
سعدی
حکایت شمارهٔ ۳۰
یکی را از بزرگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت و طاقتِ ضبطِ آن نداشت و بی اختیار از او صادر شد. گفت ای دوستان! مرا در آنچه کردم اختیاری نبود و بَزَهی بر من ننوشتند و راحتی به وجودِ من رسید. شما هم به کَرَم معذور دارید.
۲
شکم زندانِ باد است ای خردمند
ندارد هیچ عاقل باد در بند
۳
چو باد اندر شکم پیچد فرو هل
که باد اندر شکم بار است بر دل
۴
حریفِ ترشرویِ ناسازگار
چو خواهد شدن دست پیشش مدار
تصاویر و صوت














نظرات
هما بیات
پاسخی بجا و سازگار است .
محسن خانی
شرح سرخی بر حافظ
جمشید