
سعدی
حکایت شمارهٔ ۵
جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بیحرمتی همیکرد. گفت: اگر این نادان نبودی، کارِ وی با نادانان بدینجا نرسیدی.
۲
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه دانایی ستیزد با سبکسار
۳
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
۴
دو صاحبدل نگه دارند مویی
همیدون سرکشی و آزرمجویی
۵
و گر بر هر دو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد، بگسلانند
۶
یکی را زشتخویی داد دشنام
تحمّل کرد و گفت: ای خوب فرجام
۷
بتر زآنم که خواهی گفتن، آنی
که دانم، عیب من چون من ندانی
تصاویر و صوت















نظرات
علی فروزنده تبریزی
ابوطالب رحیمی
فاطمه خانم
ش
۷
nabavar
روفیا
روفیا
اسماعیل فرازی
محمدرضا فاخر
محسن،۲
داوود واوش
مهدی خلیل لو
مهدی خلیل لو
سفید
Mebia