سعدی

سعدی

حکایت شمارهٔ ۱۰

در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی با شاهدی سری و سرّی داشتم به حکم آن که حلقی داشت طیِّبُ الاَدا وَ خَلقی کالبدرِ اذا بَدا.

۲

آن که نبات عارضش آب حیات می‌خورَد

در شکرش نگه کند هر که نبات می‌خورَد

اتفاقاً به خلاف طبع از وی حرکتی بدیدم که نپسندیدم. دامن از او در کشیدم و مهره برچیدم و گفتم:

۴

برو هر چه می‌بایدت پیش گیر

سرِ ما نداری سر ِخویش گیر

شنیدمش که همی‌رفت و می‌گفت:

۶

شب‌پره گر وصلِ آفتاب نخواهد

رونقِ بازار ِآفتاب نکاهد

این بگفت و سفر کرد و پریشانی او در من اثر.

۸

فَقَدتُ زَمانَ الوَصلِ و المَرءُ جاهِلٌ

بِقَدرِ لَذیذِ العَیشِ قَبلَ المَصائِبِ

۹

باز آی و مرا بکش که پیشت مردن

خوشتر که پس از تو زندگانی کردن

اما به شُکر و مِنت باری پس از مدتی باز آمد، آن حلق داوودی متغیر شده و جمالِ یوسفی به زیان آمده و بر سیب زنخدانش چون به گردی نشسته و رونقِ بازار حُسنش شکسته، متوقع که در کنارش گیرم. کناره گرفتم و گفتم:

۱۱

آن روز که خط شاهدت بود

صاحب‌نظر از نظر براندی

۱۲

امروز بیامدی به صلحش

کش فتحه و ضمه بر نشاندی

۱۳

تازه بهارا ورقت زرد شد

دیگ منه کآتش ما سرد شد

۱۴

چند خرامی و تکبر کنی؟

دولت پارینه تصور کنی

۱۵

پیش کسی رو که طلبکار توست

ناز بر آن کن که خریدار توست

۱۶

سبزه در باغ گفته‌اند خوش است

داند آن کس که این سخن گوید

۱۷

یعنی از روی نیکوان خط سبز

دل عشاق بیشتر جوید

۱۸

بوستان تو گندنازاریست

بس که بر می‌کنی و می‌روید

۱۹

گر صبر کنی ور نکنی موی بناگوش

این دولت ایام نکویی به سر آید

۲۰

گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش

نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید

۲۱

سؤال کردم و گفتم جمال روی تو را

چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده‌ست؟

۲۲

جواب داد ندانم چه بود رویم را

مگر به ماتم حسنم سیاه پوشیده‌ست

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 243
کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ ۱۲۵۹ هجری قمری » تصویر 99
گلستان به خط شکستهٔ خوانا و زیبا تحریر شده در دارالخلافهٔ طهران » تصویر 82
گلستان سعدی به خط خوانا و زیبای میرزا محمدحسین شیرازی سال ۱۲۷۱ هجری قمری » تصویر 192
گلستان سعدی به خط کاتب سلطانی میر علی حسینی به سال ۹۷۵ هجری قمری در بخارا » تصویر 171
گلستان سعدی به خط محمدحسین کشمیری و نقاشی مانوهار داس نسخهٔ کتابخانهٔ دیجیتال دانشگاه کمبریج » تصویر 169
کلیات سعدی نسخهٔ ۱۰۳۴ هجری قمری » تصویر 151
گلستان به همراه بوستان در حاشیه » تصویر 152
گلستان سعدی خوشنویسی شده و مذهب مورخ بیستم شوال ۱۱۳۵ هجری قمری » تصویر 211
گلستان به خط توسط عبداللطیف شروانى سال ۹۷۱ هجری قمری » تصویر 182
گلستان با بوستان در حاشیه به خط محمدرضا تبریزی سنهٔ ۹۸۰ هجری قمری » تصویر 206
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده توسط عبدالله بن شیخ مرشد الکاتب در قرن دهم هجری » تصویر 164
گلستان بایسنقری موزهٔ چستر بیتی کتابت به سال ۸۳۰ هجری قمری در هرات » تصویر 63
شرح گلستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 535

