سعدی

سعدی

حکایت شمارهٔ ۱۰

۱

یکی پرسید از آن گم‌کرده‌فرزند

که ای روشن‌گُهر پیرِ خردمند

۲

ز مصرش بویِ پیراهن شنیدی

چرا در چاهِ کَنْعانش ندیدی؟!

۳

بگفت: احوالِ ما برقِ جهان است

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

۴

گهی بر طارَمِ اعلیٰ نشینیم

گهی بر پشتِ پایِ خود نبینیم

۵

اگر درویش در حالی بماندی

سرِ دست از دو عالم برفشاندی

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 174
گلستان سعدی به خط خوانا و زیبای میرزا محمدحسین شیرازی سال ۱۲۷۱ هجری قمری » تصویر 94
گلستان به خط شکستهٔ خوانا و زیبا تحریر شده در دارالخلافهٔ طهران » تصویر 43
کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ ۱۲۵۹ هجری قمری » تصویر 72
کلیات سعدی نسخهٔ ۱۰۳۴ هجری قمری » تصویر 114
گلستان سعدی به خط محمدحسین کشمیری و نقاشی مانوهار داس نسخهٔ کتابخانهٔ دیجیتال دانشگاه کمبریج » تصویر 86
گلستان سعدی به خط محمد محمود لاری به سال ۱۰۱۱ هجری قمری » تصویر 105
گلستان سعدی به خط کاتب سلطانی میر علی حسینی به سال ۹۷۵ هجری قمری در بخارا » تصویر 97
گلستان به همراه بوستان در حاشیه » تصویر 78
گزیدهٔ ناقصی از گلستان با تذهیبها و نقاشیهای متعدد » تصویر 17
گلستان سعدی خوشنویسی شده و مذهب مورخ بیستم شوال ۱۱۳۵ هجری قمری » تصویر 105
گلستان به خط توسط عبداللطیف شروانى سال ۹۷۱ هجری قمری » تصویر 90
گلستان با بوستان در حاشیه به خط محمدرضا تبریزی سنهٔ ۹۸۰ هجری قمری » تصویر 110
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده توسط عبدالله بن شیخ مرشد الکاتب در قرن دهم هجری » تصویر 86
گلستان بایسنقری موزهٔ چستر بیتی کتابت به سال ۸۳۰ هجری قمری در هرات » تصویر 34
شرح گلستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 356

