
سعدی
غزل شمارهٔ ۷۲
۱
پای سرو بوستانی در گل است
سرو ما را پای معنی در دل است
۲
هر که چشمش بر چنان روی اوفتاد
طالعش میمون و فالش مقبل است
۳
نیکخواهانم نصیحت میکنند
خشت بر دریا زدن بیحاصل است
۴
ای برادر ما به گرداب اندریم
وان که شنعت میزند بر ساحل است
۵
شوق را بر صبر قوت غالب است
عقل را با عشق دعوی باطل است
۶
نسبت عاشق به غفلت میکنند
وآن که معشوقی ندارد غافل است
۷
دیده باشی تشنه مستعجل به آب
جان به جانان همچنان مستعجل است
۸
بذل جاه و مال و ترک نام و ننگ
در طریق عشق اول منزل است
۹
گر بمیرد طالبی در بند دوست
سهل باشد زندگانی مشکل است
۱۰
عاشقی میگفت و خوش خوش میگریست
جان بیاساید که جانان قاتل است
۱۱
سعدیا نزدیک رای عاشقان
خلق مجنونند و مجنون عاقل است
تصاویر و صوت



نظرات
ساناز
وشایق
۷
۷
۷
Polestar
احسان چراغی
فاطمه زندی
سفید
سفید
Mahmood Shams