سعدی

سعدی

حکایت شمارهٔ ۴۱

۱

این حکایت شنو که در بغداد

رایت و پرده را خلاف افتاد

۲

رایت از گردِ راه و رنجِ رکاب

گفت با پرده از طریقِ عتاب:

۳

من و تو هر دو خواجه‌تاشانیم

بندهٔ بارگاهِ سلطانیم

۴

من ز خدمت دمی نیاسودم

گاه و بیگاه در سفر بودم

۵

تو نه رنج آزموده‌ای نه حصار

نه بیابان و باد و گرد و غبار

۶

قدمِ من به سعی پیشتر است

پس چرا عزّتِ تو بیشتر است؟

۷

تو برِ بندگان مه‌رویی

با غلامانِ یاسمن بویی

۸

من فتاده به دستِ شاگردان

به سفر پای‌بند و سرگردان

۹

گفت: من سر بر آستان دارم

نه چو تو سر بر آسمان دارم

۱۰

هر که بیهوده گردن افرازد

خویشتن را به گردن اندازد

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 196
کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ ۱۲۵۹ هجری قمری » تصویر 81
کلیات سعدی نسخهٔ ۱۰۳۴ هجری قمری » تصویر 125
گلستان سعدی به خط خوانا و زیبای میرزا محمدحسین شیرازی سال ۱۲۷۱ هجری قمری » تصویر 126
گلستان سعدی به خط کاتب سلطانی میر علی حسینی به سال ۹۷۵ هجری قمری در بخارا » تصویر 115
گلستان سعدی به خط محمدحسین کشمیری و نقاشی مانوهار داس نسخهٔ کتابخانهٔ دیجیتال دانشگاه کمبریج » تصویر 114
گلستان به همراه بوستان در حاشیه » تصویر 102
گلستان سعدی خوشنویسی شده و مذهب مورخ بیستم شوال ۱۱۳۵ هجری قمری » تصویر 140
گلستان به خط توسط عبداللطیف شروانى سال ۹۷۱ هجری قمری » تصویر 120
گلستان با بوستان در حاشیه به خط محمدرضا تبریزی سنهٔ ۹۸۰ هجری قمری » تصویر 143
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده توسط عبدالله بن شیخ مرشد الکاتب در قرن دهم هجری » تصویر 110
گلستان بایسنقری موزهٔ چستر بیتی کتابت به سال ۸۳۰ هجری قمری در هرات » تصویر 44
شرح گلستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 402
گلستان سعدی منسوب به یاقوت مستعصمی » تصویر 65

نظرات

user_image
عزیز عزیزی مودب
۱۳۹۱/۰۵/۰۳ - ۰۷:۴۷:۵۰
این حکایت طبق کتاب غلامحسین یوسفی حکایت شماره 40 است
user_image
عزیز عزیزی مودب
۱۳۹۱/۰۵/۰۳ - ۰۸:۴۱:۵۱
متن کامل حکایت شماره 39 در کتاب تصحیح شده‌ی غلامحسین یوسفی چنین است:طایفه‌ی رندان به انکار درویشی بدر آمدند و سخنان ناسزا گفتند و بزدند و برنجانیدند. شکایت از بی‌طاقتی پیش پیر طریقت برد که چنین حالی رفت. گفت ای فرزند، خرقه‌ درویشان جامه رضاست هر که در این جامه تحمّل بی‌مرادی نکند مدعی است و خرقه بر وی حرام است.دریای فراوان نشود تیره به سنگ عارف که برنجد تنک است آب هنوز×××گر گزندت رسد تحمل کنکه به عفو از گناه پاک شویای برادر چو عاقبت خاک استخاک شو، پیش از آنکه خاک شوی
user_image
عزیز عزیزی مودب
۱۳۹۱/۰۵/۰۳ - ۰۸:۴۲:۲۷
گلستان سعدی به تصحیح غلامحسین یوسفی چاپ خوارزمی سال 1381 صفحه‌ی 105
user_image
ظریف
۱۳۹۱/۱۱/۲۵ - ۲۳:۰۴:۱۵
به فکر ما رایت بیرقست وسراپر ده پرده ء درودیوار آستانه ء سلطان است
user_image
محمد
۱۳۹۴/۰۷/۰۳ - ۱۳:۳۴:۴۶
سلام، این حکایت چرا بصورت کامل نیومده؟ من نسخه ای از گلستان دارم که دتوی اون 10 بیت شعر هست.نسخه ی محمد علی فروغی.
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۸/۰۱ - ۰۹:۳۱:۲۳
این حکایت شنو که در بغدادرایت و پرده را خلاف افتادرایت از گرد راه و رنج رکابگفت با پرده با طریق عتاب:من و تو هر دو خواجه تاشانیمبنده بارگاه سلطانیممن ز خدمت دمی نیاسودمگاه و بیگاه در سفر بودمتو نه رنج آزموده ای نه حصارنه بیابان و باد و گرد و غبارقدم من به سعی پیشتر استپس چرا عزت تو بیشتر استتو بر بندگان مه روییبا کنیزان یاسمن بوییمن فتاده به دست شاگردانبه سفر پایبند و سرگردانگفت من سر بر آستان دارمنه چو تو سر بر آسمان دارمهر که بیهوده گردن افرازدخویشتن را به گردن اندازد
user_image
مهدی قناعت پیشه
۱۳۹۸/۰۴/۰۷ - ۱۸:۴۶:۳۰
روزگاری در فلان آباد تن و جان مردمان خلاف افتاد این به آن گفت:خواجه ها شانیمبنده بارگاه سلطانیمتو نه رنج آزموده‌ه ای نه خمارنه بیابان دیده ای و گرد و غبار آن به این گفت::که تو ای عاشق یارگو چرا به من کنی تکرارکه نکو رویت ازبندگان، دارتوکه دانی سر بر آسمان دارمو نه سر بر آستان زارمگفت: چون تکی در زشتی و ادبارچشم زنندت به روز بیش از صدبار
user_image
امید صادقی
۱۴۰۰/۱۲/۲۴ - ۲۰:۳۴:۱۱
لطفا معنی "خواجه‌تاشانیم" در خط 3 و معنی "بر" در خط 7 را بنویسید. 
user_image
بنده خدا
۱۴۰۲/۰۳/۱۰ - ۱۳:۲۴:۴۰
معنی ۲ بیت آخر چیست؟