخصوص ملاقات های خصوصی ست"
user_image
کورش
۱۳۹۲/۱۰/۲۶ - ۱۲:۴۱:۴۷
باسلام.جسارتا احساس میکنم این بیت باید "سیمین"صحیح باشه نه "سیمینش"تاازوزن خارج نشه.مرد راضیست که در پای تو افتد چون گویتا بدان ساعد "سیمین" به چوگان بزنی
user_image
محمد ابراهیم
۱۳۹۲/۱۲/۲۶ - ۱۸:۳۲:۲۲
برای نفر بالایی متاسفم که نفهمید ش ساکن خوانده میشه و اگر نباشه وزن خراب میسه..از سعدی ادیب تر بودند
user_image
ستاره
۱۳۹۲/۱۲/۲۷ - ۰۶:۳۴:۳۱
من هم دوست دارم برای احترامی که در لحن سخن همون بالایی که فرمودید یعنی کورش تشکر کنم . ادیب اگر نباشیم خود خرده ایست اما ادب اگر نباشد چه کنیم محمد ابراهیم جان . بیا مهربانتر باشیم و ادب نگه داریم .
user_image
حسین
۱۳۹۳/۰۲/۳۰ - ۰۳:۲۰:۵۳
از این که منظورمو از همه مخفی کر دم خیلی بشیمو نم چون درد تنهایی خیلی بد تر از رسواییه .................................. برای تنها نماندن رسوایی را به جا ن بخرید
user_image
سعید
۱۳۹۳/۰۵/۰۵ - ۰۵:۰۳:۴۷
شما هر جور بخوانی سیمین درست هست. در ضمن از سعدی ادیب تر هم در عصر ما هستند.
user_image
ناشناس
۱۳۹۳/۰۵/۲۳ - ۱۲:۵۱:۰۵
از شاهکار شوالیه آواز لذت ببرید. این غزل شیخ اجل را با صدای شهرام ناظری تجربه کنید. از دست ندهید!!!
user_image
علی
۱۳۹۳/۰۷/۲۴ - ۰۸:۰۲:۲۸
با سلام ...وزن شعر احیانا فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن نیست ؟؟؟؟
user_image
جعفر
۱۳۹۳/۰۹/۱۸ - ۰۱:۰۶:۰۹
با سلام همان سیمین درست است و سعدی هم در شعرش همین رو منظور کرده اما احتمالا ایراد تایپی بوده که شده سیمینش،چون هم وزن رو از دست میده و هم معنی معنی بدان گونه که سعدی در حال سخن گفتن با دلبر خویش نمی تواند از دیگری سخن بگوید بس یا سیمینت درست هست یا سیمین و چون این دو وزن و معنی را بهم نمی زنند پس میتوان از این دو بهره گرفت . البته در کتاب های چاپ قدیمی همان سیمین نوشته شده
user_image
سیدمحمد
۱۳۹۳/۱۰/۰۶ - ۱۴:۴۶:۴۱
باسلامسیمینش از نظر وزن و معنا صحیح تر است. 'ن' و 'ش' هر دو ساکن خوانده می شود. همچنین 'ش' مفعول است و به مرد بر می گردد و مضاف الیه ساعد نیست.یعنی مرد راضی است مانند گوی در پای تو افتد تا با آن ساعد سیمین، 'او را' به چوگان بزنی
user_image
کسرا
۱۳۹۴/۰۴/۱۸ - ۱۱:۲۸:۲۴
نور به قبرت بباره سعدی... مست شعرهات شدم... من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی.... واااای...
user_image
کسرا
۱۳۹۴/۰۴/۲۱ - ۱۴:۳۴:۵۶
دیگران چون بروند از نظر از دل بروندتو چنان در دل من رفته که جان در بدنیلطفا 1 عارفی... دانشمندی... دکتری استادی فیلسوفی بیاد کمی... فقط کمی از این شعر ناب تعریف کنه... کار من نیست... نه عقلم یاری میکند نه فهمم نه زبانم و نه علمم... ککککمککک
user_image
مرتضی
۱۳۹۴/۰۷/۲۳ - ۱۳:۱۷:۳۷
قطعا سیمینش درست هستویژگی سبکی هست و پرش ضمیر دارهدوستان عزیزی که گفتند سیمین دقت کنن که وزن با این روش نگارش "سیمین" غلت میشه و یک هجا کم میاره، علاوه بر اون ضمیر ش هست نه ضمیر "ت"چرا که مرجع ضمیر "مرد" هست نه "تو."
