سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۶۱۳

۱

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی

دودم به سر برآمد زین آتش نهانی

۲

شیراز در نبسته‌ست از کاروان ولیکن

ما را نمی‌گشایند از قید مهربانی

۳

اشتر که اختیارش در دست خود نباشد

می‌بایدش کشیدن باری به ناتوانی

۴

خون هزار وامق خوردی به دلفریبی

دست از هزار عذرا بردی به دلستانی

۵

صورت نگار چینی بی خویشتن بماند

گر صورتت ببیند سر تا به سر معانی

۶

ای بر در سرایت غوغای عشقبازان

همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی

۷

تو فارغی و عشقت بازیچه می‌نماید

تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی

۸

می‌گفتمت که جانی دیگر دریغم آید

گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی

۹

سروی چو در سماعی بدری چو در حدیثی

صبحی چو در کناری شمعی چو در میانی

۱۰

اول چنین نبودی باری حقیقتی شد

دی حظ نفس بودی امروز قوت جانی

۱۱

شهر آن توست و شاهی فرمای هر چه خواهی

گر بی عمل ببخشی ور بی‌گنه برانی

۱۲

روی امید سعدی بر خاک آستان است

بعد از تو کس ندارد یا غایة الامانی

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 956
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 595

نظرات

user_image
محمدرضا
۱۳۸۹/۰۹/۱۶ - ۱۵:۰۸:۳۹
مصرع تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی غلط است صحیح آن به قرار زیر است:تا خرمنت نسوزد احوال ما ندانی
پاسخ: با تشکر، در تصحیح فروغی در متن «تشویش» آورده و در حاشیه «احوال»، لذا تغییری اعمال نشد.
user_image
طاهر
۱۳۹۱/۱۱/۰۳ - ۱۱:۲۴:۲۲
استاد شجریان بخش هایی از این غزل زیبا رو در مایه شور اجرا کردند (در آلبوم غوغای عشق بازان) که واقعا شنیدنی و زیباست. به خصوص بیت ششم و هفتم رو استثنایی ادا می کنند طوری که انگار از اعماق جانشون بیرون میاد....
user_image
امین
۱۳۹۳/۰۵/۳۰ - ۰۱:۲۳:۵۱
سلام با احترام برای دوستان ولی باید بگویم چرا بعضی از دوستان و هموطنان فکر می کنند این همه مصحح غلط میگن و فقط اینها هستند که درستِ همه چیز رو میدونند
user_image
الناز
۱۳۹۳/۱۰/۱۲ - ۰۲:۱۵:۵۱
میخواستم بپرسم بیت چهارم شعر از نظر معنی و تلفظ چگونه است؟
user_image
مهسا
۱۳۹۵/۰۷/۲۱ - ۱۰:۳۴:۳۳
در بیت هشتم، بجای واژه ی «جوهری» از واژه ی «گوهری» نیز استفاده شده است که بنظر بنده، زیباتر می اید.گر گوهری به از جان ممکن بود تو آنی...و در اخر میخوام بگم که: سعدی عشق است..روحش شاد
user_image
shk clickmank
۱۳۹۵/۱۲/۲۴ - ۰۴:۱۷:۵۵
دوستانی که در امور ادبی کلاسیک و مدرن سواد تخصصی ندارندنظرشان فاقد وجاهت و ارزش ادبی است.
user_image
احمد
۱۳۹۶/۰۳/۰۵ - ۰۴:۱۴:۳۵
سلامبیت دوم مصرع اول بجای واژه از باید به بیاید. به این صورت: شیراز در نبسته‌ست بر کاروان ولیکن ...
user_image
عباس مشرف رضوی
۱۳۹۶/۱۰/۰۳ - ۰۷:۵۴:۵۷
تفاوتهای در ضبط براساس نسخه قدیمی که من دارم:1. شیراز در نبسته است بر کاروان (تذکر داده شده است - "از کاروان" بیمعنی است؛خصوص آنکه در مورد کاروانهایی که "از" شیرار "بیرون" می روند است - نه آنهایی که داخل می شوند - بر کسی/چیزی در را می بندند) 2. تا خرمنت نسوزد احوال ما ندانی (تذکر داده شده است)3. ای بر در سرایت غوغای عشقبازان - همچون بر آب شیرین غوغای کاروانی. "غوغا" تکرار می شود (البته چندان مرجح نیست)4. اشتر که اختیارش در دست خود نباشد - می‌بایدش کشیدن باری به این گرانی. شتر بار را به ناتوانی نمی کشد؛ بار گران را - و با صبر و حوصله - می کشد. می بایدش کشیدن: سرنوشتش اینست. اختیارش در دست خود نباشد: همان معنی. یای نکره در باری ربطی به "به ناتوانی" که قید "کشیدن" است پیدا نمی کند؛ باری به این گرانی: آن باری که اینقدر گران است. لطفا تنها به تصحیحات فروغی تکیه نکنید. متشکرم.