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۵/۰۹ - ۲۰:۰۷:۱۶
متوقع به دری تاجیکی می شود چشم دار ،انتظار هم چشم داری
user_image
یدی
۱۳۹۳/۰۴/۱۲ - ۰۰:۰۱:۰۱
می شود گفت:من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
user_image
ابوطالب رحیمی
۱۳۹۴/۰۵/۰۳ - ۱۶:۰۱:۳۱
تعدادی از ابیات ناقصه. کل حکایت رو از نسخع محمد علی فروغی (انتشارات ققنوس) براتون می نویسم:..در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی با شاهد پسری سَری و سرّی داشتم به حکم آنکه حلقی داشت طیِّبُ الاَدا وَ خَلقی کالبدرِ اذا بَدا..اتفاقاً به خلاف طبع از وی حرکتی بدیدم که نپسندیدم دامن ازو در کشیدم و مهره برچیدم و گفتم:.برو هر چه می بایدت پیش گیر سر ما نداری سر خویش گیر.شنیدمش که همی‌رفت و می‌گفت:شب پره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نکاهد.این بگفت و سفر کرد و پریشانی او در من اثر. اما به شکر و منت باری پس از مدتی باز آمد آن حلق داودی متغیر شده و جمال یوسفی به زیان آمده و بر سیب زنخدانش چون به گردی نشسته و رونق بازار حسنش شکسته متوقع که در کنارش گیرم. کناره گرفتم و گفتم:.آن روز که خط شاهدت بود صاحب نظر از نظر براندی.وامروز بیامدی به صلحشکش فتحه و ضمّه بر نشاندی..تازه بهارا ورقت زرد شد دیگ منه کآتش ما سرد شد.چند خرامی و تکبر کنیدولت پارینه تصور کنی.پیش کسی رو که طلبکار تست ناز بر آن کن که خریدار تست...سبزه در باغ گفته اند خوش استداند آن کس که این سخن گوید.یعنی از روی نیکوان خط سبز دل عشاق بیشتر جوید.بوستان تو گند نازاریست بس که بر میکنی و میروید.گر صبر کنی ور نکنی موی بناگوشاین دولت ایام نکویی به سر آید.گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید.سؤال کردم و گفتم جمال روی تو راچه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده است.جواب داد ندانم چه بود رویم را مگر به ماتم حسنم سیاه پوشیدست
user_image
۷
۱۳۹۵/۰۴/۱۴ - ۱۵:۵۹:۵۵
در عنفوان جوانی، چنانکه افتد و دانی، با شاهدی سری و سری داشتم، به حکم آنکه حلقی داشت طیب الاداو خلقی کالبدر اذا بداآنـکـه نـبـات عـارضـش آب حـیـات مـیـخـورددر شـکـرش نگه کـند هرکه، نبـات میخـورداتفاقا بخلاف طبع از وی حرکتی بدیدم که نپسندیدم. دامن از او درکشیدم و مهرش برچیدم و گفتم:بــرو هــرچــه مــی بــایــدت پــیــش گــیــر ســـر مـــا نـــداری ســـر خـــویــش گـــیــرشیندمش که میرفت و میگفت:شـــپـــره گــر وصــل آفــتـــاب نــخـــواهــد رونــــق بـــــازار آفـــــتـــــاب نــــکــــاهــــداین بگفت و سفر کرد و پریشانی او در من اثر کردفــقــدت زمــان الــوصــل و الــمـرء جــاهـل بــقــدر لــذیـذ الـعــیـش قــبــل الـمـصــائببـازآی و مـرا بـکـش، کـه پـیشـسـت مردن خـوشـتــر کـه پــس از تـو زنـدگـانـی کـردناما بشکر