
سعدی
حکایت شمارهٔ ۳۲
یکی از پادشاهان عابدی را پرسید که عِیالان داشت: اوقاتِ عزیز چگونه میگذرد؟ گفت: همه شب در مناجات و سحر در دعایِ حاجات و همه روز در بند اِخراجات.
ملِک را مضمونِ اشارتِ عابد معلوم گشت. فرمود تا وجهِ کَفافِ وی معیّن دارند و بارِ عِیال از دلِ او برخیزد.
۳
ای گرفتارِ پای بندِ عیال
دیگر آسودگی مبند خیال
۴
غمِ فرزند و نان و جامه و قوت
بازت آرد ز سیر در مَلَکوت
۵
همه روز اتّفاق میسازم
که به شب با خدای پردازم
۶
شب چو عَقدِ نماز میبندم
چه خورد بامداد فرزندم؟
تصاویر و صوت















نظرات
شقایق
ایران نژاد
Hamishe bidar
ایران نژاد
س ،م
ناشناس
ناشناس
همیشه بیدار
همیشه بیدار
همیشه بیدار
همیشه بیدار
همیشه بیدار
همیشه بیدار
همیشه بیدار
ناشناس
همیشه بیدار
صالح
علی عباسی
شهاب
بهنام
بهنام
حسین معتقدی فرد)