
سعدی
غزل شمارهٔ ۸۵
۱
با همه مهر و با منش کینست
چه کنم حظ بخت من اینست
۲
شاید ای نفس تا دگر نکنی
پنجه با ساعدی که سیمینست
۳
ننهد پای تا نبیند جای
هر که را چشم مصلحت بینست
۴
مثل زیرکان و چنبر عشق
طفل نادان و مار رنگینست
۵
دردمند فراق سر ننهد
مگر آن شب که گور بالینست
۶
گریه گو بر هلاک من مکنید
که نه این نوبت نخستینست
۷
لازمست احتمال چندین جور
که محبت هزار چندینست
۸
گر هزارم جواب تلخ دهی
اعتقاد من آن که شیرینست
۹
مرد اگر شیر در کمند آرد
چون کمندش گرفت مسکینست
۱۰
سعدیا تن به نیستی درده
چاره با سخت بازوان اینست
تصاویر و صوت


نظرات
مهدی
ال
علیرضا
Mujaheed Tatar
شایق
محمد حسن ارجمندی
فاطمه زندی