
سعدی
حکایت شمارهٔ ۱۱
در جامع بَعْلَبَکَّ وقتی کلمهای همیگفتم به طریقِ وعظ با جماعتی افسرده، دل مرده، ره از عالمِ صورت به عالمِ معنی نبرده.
دیدم که نفسم در نمیگیرد و آتشم در هیزمِ تر اثر نمیکند.
دریغ آمدم تربیتِ سُتوران و آینهداری در محلّتِ کوران. ولیکن دَرِ معنی باز بود و سلسلهٔ سخن دراز.
در معانیِ این آیت که: «و نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ». سخن به جایی رسانیده که گفتم:
دوست نزدیکتر از من به من است
وینت مشکل که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت؟: که او
در کنارِ من و من مهجورم
من از شرابِ این سخن مست و فُضالهٔ قَدَح در دست، که روندهای بر کنارِ مجلس گذر کرد و دورِ آخر در او اثر کرد و نعرهای زد که دیگران به موافقتِ او در خروش آمدند و خامانِ مجلس به جوش.
گفتم: ای سُبْحانَ اللهِ! دورانِ باخبر در حضور و نزدیکانِ بیبَصَر دور!
فهمِ سخن چون نکند مُستمِع
قوّتِ طبع از متکلّم مجوی
فُسْحَتِ میدانِ ارادت بیار
تا بزند مردِ سخنگوی، گوی
تصاویر و صوت















نظرات
مهرزاد شایان
پاسخ: با تشکر، اضافه شد.
مهرزاد شایان
محمد حسنی
پاسخ: با تشکر، طبق تصحیح فروغی بیت جا افتاده با تفاوت «چون» به جای «گر» در مصرع اول، اضافه شد.
امید رضا محبی
حامد ارسطو
ناشناس
روفیا
شمس شیرازی
روفیا
نیما
مزیگ مشرّف
وحید
امان
حمید ستوده
حمید
حمید
Mahmood Shams
عباس جنت
محمد رضایی