سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۶۲۷

۱

خواهم اندر پایش افتادن چو گوی

ور به چوگانم زند هیچش مگوی

۲

بر سر عشاق طوفان گو ببار

در ره مشتاق پیکان گو بروی

۳

گر به داغت می‌کند فرمان ببر

ور به دردت می‌کشد درمان مجوی

۴

ناودان چشم رنجوران عشق

گر فرو ریزند خون آید به جوی

۵

شاد باش ای مجلس روحانیان

تا که خورد این می که من مستم به بوی

۶

هر که سودانامه سعدی نبشت

دفتر پرهیزگاری گو بشوی

۷

هر که نشنیده‌ست وقتی بوی عشق

گو به شیراز آی و خاک من ببوی

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 964
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 592

نظرات

user_image
رامیار
۱۳۹۴/۰۶/۱۲ - ۱۷:۱۷:۲۷
آقا غزل 626 جا افتاده. یکهو از 625 پریده میشه به 627. ممنون اگر بررسی و اصلاح کنید.
user_image
امین
۱۳۹۹/۰۳/۲۵ - ۰۲:۰۸:۰۶
بیت آخر شعر باید به:آن که نشنیده ست هرگز بوی عشق / گو به شیراز آی و خاک ما ببویتغییر داده شود. حتی روی جلد کتاب "شیراز شهر جاویدان" نوشته "علی سامی" هم این بیت معروف نوشته شده. با سپاس