
سعدی
غزل شمارهٔ ۹۷
۱
صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست
بر خوردن از درخت امید وصال دوست
۲
بختم نخفته بود که از خواب بامداد
برخاستم به طالع فرخنده فال دوست
۳
از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت
یا خانه جای رخت بود یا مجال دوست
۴
خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم
در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست
۵
تشریف داد و رفت ندانم ز بیخودی
کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست
۶
هوشم نماند و عقل برفت و سخن نبست
مقبل کسی که محو شود در کمال دوست
۷
سعدی حجاب نیست تو آیینه پاک دار
زنگارخورده چون بنماید جمال دوست
تصاویر و صوت


نظرات
هادی
نادر..
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
فاطمه زندی
احسان چراغی