
سعدی
غزل شمارهٔ ۶۰۸
۱
ای سرو حدیقه معانی
جانی و لطیفه جهانی
۲
پیش تو به اتفاق مردن
خوشتر که پس از تو زندگانی
۳
چشمان تو سحر اولین اند
تو فتنه آخرالزمانی
۴
چون اسم تو در میان نباشد
گویی که به جسم در میانی
۵
آن را که تو از سفر بیایی
حاجت نبود به ارمغانی
۶
گر ز آمدنت خبر بیارند
من جان بدهم به مژدگانی
۷
دفع غم دل نمیتوان کرد
الا به امید شادمانی
۸
گر صورت خویشتن ببینی
حیران وجود خود بمانی
۹
گر صلح کنی لطیف باشد
در وقت بهار و مهربانی
۱۰
سعدی خط سبز دوست دارد
پیرامن خد ارغوانی
۱۱
این پیر نگر که همچنانش
از یاد نمیرود جوانی
تصاویر و صوت


نظرات
حمید
Nariman
فاطمی
محمد غزالی
سعید
ناشناس
شیرینکام