نظرات

user_image
بهروز
۱۳۸۹/۰۹/۲۳ - ۱۰:۲۶:۰۶
به نظرم میرسد که مصرع اوّل بیت سوّم:گهی بر طارم اعلی نشینیم درست تراست.
پاسخ: با تشکر، ضمن اصلاح ابیات جا افتاده نیز اضافه شد.
user_image
م.ربیعی
۱۳۹۱/۰۱/۲۸ - ۱۵:۳۳:۵۰
سعدی در این ابیات زیبا
پاسخ پرسشگر را انتساب علم غیب به خداوند و تجلی آن برای اولیا باذن او دانسته که صدالبته درست است ، اما بنظر بنده
پاسخ دیگر این است که یعقوب انتهای قصه بسی دردکشیده تر ، دلصاف تر و روشندل تر از یعقوب ابتدای داستان است! والله اعلم!
user_image
عزیز عزیزی مودب
۱۳۹۱/۰۵/۰۳ - ۰۷:۲۶:۵۴
ابیاتی که در ذیل عنوان حکایت شماره 10 آمده اند اصلاً جزو این حکایت نیستند. این ابیات ادامه‌ی ابیات حکایت شماهر 9 هستند.
user_image
عزیز عزیزی مودب
۱۳۹۱/۰۵/۰۳ - ۰۷:۲۸:۳۱
حکایت شماره 10 طبق کتاب چاپ شده ی غلامحسین یوسفی چنین است:در جامع بعلبک وقتی کلمه ای همی‌گفتم به طریق وعظ با جماعتی افسرده دل مرده ره از عالم صورت به عالم معنی نبرده دیدم که نفسم در نمی‌گیرد و آتشم در هیزم تر اثر نمی‌کند دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران و لیکن در معنی باز بود و سلسله سخن دراز در معانی این آیت که و نَحن اَقرَبُ الیه مِنْ حَبل الورید سخن به جایی رسانیده که گفتم دوست نزدیکتر از من به من است وین عجب تر که من از وی دورم چه کنم با که توان گفت که او در کنار من و من مهجورم من از شراب این سخن مست و فضاله قدح در دست که رونده‌ای بر کنار مجلس گذر کرد و دور آخر درو اثر کرد و نعره‌ای زد که دیگران به موافقت او در خروش آمدند و خامان مجلس به جوش. گفتم ای سبحان الله دوران با خبر در حضور و نزدیکان بی بصر دور فهم سخن چون نکند مدعی قوت طبع از متکلم مجوی فسحت میدان ارادت بیار تا بزند مرد سخنگوی گویگلستان سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی صفحه‌ی 91ـ90
user_image
کیومرٍث رضوی پور
۱۳۹۱/۱۱/۰۳ - ۱۶:۳۷:۴۷
دوستان از منظر های ادبی و مذهبی به شعر بالا نگریسته اند که به جای خود بسیار بایسته است اما از نظر من غیر ادیب این شعر به درستی اشاره دارد به اینکه از آدم ها نباید بت بسازیم: همه آدم ها نقطه ضعف و قوت دارند. لحظات خوب و لحظات بد دارند، هیچ کس همیشه در اوج نیست. این که بعضی ها همیشه در اوجند حاصل اغراق مریدانشان است و گرنه آدم جماعت فراز و نشیب دارد. این یک نگاه بسیار واقع بینانه است که سعدی به ماهیت انسان دارد. در فرهنگ های دیگر هم نظیر این معانی یافت میشود. پوپر در مقدمه کتاب "جامعه باز و دشمنان آن" می نویسد: بشر از بزرگنمایی بزرگانش خیلی آسیب دیده است. مثل دیگری در زبان انگلیسی است تحت این عنوان که : Every saint has a past and every sinner has a futureیعنی اینکه هر قدیسی گذشته ای دارد و هر گناهکاری آینده ای: درویش بر یک حال نمی ماند.
user_image
امید کارگر
۱۳۹۱/۱۱/۱۷ - ۱۳:۲۸:۳۵
با تشکر بخاطر گنجور،این شعر به نظر من یک درس بزرگ در پیامبر شناسی و امام شناسی به ما می دهد و بیان کننده این مطلب است که این بزرگان عالم بر غیب و آینده نیستند ولی هر کجا که مصلحت حق تعالی باشد ایشان را از بعضی امور آگاه می کند.
user_image
مرتضی قمشه ای
۱۳۹۳/۰۲/۱۷ - ۲۰:۱۰:۴۲
آنچه به یعقوب بینش می دهد احتمالاْ رنجی است که او در خانه احزان می کشد. به قول سنایی:تا بیابی بوی یوسف بایدت بعقوب واررخت و بخت و عقل و جان در بیت احزان داشتنو البته گفته حکیم غزنوی معایر با گفته شیخ اجل نیست. گاه انسان پشت پای خود را هم نمی بیند و گاه بینش دارد. این بینش گاه با سلوک حاصل می شود و گاه با عنایت. شیخ وارد این بجث نشده است که بینش چگونه حاصل می شود.
user_image
وحید
۱۳۹۵/۰۵/۱۷ - ۱۱:۲۱:۵۰
لغت جهان در بیت سوم به معنی جهنده آمده است.
user_image
مهدی
۱۳۹۶/۰۱/۲۹ - ۲۳:۲۰:۲۶
