سعدی

سعدی

شمارهٔ ۹

۱

ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد

غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد

۲

در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم

بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد

۳

رنگ قبول مردان، سبز و سفید باشد

نقش خیال رویش، در هر پسر نباشد

۴

چشم وصال بینان، چشمیست بر هدایت

سری که باشد او را، در هر بصر نباشد

۵

در خشک و تر بگشتم، مثلت دگر ندیدم

مثل تو خوبرویی، در خشک و تر نباشد

۶

شرحت کسی نداند، وصفت کسی نخواند

همچون تو ماه سیما، در بحر و بر نباشد

۷

سعدی به هیچ معنی، چشم از تو برنگیرد

تا از نظر چه خیزد، کاندر نظر نباشد

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 1016

نظرات

user_image
هراتی فر
۱۳۹۲/۰۴/۲۲ - ۰۷:۰۵:۱۳
با سلامدر بیت چهارم مصرع دوم کلمه «نباش» نوشته شده که «نباشد» درست است
user_image
سیاوش
۱۳۹۴/۰۳/۲۸ - ۱۹:۳۵:۲۸
در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدمبالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشداحتمال فراوان بیشترین مثل های فارسی از نظم و نثر سعدی است.
user_image
سیاوش
۱۳۹۴/۰۳/۲۸ - ۱۹:۳۷:۰۸
ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشدغیر از خیال جانان، در جان و سر نباشدسر که نه در راه عزیزان بودبار گرانی است کشیدن بع دوش
user_image
رحیمی
۱۳۹۴/۱۰/۱۷ - ۰۲:۱۸:۱۸
دربیت سوم مصرع دوم « نقش خیال رویش در هر بصر نباشد » صحیح است
user_image
رحیمی
۱۳۹۴/۱۰/۱۷ - ۰۲:۲۱:۴۵
در بیت سوم مصرع دوم« نقش خیال رویش در هر بصر نباشد » صحیح است
user_image
مصطفی
۱۳۹۵/۰۸/۲۳ - ۱۲:۵۴:۳۹
سلام خدمت بزرگوارانمعنای مصراع آخر چی میشه؟تا از نظر چه خیزد، کاندر نظر نباشد
user_image
عدالت
۱۳۹۵/۱۱/۰۳ - ۰۹:۳۶:۲۹
سعدی به هیچ طریقی چشم از تو برنمی‌دارد. تا ببینیم که از این نگاه کردنش چه چیزی حاصل می‌شود که در نظر نباشد.
user_image
علی
۱۳۹۸/۱۰/۲۴ - ۱۵:۵۹:۴۵
مصراع 8 نباشد به اشتباه نباش نوشته شده
user_image
زیزا
۱۴۰۰/۰۱/۳۱ - ۱۸:۲۰:۰۶
من خیلی دوست دارم بدونم سعدی چه کسی رو خطاب سخنانش قرار میداده ،ایا واقعا میشه که منظورش کسی بجز معبود باشه؟
user_image
Polestar
۱۴۰۰/۰۲/۰۳ - ۱۷:۵۷:۲۴
چقدر زیباست واقعا
user_image
داوود قاسم‌زاده
۱۴۰۰/۰۹/۲۲ - ۰۴:۲۶:۵۴
سعدی که ترک سر گفت، تا دردسر نگیرد ما ترک سر نگوییم، سر را خیال جان است   #داوود_قاسم_زاده 
user_image
فاطمه یاوری
۱۴۰۲/۰۲/۲۳ - ۱۷:۵۱:۵۹
سعدی به هیچ معنی چشم از تو برنگیرد... تا از نظر چه خیزد           کاندر نظر نباشد:)
user_image
بیقرار
۱۴۰۳/۰۱/۰۱ - ۰۶:۴۷:۴۴
« ما ترک سر بگفتیم ، تا درد سر نباشد » گویی به ترک سر هم ، دیگر ثمر نباشد     می سوزم از فراقت ، دایم به اشتیاقت کی می شود که باشی ، مهرت به بر نباشد    در خیل عاشقانت ، مجنون چو من نیابی لیلای من کجایی ؟ کز تو خبر نباشد    جان می دهم برایت ، مدهوش سرسرایت وین‌ چون و این چرایت ، کم بی اثر نباشد    دل پر کشد به سویت ، هر دم به جست وجویت جز از خیال رویت ، فکری دگر نباشد   اثنای عالمی را ، گشتم ولی ندیدم  مثلت ، مثالت ای جان ، در بحر و بر نباشد    غایب ز دیده ای لیک ، حاضر به هر خیالی در غیبتت نگارا ، لطف حضر نباشد    اکنون که بی‌قرارم ، گرمای محفلم باش ترسم بیایی اما ، چشمی به در نباشد    #رضارضایی « بیقرار » دوم شهریور ۱۴۰۰ بداهه سرایی با مطلعی از استاد سخن ، سعدی