سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۸۲

۱

هزار سختی اگر بر من آید آسان است

که دوستی و ارادت هزار چندان است

۲

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

که خار دشت محبت گل است و ریحان است

۳

اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست

و گر تو داغ نهی داغ نیست، درمان است

۴

نه آبروی که گر خون دل بخواهی ریخت

مخالفت نکنم آن کنم که فرمان است

۵

ز عقل من عجب آید صوابگویان را

که دل به دست تو دادن خِلاف در جان است

۶

من از کنار تو دور اوفتاده‌ام نه عجب

گرم قرار نباشد، که داغِ هجران است

۷

عجب در آن سر زلف مُعَنْبَرِ مَفتول

که در کنار تو خسبد چرا پریشان است؟

۸

جماعتی که ندانند حظ روحانی

تفاوتی که میان دَواب و انسان است

۹

گمان برند که در باغ عشق، سعدی را

نظر به سیب زنخدان و نار پستان است

۱۰

مرا هرآینه خاموش بودن اولی‌تر

که جهل پیش خردمند عذر نادان است

۱۱

وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی و لا أُزَکِّیها

که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 656
حمیدرضا محمدی :
فاطمه زندی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
سهیل قاسمی :
مریم فقیهی کیا :
محسن لیله‌کوهی :
نازنین بازیان :
امیر اثنی عشری :

