سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۶۳۴

۱

ای که به حسن قامتت سرو ندیده‌ام سهی

گر همه دشمنی کنی از همه دوستان بهی

۲

جور بکن که حاکمان جور کنند بر رهی

شیر که پایبند شد تن بدهد به روبهی

۳

از نظرت کجا رود ور برود تو همرهی

رفت و رها نمی‌کنی آمد و ره نمی‌دهی

۴

شاید اگر نظر کنی ای که ز دردم آگهی

ور نکنی اثر کند دود دل سحرگهی

۵

سعدی و عمرو زید را هیچ محل نمی‌نهی

وین همه لاف می‌زنیم از دهل میان تهی

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 968
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 675

نظرات

user_image
حمیدرضا
۱۳۸۹/۰۵/۰۳ - ۰۶:۲۱:۵۰
مصاریع اول این غزل هم قافیه دارند.
user_image
محمد صادق
۱۳۹۱/۰۸/۱۰ - ۱۶:۳۴:۰۱
دوستان کسی می تواند معنی بیت سوم را به همراه تجزیه و ترکیب بیت اینجا بنویسد؟
user_image
سندباد
۱۳۹۳/۰۱/۲۷ - ۱۷:۱۸:۰۱
در بیت آخر سعدی و عمرو و زید نباید به صورت "عمر" نوشته شود. اعراب عَمرو را همراه با واو می نویسند که با عُمَر اشتباه گرفته نشود
user_image
مرتضی قنبری
۱۳۹۵/۰۸/۲۴ - ۱۲:۳۴:۳۴
به نظر درد دل سحرگهی درست تر از دود دل سحرگهی باشد
user_image
کبرا حسینی
۱۳۹۶/۱۰/۰۵ - ۰۷:۰۲:۲۷
بیت سوم:از پیش تو (نظرگاه تو) به کجا برود؟ حتی اگر برود، باز هم همراه اویی.وقتی می‌رود، رهایش نمی‌کنی (از تو دور است و یاد تو با اوست). وقتی می‌آید اجازه نمی‌دهی نزدیکت بیاید.
user_image
فاطمه rezaie
۱۴۰۲/۰۹/۱۹ - ۱۵:۱۵:۴۱
فوق العاده زیباست این شعر😍😍