user_image
فرهاد
۱۳۹۴/۰۸/۱۹ - ۰۹:۵۹:۴۴
دقیقا سیمینش درسته .چون حرف ش در این کلمه ساکن هست. همه ما امثال این رو در جاهای دیگه هم دیدیم
user_image
علی عباسی
۱۳۹۴/۱۱/۳۰ - ۱۶:۲۴:۲۲
باسلام....درمورد بیت ششم،در جواب دوست عزیزی ک فرمودند "ش" نباشد بهتر،برحسب قدر فهم خود باید بگویم، که درین قسمت رقص ضمیر صورت گرفته که از شگرد های شاعرانه هست....و درینجا مرجع ضمیر "مرد" است و نقش آن مفعولست....که بذکر نمونه از شیخ شیراز،از خاطر پریشان ،اکتفا میکنم و زبان در میکشم:گفتم بببینمش،مگرم درد اشتیاق/ساکن شود....
user_image
علی
۱۳۹۵/۰۶/۱۸ - ۲۰:۵۲:۴۲
سعدی جادوی سخن دارد
user_image
سجاد
۱۳۹۵/۰۶/۲۴ - ۰۲:۴۶:۳۹
سلام به همگی دوستان خصوصا سعدی دوستاندوستان کسی میدونه منظور استاد سخن ، سعدی ، از بیت آخر چیست؟
user_image
nabavar
۱۳۹۵/۰۶/۲۴ - ۱۷:۳۲:۱۵
سجاد جانخوان درویش به شیرینی و چربی بخورندسعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنیمی گوید : سعدیا هم چرب زبانی و هم شیرین سخن ، شعر ترا به همین سبب خریدارانند. یا شیرین سخنی و چرب زبانی کن تا چون خوان درویش طرفدار داشته باشدپایدار باشی
user_image
سید محمد کاظم
۱۳۹۵/۱۱/۰۷ - ۱۴:۴۷:۰۷
با سلام و عرض ادب. با کمی دقت متوجه خواهیم شد که واژه"سیمینش"درست است.با تقطیع مصرع به این شکل:تابدان سا_عد سیمین_ش به چوگان_بزنیدر رکن سوم باید حرف"ش"را مترادف حرف "ف" در فعلاتن در نظر گرفت و متحرک خواند.(ش به چوگان=ف ع لا تن).در ضمن نام کامل بحرشعر "رمل مثمن مخبون محذوف" است.
user_image
مسلم
۱۳۹۶/۰۲/۱۶ - ۱۹:۱۴:۱۵
با سلام به نظر بنده حریف کلمه مناسبی نیست زیرا برای عشق رقیب است نه حریف دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راستتا ندانند رقیبان که تو منظور منی
user_image
پارسا
۱۳۹۶/۰۶/۲۳ - ۰۳:۰۹:۱۰
با سلام و درود بر همه ی دوستاندر بیت:مرد راضیست که در پای تو افتد چون گویتا بدان ساعد سیمینش (سیمین) به چوگان بزنیپبدانید که حرف "ش" اضافه است و غلط و درست همان "سیمین" است.لطف کمی به معنی شعر فکر کنید! درست است که میشود با سکون -ن و -ش وزن را ساخت اما دوستان معنی را چه می کنید؟در این بیت ساعد سیمین به شخص مخاطب سعدی اشاره دارد نه به "مَرد"یعنی: مرد راضی است که چون گوی چوگان در پای تو بیاُفتد- که تو با آن ساعد سیمینت او را به چوگانت بزنی ( جان به فدای ساعد سیمین دست تو )سپاس و درود و تشکر
user_image
صابر
۱۳۹۶/۰۷/۲۱ - ۱۸:۵۴:۵۱
دوست عزیز آقای پارسا دقیقا این معنایی که شما نوشتی با ش در سیمینش درست میشهش معنی همان "او را" میده که شما فرمودید
user_image
کیانا
۱۳۹۶/۰۸/۰۷ - ۱۳:۴۶:۴۳
لطفا معنی کامل این شعر رو بدین به من
user_image
فرستاده سعدی
۱۳۹۶/۱۱/۰۲ - ۰۵:۵۱:۳۷
دوستان عزیز تصحیح آقای پارسا درست و صحیح استمرد راضی‌ست که درپای تو افتد چون گویتا بدان ساعد سیمین به چوگان بزنیحرف در (سیمینش) اضافه و بی جاست!اگر ش باشد یعنی تو با ساعد سیمین او ارو به چوگان بزنیدر حالی که منظور ساعد سیمین مخاطب است، یعنی ساعد سیمین تو-> معنی بیت: مرد راضی است که مثل گوی در پای تو بیافتدتا با آن ساعد سیمینت او را مثل چوگان بزنی
user_image
۷
۱۳۹۶/۱۱/۰۲ - ۰۶:۲۴:۵۲
الغیاث و الغیاثما را نه ترنج از تو مرادست نه بهتو خود شکری پسته و بادام مده
user_image
گمنام
۱۳۹۶/۱۱/۰۲ - ۰۹:۴۳:۲۹
درود بر 7 و هشدار به فرستاده دروغین سعدی" شین " در سیمینش ضمیر ملکی نیست ، کاربرد مفعولی داردمی فرماید مرد راضی است به پای تو بیفتد باشد که وی را چون گوی به ساعد سیمین بزنی.