منظور از برق جهان،برق آسمان است که میجهدومنظور از دمی پیدا و دیگر دم نهان است، گاهی برق آسمان تادور دست راروشن میکند وگاهی روشن نمیکنددرضمن این مصرع این طور هم به اعتبار بیت بعدی نقل شده،گهی پیدا و،دیگرگه نهان است
user_image
Husainazad
۱۳۹۷/۰۱/۲۸ - ۰۱:۰۶:۳۷
با سلاماگرچه از داستان ها می توان نتایج دیگری جز مراد نویسنده برداشت کرد که در جای خود خوب و مناسب است. اما به هر حال مراد خود شاعر هم مهم است. اینکه از این داستان بخواهیم درد و رنج را نتیجه باز شدن چشم گمگشته فرزند بدانیم دور شدن از موضوع است. مسئله در باب توضیح مقام و حال در سنت عرفانی است. بگفتا حال ما برق جهان است... این نشان دهنده این مسئله است که حال بر آدمی دست می دهد. معنای معمولی که ما میگوییم حال انجام کاری را نداریم. اینجا عکس آن است. حال یعنی امری که بر تو وارد می شود. دمی پیدا و دیگر دم نهان است. این معنای دقیق حال است. که انسان د ر یه برهه ناگهان حالی بر او وارد می شود که دیگرگون می شود. و این در برابر مقام است.مقام آن است که انسان با جهد و کوشش و ریاضت و کسب آگاهی به آن دست میابد. پس اینکه کسی همیشه در اوج نیست اینجا مصداق پیدا نمیکند. چنان که دوست عزیزم کیومرث رضوی پور نگاشته اند.به عنوان مثال نبوت یک مقام است. حال نیست... کسی که به مقام نبوت می رسد (در سلوک عرفانی مرادم هست) دیگر لحظه ای و گاه به گاه نیست. در خود نگاه داشته است. کسی که به مقام ولایت می رسد دیگر برگشتی در کار نیست. یک لحظه باشد و یک لحظه نباشد.مثال راحت تری بزنم. برای انسان ها اتفاق می افتد که حالی دست می دهد و شعری میسراید. او شاعر نیست اما شاید در طول عمر 10 شعر بگوید. این فرق می کند با کسی که ما او را شاعر می نامیم و کتاب ها دارد و نگاهش به مسائل شاعرانه است.
user_image
سعید
۱۳۹۸/۰۸/۱۰ - ۰۳:۵۹:۴۵
حافظ میفرماید: به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید ...بوی خوشی که باد صبا از جانب خدا میاره ،که رهنمون انسان میشه ؛ و گاهی هست و گاهی نیست ؛
user_image
سید علی انجو
۱۳۹۹/۰۷/۱۲ - ۱۵:۳۹:۲۵
چرا وزن این ابیات را «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل» مرقوم نفرموده اید؟در ضمن در نسخه ای که من در اختیار دارم که تصحیح مرحوم محمد علی فروغی ذکاء الملک است، این ابیات ذیل ِ حکایت پیشین آمده است که از نظر معنا کاملاً روشن کننده و توضیح دهنده ی ماجرای در حوض افتادن صالحی است که کرامتش بر آب راه رفتن بوده است.به علاوه چون حکایت های گلستان به نثر است و نه نظم؛ و از آنجا که ابیات در سایر حکایات گلستان نیز به صورت مستقل نمی آیند و معمولاً ذیل یک حکایت نثر می آیند، به نظر می رسد جای این ابیات بعد از حکایت منثور قبل باشد.با سپاس از زحمات شما برای فرهنگ و ادبیات کشورمان
user_image
محمد صفاییان
۱۳۹۹/۱۰/۰۶ - ۰۱:۲۰:۳۶
این حکایت اشاره دارد به این سخن پیامبر:لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب ولا نبی مرسل:مرا با خدا وقتی هست (نه همیشه)که در آن وقت (آن چنان یگانگی وجود دارد که ) فرشته ویژه و پیامبر مرسل در آن نگنجند.
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۲/۱۵ - ۰۰:۲۱:۱۸
یکی پرسید از آن گم کرده فرزند - که ای روشن گهر پیر خردمند ز مصرش بوی پیراهن شنیدی - چرا در چاه کنعانش ندیدی بگفت احوال ما برق جهان است - دمی پیدا و دیگر دم نهان است گهی بر طارم اعلی نشینیم - گهی بر پشت پای خود نبینیم اگر درویش در حالی بماندی - سرِ دست از دو عالم بر فشاندی [ابوالحسن خرقانی 1] آن وقت که دیدم پرده برداشته بودند و این وقت که پسر را می‌کشتند پرده فروهشته بودند. [یزدانپناه عسکری*] اگر هم چیزی باشد که دیدن بینندگان آن‌ها را آگاه نکند تقدیرشان است تمرکز بیننده در طارم اعلی و آگاهی برتر، معطوف به جزئیاتِ ادراک و حداقل آگاهی از اطراف خود است. ______ 1- نوشته بر دریا از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، محمدرضا شفیعی کدکنی،  تهران : سخن 1385ص 81