
سعدی
غزل شمارهٔ ۶۳۲
۱
سرو سیمینا به صحرا میروی
نیک بدعهدی که بی ما میروی
۲
کس بدین شوخی و رعنایی نرفت
خود چنینی یا به عمدا میروی
۳
روی پنهان دارد از مردم پری
تو پریروی آشکارا میروی
۴
گر تماشا میکنی در خود نگر
یا به خوشتر زین تماشا میروی
۵
مینوازی بنده را یا میکشی
مینشینی یک نفس یا میروی
۶
اندرونم با تو میآید ولیک
خائفم گر دست غوغا میروی
۷
ما خود اندر قید فرمان توایم
تا کجا دیگر به یغما میروی
۸
جان نخواهد بردن از تو هیچ دل
شهر بگرفتی به صحرا میروی
۹
گر قدم بر چشم من خواهی نهاد
دیده بر ره مینهم تا میروی
۱۰
ما به دشنام از تو راضی گشتهایم
وز دعای ما به سودا میروی
۱۱
گرچه آرام از دل ما میرود
همچنین میرو که زیبا میروی
۱۲
دیده سعدی و دل همراه توست
تا نپنداری که تنها میروی
تصاویر و صوت


نظرات
کیانوش پدرود
علی صداقت
گمنام
مهناز ، س
علی صداقت
مرادی
پاسخ نغز و دلکشی!باورکنید من تا قبل از خواندن نظر سایر دوستان اصلا متوجه این اشتباه تایپی نشدم... در خمار این سه مست!
بابک
نادر..
حمیدرضا
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
یوسف شیردلپور