
سعدی
حکایت شمارهٔ ۳۶
دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زورِ بازو نان خوردی.
باری، این توانگر گفت درویش را که: چرا خدمت نکنی تا از مشقّتِ کار کردن برهی؟
گفت: تو چرا کار نکنی تا از مَذَلَّتِ خدمت رهایی یابی؟ که خردمندان گفتهاند: نانِ خود خوردن و نشستن به که کمرشمشیرِ زرّین بهخدمت بستن.
۴
به دست آهک تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیشِ امیر
۵
عمرِ گرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صَیْف و چه پوشم شِتا
۶
ای شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا
تصاویر و صوت














نظرات
نگین شکروی
پاسخ: با تشکر، «تایی» جایگزین «نانی» شد، هر چند شادروان فروغی در حاشیه بدل «نانی» را هم آورده است.
میلاد
امین شاملی
دوستدار سعدی
سید علی
کیوان
صادق آزاد
فرزاد
فرزاد
بهمن دانشمند
بهمن دانشمند
تاوتک
مجسن
بهمن دانشمند
امین
سید محمد حسین هاشمی
علی
محدثه
سمانه ، م
مهدی کریمی
رضا
مهناز ، س
بی باک
سید مهدی
هانی
پریسا
مهناز ، س
محمد
۷
حمیدزبیری
nabavar
رضا
آرمان فراز
هادی
محمد تقوایی
Zeytoon۱۱
ابوالقاسم هنرپرور
محمد رضا
ممدآقا
احسان غلامی
ساجد مسیبی
نیلوفر صدری
نیلوفر صدری
محمد باقر انصاری
محمد باقر انصاری