user_image
یاشار محمدی وافق
۱۳۹۷/۰۱/۱۶ - ۰۴:۰۵:۳۴
با سلام خدمت دوستان گرانمایهدر خصوص بیت 6 که شیخ اجل فرموده:«مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی/ تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی» باید گفت کاربرد ضمیر متصل «ش» در واژه «سیمینش» درست می باشد به این دلیل که در ادبیات فارسی کهن یک ویژگی سبکی به نام «رقص ضمیر» وجود داشته که در حقیقت به شاعر کمک میکرده با استفاده از آن کلمه ای را که در ضمن بیت آمده به عنوان مفعول تعیین نماید. رقص ضمیر همیشه باید مرجعی داشته باشد که به آن مرجع بازگردد و اصطلاح به آن «مرجع ضمیر» می گویند، در این بیت مرجع ضمیر «ش» همان مرد می باشد که در اول مصرع 1 آمده.در این بیت سعدی از این قابلیت استفاده کرده و کلمه «سیمین» را با پسوند «ش» به کار برده که مرجع این ضمیر بر میگردد به مرد در مصرع اول.اگه بخواهیم ژرف ساخت این بیت را بدون استفاده از ضمیر «ش» بنویسیم، بدینگونه خواهد شد:مرد به افتادن در زیر پای تو رضایت دارد تا تو با ساعد نقره فام خود همانند گوی «او» را بزنی.با تشکر از وب سایت زیبای «گنجور»
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۱/۱۶ - ۱۲:۲۹:۱۳
مرد راضیست که در پای تو افتد چون گویتا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی"ش" ساکن و پیوسته به سیمین "نشان تاکید است.یعنی این مرد سرگشته چون گوی از خدایش است که " آن ساعد سیمین که تو راست " چوگانی شود که گوی سرگردان را بنوازد.درهمین نواختن ها میباشد که میشود امید داشت دمی او را ثابت نگه دارد. نازم که فدای دست سیمین تو دلبر گردماین ضربت بی قانون تا چند زنی برمنیک روز چو چنگ آخر در برکش و بنوازمخواجو
user_image
لیلا
۱۳۹۷/۰۳/۰۲ - ۰۶:۴۳:۰۸
سلامدوستان همگی فهمیدیم که در بیت ششم ضمیر "ش" لازمه و معناش مفعولیه ولی من هنوز هم نمیتونم وزنشو درست متوجه بشم :-/
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۳/۰۲ - ۱۰:۴۶:۱۳
تا/ب/دان/سا*فعلاتنع/د/سی/می/فعلاتننش/ب/چو/گان*فعلاتنب/ز/نیفعلندر وزنهایی که با فعلاتن آغاز میشود میتوان فاعلاتن را فعلاتن گرفت.یعنی هجای کوتاه را بلند گرفت
user_image
متین
۱۳۹۷/۰۵/۱۱ - ۱۴:۱۲:۳۴
با عرض احترام ... دربیت مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی .... مصرع صحیح ... تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی. است و ش در این بیت در نشان مفعول واقع شده و لغت سیمین از نظر وزنی و معنایی ایراد دارد .سیمینش به نون و شین ساکن تلفظ میشود اگر نمی توانید تلفظش کنید می تونید دکلمه شعر رو گوش بدید .در ضمن در نسخه دکتر فروغی (معتبر ترین تصحیح دیوان سعدی ) نیز لغت سیمینش ذکر شده ... پس لطفا قبل از درج نظر بیشتر دقت کنید .با تشکر.