نظرات

user_image
مهرزاد شایان
۱۳۸۹/۰۶/۲۷ - ۱۵:۰۷:۴۷
و ما ابری نفسی و لا ازکیها****من نفس خودرا از گناه بری نمی دانم و دامن خودرا پاک از آلودگی نمی شمارمقسمت اول « وما ابرء نفسی » از ایه 53 سوره یوسف اقتباس شده استوَمَا أُبَرِّیءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌو من نفس خودرا از گناه بری نمی دانم چرا که نفس قطعا به بدی امر می‏کند مگر کسی را که خدا رحم کند زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است
user_image
شایق
۱۳۹۴/۰۷/۱۱ - ۱۰:۰۵:۵۱
با سلام ( جماعتی که ندارند حظ روحانی ..... تفاوتی که میان دواب و انسانست ...... گمان برند که در باغ عشق سعدی را ..... نظر به سیب زنخدان و نار بستانست...... مرا هر اینه خاموش بودن اولیتر .....که جهل بیش خردمند عذر نادانست ) سعدی می فرماید جماعتی که تا بحال لذت روحانی و معنوی را درک نکرده اند و این لذت معنوی است که تفاوت انسان و حیوان را مشخص میکند گمان میکنند که سعدی عاشق نار بستانهای زمان خود است اما جهل انان عذرشان است و من این عذر را می بذیرم و ساکت و خاموش می نشینم
user_image
بی نام
۱۳۹۴/۰۸/۱۱ - ۱۳:۵۸:۳۸
بیت ششمدور اوفتاده ام بجای دور افتاده ام
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
زهرا
۱۳۹۶/۰۲/۱۰ - ۱۹:۵۲:۲۹
شایق (یا شایدم شقایق!) جانفکر می کنم اون نار بستان نیستنار پستانهاضافه تشبیهی در واقعبا عبارت سیب زنخدان هم بیشتر جورهانکار این که سعدی عاشق ظواهره
user_image
نیما
۱۳۹۷/۱۲/۲۴ - ۱۰:۰۲:۴۳
با نظر سرکار خانم زهرا مواقفمسیب زنخدان :عبارت و تعبیریست شاعرانه که چانه ای زیبا مثل سیب را تجسم میکندنارپستان : دختر یا زنی که پستان‌های او سخت و سفت باشد و آویخته نباشد همانند انار
user_image
نیما
۱۳۹۷/۱۲/۲۴ - ۱۰:۰۴:۱۵
اصلاح میکنم موافقم*
user_image
محمد حسن ارجمندی
۱۴۰۰/۰۹/۲۶ - ۱۰:۲۶:۰۶
و ما ابرئ نفسی و لا ازکیها..............که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است   مصراع اول بیت آخر این غزل، تلمیح دارد به آیة 53 سورة یوسف که می‌فرماید: وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی ۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿٥٣﴾   من خود را از گناه تبرئه نمی کنم؛ زیرا نفس طغیان گر، بسیار به بدی فرمان می دهد مگر زمانی که پروردگارم رحم کند؛ زیرا پروردگارم بسیار آمرزنده و مهربان است. (۵۳)    گفتنی است عبارت«لا ازکیها» جزء این آیه نیست.
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۱/۰۷/۱۰ - ۱۴:۵۲:۳۵
هزار سختی اگر بر من آید ، آسان است که دوستیّ و ارادت هزار چندان است معنی بیت اول ۱  _اگر در راه دوست هزاران سختی بر من تحمیل شود ، آنها را به آسانی تحمّل می کنم . زیرا مهرورزی و میل ما به دوست هزار بار بیش از آن است که تصوّر شود . [ ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجّه خاص ] سفر دراز نباشد به پای طالب دوست  که خار دشت محبّت گل است و ریحان است معنی بیت دوم  ۲  _سفر برای پای کسی که دوست را می طلبد دراز به نظر نمی آید . زیرا در قلمرو محبّت که به دشتی می ماند ، خارهای خلنده و رنج و سختی مثل گل و ریحان ، لطیف و دوست داشتنی است . [ گل = گل سرخ / ریحان = گیاهی است علفی به رنگ های سفید و گلی و گاهی هم بنفش و مجتمع که در گنار برگ های انتهایی ساقه قرار دارند و به معنی هر گیاه خوشبوست ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) ] اگر تو جَور کنی ، جور نیست ، تربیت است  وگر تو داغ نهی ، داغ نیست ، درمان است  معنی بیت سوم ۳  _اگر تو بر من جور و ستم روا داری ، آن را جوری در راه پرورش دادن تلقّی می کنم و اگر داغ گذاری ، آن را وسیله ای برای درمان نهایی خویش می پندارم . [ تربیت = پروراندن ، احسان و تفقّد نسبت به شاعر و دیگر زیردستان (لغت نامه) / داغ = سوزش و حرارت ] نه آبروی ، که گر خون دل بخواهی ریخت  مخالفت نکنم ، آن کنم که فرمان است معنی بیت چهارم ۴  _نه تنها اگر آبرویم را بریزی ، بلکه اگر خونم را هم بریزی ، مخالفتی ندارم . بلکه کاری را انجام می دهم که تو فرمان دهی . ز عقل من عجب آید صواب گویان را  که دل به دست تو دادم ، خلاف در جان است معنی بیت پنجم ۵  _آنان که به پندار خویش صواب را تشخیص می دهند ، از عقل من درشگفتند که چرا عاشق تو شدم . آری ، اختلاف من با ایشان در این است که من جان داده ام ، ولی ایشان می پندارند که من تنها دل داده ام و عاشق شده ام . [ صواب گویان = راستگویان ، درستگویان ، کسانی که سخن به صواب گویند ، مقابل خطاگویان / خلاف = اختلاف ، قبول نکردن / دل به دست کسی دادن = کنایه از عاشق و شیفتۀ کسی شدن ] من از کنار تو دور افتاده ام ، نه عجب گَرَم قرار نباشد ، که داغ هجران است معنی بیت ششم ۶  _من از تو دور شده ام و این ، داغ جدایی است بر جان من . پس تعجّبی ندارد اگر بی آرام باشم . عجب در آن سر زلف مُعَنبَر مفتول  که در کنار تو خسبد ، چرا پریشان است معنی بیت هفتم  ۷  _درشگفتم از اینکه چرا آن سر زلف خوشبوی درهم بافته که در کنار تو می خوابد و باید آرام یابد ، آشفته است . [ معنبر = عنبرآلود و خوشبو ، عنبر ماده ای است چرب و خوشبو و سیاه رنگ که از رودۀ نوعی وال یا ماهی عنبر (کاشالو) می گیرند / مفتول = تابدار و پیچیده ] جماعتی که ندانند حظّ روحانی تفاوتی که میان دَواب و انسان است معنی بیت هشتم  ۸  _آن گروهی که لذّت معنوی را که وجه تمایز انسان و چهارپا است درنیافته اند . [ جماعت = گروه و عدّه / حظّ = بهره و نصیب / روحانی = معنوی / دواب = چهارپایان ، به فارسی یعنی ستور که سواری می دهد و بار می کشد (لغت نامه) ] گمان برند که در باغ عشق سعدی را نظر به سیب زنخدان و نارِ پستان است معنی بیت نهم  ۹  _می پندارند که در باغ دوستی ، سعدی به زنخدان سیب مانند و پستان چون انار یار نظر دارد . [ زنخدان = چانه / نار = انار/ تشبیه : عشق به باغ ، زنخدان به سیب پستان به نار ( اضافه تشبیهی ) ] مرا هر آینه خاموش بودن اولاتر که جهل پیش خردمند عذر نادان است معنی بیت دهم   ۱۰  _بی تردید سکوت من در برابر این نادانان شایسته تر است ، زیرا نادانی آنان در برابر من ، عذرخواه آنان است و آنان را از فهم موضوع معذور می دارد . [ اولاتر = سزاوارتر ، نیکوتر / هر آینه = البتّه ، در هر حال /تضاد : خردمند ،نادان  ] وَ ما اُبَرِّیُ نَفسی وَ لا اُزَکّیها که هر چه نقل کنند از بشر ، در امکان است معنی بیت یازدهم ۱۱  _من نَفس خویش را مبرّا نمی دانم و آن را از هوا و هوس پاک نمی پندارم ، زیرا هر چیزی که در باب آدمی گفته شود امکان دارد که تحقّق یابد . [ وَ ما اُبَرِّیُ نَفسی = من خویشتن را بی گناه نمی دانم ، بخشی از آیه 53 سورۀ یوسف است / وَ لا اُزَکّیها = و آن را پاک نمی دانم / در امکان بودن = ممکن بودن ، امکان داشتن ] منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .
user_image
کبری پورحسن خیاوی
۱۴۰۱/۱۲/۰۷ - ۰۳:۰۹:۴۶
بیت ۵  زعقل من عجب اید صوابگویان را که دل به دست تو دادن/دادم خلاف در جان است در تصحیح فروغی و اقبال آشتیانی "دادم" ضبط شده است اما با هر واژه معنایی لطیف دارد. ۱.(زیرا صوابگویان میگویند که) "دادن" دل به دست تو مخالفت کردن با جان و زنده بودن است. ۲.من با صوابگویان در گفته های شان موافقم فقط اختلاف من با آنها این است که می‌گویند من دل به تو "دادم" و عاشقت شده ام در حالیکه من جانم را هم به تو دادم و فدای تو هستم.  
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۳/۰۲/۳۱ - ۰۱:۴۰:۴۵
شمس پس ناصر این سروده سعدی را اینگونه به شیرازی برگرداندهسفر دراز نباشد به پای طالب دوست که خار دشت محبت گل است و ریحان استسفر دراز نبوتن وپی طلبگر دوستکه خار دشت  محبت گلن و ریحان هن