
سعدی
حکایت شمارهٔ ۷
یکی را از حکما شنیدم که میگفت: هرگز کسی به جهلِ خویش اقرار نکرده است مگر آن کس که چون دیگری در سخن باشد، همچنان ناتمام گفته، سخن آغاز کند.
۲
سخن را سر است اى خردمند و بُن
میاور سخن در میانِ سخُن
۳
خداوندِ تدبیر و فرهنگ و هوش
نگوید سخن، تا نبیند خموش
تصاویر و صوت













نظرات
محمد رضا
حسن
سعید
شهریار
یوسف کیوان
بابک چندم
روفیا
بابک چندم
پاسخگوی نیم دیگر:راه دانا دگر و مذهب عاشق دگر استای خردمند که عیب من مدهوش کنیشاهد آنوقت بیاید که تو حاضر باشیمطرب آنوقت بکوبد که تو خاموش کنیمرد باید که نظر بر ملخ و مور کندآن تأمل که تو در زلف و بناگوش کنیتا تو در بند هوائی در حق نگشایدسخن آنگاه توان گفت که آن گوش کنیتا چه شکلی تو در آئینه همان خواهی دیدشاهد آئینهء تست ار نظر هوش کنیسخن معرفت از حلقه درویشان پرسسعدیا شاید ازین حلقه که در گوش کنیاگر این دو نیم برابر یک نشد، امر بفرمایید در حد توان در خدمت خواهم بود...
فرشید فلاحی
سامان
رسول سعادتمند
امید صادقی
افشار