user_image
علی برز گودرزی
۱۳۹۸/۰۴/۱۳ - ۰۸:۵۶:۱۳
سلام خدمت ادیبان گرامی بنظر من باید سیمینت باشد چون سعدی مستقیم با یار مغازله کرده و میگوید ایکاش من گوی بودم تا تو با با ساق سفید دست یا پایت حالا هرکدام به من می زدی.نوعی مازوخیسم در عشق بازی که هرستمی از جانب یار برای عاشق حظ بخش است.
user_image
عاطفه
۱۳۹۸/۰۵/۲۲ - ۱۱:۳۵:۱۰
سلام دوستان عزیزمیشه لطفا بگید تلفظ صحیح واژه 《می‌نکنی》 در مصرع دوم بیت اول چطور هست؟با توجه ب اینکه باید با وزن شعر هماهنگ باشه
user_image
majid
۱۳۹۸/۰۷/۰۳ - ۱۷:۳۶:۲۹
دیگران چون بروند از نظر از دل بروندتو چنان در دل من رفته که جان در بدنی لطفا معنای این بیت را هرکس میدونه برام ارسال کنه ممنون میشم با سپاس
user_image
سامان
۱۳۹۹/۰۴/۲۰ - ۱۵:۱۲:۲۲
شعر سعدی مانند سفره درویشی تنک و کم مایه است اما چرب و شیرین زبان است و به همین دلیل مخاطب دارد...این حرفیست که سعدی در بیت آخر در مورد شعر خود میگوید...حال ممکن است در مقام یا حال تواضع باشد یا به هر دلیل یا سبب دیگر....
user_image
حنانه مرادی
۱۳۹۹/۰۶/۲۵ - ۱۴:۱۷:۰۹
واقعا زیبا تر از این کلام و این شعر ندیدم بسیار تحسین برانگیزه و به خودم و کشورم به خاطر داشتن همچون اساتیدی مانند سعدی می بالم
user_image
محسن
۱۳۹۹/۰۹/۰۸ - ۱۱:۰۲:۱۶
هر بیت این غزل به دلم مینشیند
user_image
زهره خضری
۱۳۹۹/۱۲/۲۰ - ۰۳:۱۲:۰۳
سلام و ادب خوانش دوستان زیبا بود خوانش جناب سروری در بیت هفتم نیاز به اصلاح دارد...
user_image
سیدمجتبی ولی نیاکان
۱۴۰۰/۰۱/۱۱ - ۲۳:۱۰:۲۴
-سید مجتبی -نیاکان, [01.04.21 08:08]من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنییا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنیدل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راستتا ندانند حریفان که تو منظور منیدیگران چون بروند از نظر "از دل بروندتو چنان در دل من رفته که جان در بدنیتو همایی و من خسته ی بیچاره گدایپادشاهی کنم ار سایه به من برفکنیبنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنمور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منیمرد راضیست که در پای تو افتد چو گویتا بدان ساعد سیمین به چوگان بزنیمست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهولمستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنیتو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغباسلام ودرود برآستان سعدی بزرگ-تصحیح غزل607باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنیمن بَر از شاخ امیدت نتوانم خوردنغالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنیخوان درویش به شیرینی و چربی بخورندسعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنیسعدی » دیوان اشعار »غزل 607 غزلیات ی
user_image
fox
۱۴۰۰/۰۱/۱۲ - ۰۰:۳۹:۵۸
عزیزان همه بخونید:قرار بر این شد که در حاشیه غزلی خود آن غزل را نزارید دیروز این تذکر را دادیم شما آمده اید چیزی را که همه میبینند و خودشان میدانند چیست مجدد در حاشیه قرار میدهید..آقا یا خانم بوراق و شما آقای مجتبی نیاکان وآقا و خانم های.و.. اگر غزلی را دوست دارید انقدر بخوانید تا حفظ شوید مجدد گذاشتن غزل در حاشیه هیچ معنی ندارد.توان تفصیر دارید تفصیرکنید درغیر این صورت از همه شما عزیزان خواهشمند است اینکار را انجام ندهید و مجدد خود شعر را در حاشیه قرار ندهید و باعث گرفتن وقت دیگران نشوید.پیروز باشید
user_image
امیر حسین باقریان
۱۴۰۰/۰۷/۰۳ - ۰۴:۰۵:۵۵
بیت دل و جانم به تو مشغول و...  حسادت های زیبای عاشقی رو به شکل فوق زیبایی بیان کرده اگه ازین دست اشعار سراغ دارید ممنون میشم ذکر کنید
user_image
فاطمه یاوری
۱۴۰۱/۱۲/۱۸ - ۰۳:۵۴:۵۸
من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنییا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راستتا ندانند حریفان که تو منظور منی   پ.ن: دقیقا مثل همون‌داستان شعر سیب شده اینجا:) بیت دوم جوابیه هست برای بیت اول:)))))
user_image
فاطمه یاوری
۱۴۰۲/۰۳/۲۶ - ۱۷:۱۳:۵۷
تو چنان در دل و جان* رفته که جان در بدنی.....!