user_image
۷
۱۳۹۶/۱۰/۰۳ - ۰۹:۲۵:۳۷
خون هزار وامق خوردی به دلفریبیدست از هزار عذرا بردی به دلستانیدست در اینجا همان است که در بازیها مانند ورق بازی یا پینگ پنگ میگوییم.مانند یک دست دیگر بزنیم که به برد برمیگردد یعنی بردن بازیعذرا در بازی خوبان روزگار هزاری برنده دست است(سعدی اطمینان دارد که چنین است و تاکید میکند) یا دست را از هزار خوبان دیگر از پیش برده و خون هزار وامق را ریخته.میلیونی شکار میکند عذرا
user_image
رویا
۱۳۹۷/۰۱/۲۴ - ۰۰:۲۱:۰۹
مصرع چگونه باید"می‌گفتمت که جانی دیگر دریغم آید" را خواند؟ آیا پس از "جانی" باید درنگ کرد؟ اگر چنین است، معنای این مصرع چیست؟
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۱/۲۴ - ۰۱:۱۸:۵۴
میگفتمت که جانی یعنی فکر میکردم که جان هستی/به اندازه جان عزیزیدیگر دریغم آید:دیگر پشیمانم(اشتباه میکردم) نه درست نبود زیرا از جان میتوان گذشت و دل کند ولی از تو گوهر یکتا نه
user_image
ط.الف
۱۳۹۸/۰۱/۱۲ - ۲۳:۳۶:۰۶
دو بیت واپسین در مدح کیست؟
user_image
ایرانی
۱۳۹۸/۰۲/۰۱ - ۰۷:۱۹:۱۱
مصرع اول بیت اول را حافظ عینا تضمین کرده در غزل : جان بی جمال جانان میل جهان ندارد * وانکس که این ندارد حقا که جان ندارد. ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی * بی دوست زندگانی ذوقی چنان ندارد.
user_image
تنها خراسانی
۱۳۹۹/۰۵/۱۹ - ۲۰:۲۶:۲۰
«یا غایه امانی»سعدی علیه رحمه در یکی از غزل های زیبای دیگر خود چنین غا یه امانی را به نظاره می نشیند:یا غایة الامانی قلبی لدیک فانیشخصی کما ترانی من غایة اشتیاقیای نهایت آرزوهای من، دلم در نزد تو فانی شده است. حال من از فرط شوق و اشتیاقی که دارم این است که می‌بینی.
user_image
یوسف شیردلپور
۱۴۰۱/۰۸/۱۳ - ۱۲:۳۷:۵۵
زخاک سعدی بیچاره بوی عشق آید هزارسال پس ازمرگش اگربینبویی هزاران درود برروح بلند سعدی استاد سخن والبته استاد عشق فقط بیت اولش دنیایی پراز حرف وپند درس زندگیست،  ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی دودم به سرآمد زین آتش نهانی نهایت لذت معنوی وعشق حقیقی این غزل سعدی باهنرنمایی هنرمندان اجری غوغای عشق بازان با نوای ماندگار استادجان جانان شجریان نمودارونمایان میشود روح همه هنرمندان بخاک آرامیده شاد🙏    
user_image
ابوالقاسم افشاری
۱۴۰۳/۰۴/۰۷ - ۱۵:۲۲:۰۵
درود برشما دوستان فرهیخته ، حقیر قاسم افشاری یک نکته نظری به عنوان حاشیه درباره خوانش استادان گرامی عرض میکنم که در بیت چهارم این شعر زیبای استاد سخن حضرت سعدی باید مراعات  و درست قرائت شود، خون هزار وامق خوردی به دل فریبی ،      دست‌‌ِ از هزار عذرا بردی به دلستانی،  یعنی دست را بایستی با کسره ت‌‌ِ تلفظ می کردند نه با تشدید و فتحه یا با سکون ت، چون باخوانش ، دست‌َ از هزار عذرا بردی بدلستانی .  معنی نمیدهد، ولی اگر دست را با کسره تِ تلفظ کنیم معنی میدهد، و در نهایت معنا و مفهوم میشود، با دلبری از دست‌ِ هزار تا مانند عذرا بردی  هزار تا همچون  وامق را . با سپاس