
سعدی
حکایت شمارهٔ ۴۰
طایفهٔ رندان به خلافِ درویشی به در آمدند و سخنان ناسزا گفتند و بزدند و برنجانیدند.
شکایت از بیطاقتی پیشِ پیرِ طریقت برد که چنین حالی رفت.
گفت: ای فرزند! خرقهٔ درویشان جامهٔ رضاست، هر که در این کسوت تحمّلِ بیمرادی نکند مدّعی است و خرقه بر او حرام.
۴
دریایِ فراوان نشود تیره به سنگ
عارف که برنجد تُنُک آب است هنوز
۵
گر گزندت رسد، تحمل کن
که به عفو از گناه پاک شوی
۶
ای برادر چو خاک خواهی شد
خاک شو، پیش از آنکه خاک شوی
تصاویر و صوت













نظرات
تیرداد
بنده خدا