
سعدی
غزل شمارهٔ ۶۳۴
۱
ای که به حسن قامتت سرو ندیدهام سهی
گر همه دشمنی کنی از همه دوستان بهی
۲
جور بکن که حاکمان جور کنند بر رهی
شیر که پایبند شد تن بدهد به روبهی
۳
از نظرت کجا رود ور برود تو همرهی
رفت و رها نمیکنی آمد و ره نمیدهی
۴
شاید اگر نظر کنی ای که ز دردم آگهی
ور نکنی اثر کند دود دل سحرگهی
۵
سعدی و عمرو زید را هیچ محل نمینهی
وین همه لاف میزنیم از دهل میان تهی
تصاویر و صوت


نظرات
حمیدرضا
محمد صادق
سندباد
مرتضی قنبری
کبرا حسینی
فاطمه rezaie