user_image
فرشاد
۱۴۰۲/۱۲/۲۵ - ۲۰:۴۴:۳۲
اکثر اشعار حضرت سعدی شاهکار هست ولی بعضی اشعارش فوق العاده هنرمندانه گفته شده و کمتر شعری حتی نزدیک اونها هست از جمله همین شعر   من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی/ یا چه کردم که نظر باز به من می نکنی چرا هرکاری میکنم حاضر به توجه کردن به من نیستی و حتی نگاه هم بهم نمیکنی و مدام دلم رو میشکنی ، گناه منی که عاشقتم چیه مگه دیگران چون بروند از نظر دل بروند/ تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی بقیه اگه از دل و یاد برند و همچنین از یاد ببرند اصلا اهمیتی نداره ، مهم تویی که یه جوری رفتی توی دلم که مثل جان در بدن هستی و وجودم شدی ( چون تو با مایی نباشد هیچ غم) دل و جانم به تو مشغول و نظر بر چپ و راست/ تا ندانند حریفان که تو منظور منی  توی این بیت اومده و اوج عاشقی رو معنا کرده ، وقتی یه کسی رو با تمام وجود میخوای و مراقبی که کسی اون رو مال خود نکنه ولی خب در عین حال نمیتونی علنی کنی عشقت رو   تو همایی و من خسته بیچاره گدای / پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی همای سعادت پرنده ای هست که در باور عوام پرنده خوشبختی هست و اگه روی کسی سایه مینداخته نشان از خوشبختی و به تعبیر دیگر پادشاهی اون فرد داشته اینجا سعدی معشوق رو به همای سعادت و خودش رو به یک انسان بیچاره تشبیه می‌کنه و میگه اگه کمترین توجهی به من بکنی من چون سایه تو رو بالای خودم دیدم پس به پادشاهی رسیدم بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم / ور جوابم ندهی میرسدت کبر و منی من که همیشه برای عرض بندگی و ارادت میام و خدمت میرسم ، حالا میخوای جواب بده میخوای نده ، جواب ندادنت دیگه از روی خودبینی و کبر هست  مرد راضی است که در پای تو افتد چون گوی/ تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی  یعنی عاشق زار تو حاضره سرش رو مثل توپ چوگان جلوی تو بندازه و تو با اون ساعد سیمین و توانای خودت سرش رو بزنی ( سربازی و تسلیم همه جانبه عاشق و رضایت از دادن جان برای حال خوب معشوق) مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول / مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی من مست عشق توم و عیبی نداره چون مستی شراب گناهه نه مست و بیخود شدن از عشق  تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ/ باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی تو با این قد و بالا و ویژگی ها و زیبایی هایی که داری اگه به باغ هم سر بزنی باغبان محو تو میشه و میگه سرو چمن و باغ و بوستان واقعی قد و بالا و زیبایی تو هست من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن / غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی  میدونم که به وصال تو نمی‌رسم و دستم به شاخه آرزوی وصال عشق تو نمی‌رسه و شک ندارم که منو از ریشه در میاری و نابود می‌کنی با عشقت  خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند/ سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی  آدم فقیر مجبوره با زور ادویه و چاشنی و به زعم سعدی با چرب و شیرین کردن غذاش رو ارائه کنه تا قابل استفاده باشه چون چیزی نداره که چشمگیر باشه تو سفرش ، پس سعدی تو هم با این آب و تاب دادن به شعرها و چرب زبونی سعی کن دل معشوق رو به دست بیاری چون خیلی ازش پایین تری