و منت باری، پس از مدتی بازآمد، آن حلق داودی متغیر شده و جمال یوسفی بزیان آمده. و بر سیب زنخدانش چون به گردی نشسته و رونق بازار حسنش شکسته. متوقع که در کنارش گیرم کناره گرفتم و گفتم:آن روز کـــــه خـــــط شـــــاهـــــدت بـــــود صــــاحــــب نـــظـــر از نـــظـــر بــــرانـــدیامـــروز بــــیـــامـــدی بــــه صــــلـــحــــش کــش فــتــحــه و ضــمــه بـــرنــشــانــدیتــــــازه بــــــهـــــارا، ورقــــــت زرد شــــــد دیــگ مـــنــه کـــاتـــش مـــا ســـرد شـــدچـــنـــد خـــرامـــی و تـــکـــبـــر کـــنـــی؟ دولــــت پــــاریـــنــــه تــــصــــور کــــنـــی؟پــیـش کـســی رو کـه طـلـبــکـار تــســت نــاز بـــر آن کـــن کــه خـــریــدار تـــســـتســبــزه در بــاغ گـفـتــه انـد خــوشـســت دانــد آنــکــس کــه ایــن ســخـــن گــویــدیــعــنــی از روی نــیــکــوان خـــط ســـبـــز دل عــــشــــاق بــــیـــشــــتــــر جــــویـــدبــــوســـتـــان تـــو گـــنـــد نـــازاریـــســـت بـــس کـــه بـــر مـــیــکـــنــی و مــیــرویــدگـر صـبـر کـنـی ور بـکـنـی مـوی بـنـاگـوش ایــن دولـــت ایــام نــکـــویی بـــســـر آیــدگر دست بجان داشتمی همچو تو بر ریش نـگـذاشــتــمـی تــا بـه ـقــیـامـت کـه بــرآیـدسوال کــردم و گـفــتــم جــمـال روی تـو راچه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیدستجـــواب داد نـــدانـــم چـــه بــــود رویـــم رامگـر بـه مـاتـم حـسـنم سـیاه پـوشـیدسـت
user_image
۷
۱۳۹۵/۰۷/۲۵ - ۱۴:۱۰:۲۴
در عنفوان جوانی چنانکه افتد و دانی، با شاهد پسری سری و سری داشتم.اتفاقا ...آن روز کـــــه خـــــط شـــــاهـــــدت بـــــودصــــاحــــب نـــظـــر از نـــظـــر بــــرانـــدیامـــروز بــــیـــامـــدی بــــه صــــلـــحــــشکــش فــتــحــه و ضــمــه بـــرنــشــانــدیتــــــازه بــــــهـــــارا، ورقــــــت زرد شــــــددیــگ مـــنــه کـــاتـــش مـــا ســـرد شـــدخط شاهد=موی نرم صورت دوران نوجوانیکــش فــتــحــه و ضــمــه بـــرنــشــانــدی=سبیل و ریشت درآمد
user_image
۷
۱۳۹۵/۱۱/۰۸ - ۱۱:۰۱:۲۳
در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانیاین از زیباترین و رساترین جمله ها در فارسی است و چند بیت آغازین حکایت از دید طنز شاهکار باشد:آن روز کـــــه خـــــط شـــــاهـــــدت بـــــودصــــاحــــب نـــظـــر از نـــظـــر بــــرانـــدیامـــروز بــــیـــامـــدی بــــه صــــلـــحــــشکــش فــتــحــه و ضــمــه بـــرنــشــانــدیتــــــازه بــــــهـــــارا، ورقــــــت زرد شــــــددیــگ مـــنــه کـــاتـــش مـــا ســـرد شـــدچـــنـــد خـــرامـــی و تـــکـــبـــر کـــنـــی؟دولــــت پــــاریـــنــــه تــــصــــور کــــنـــی؟پــیـش کـســی رو کـه طـلـبــکـار تــســتنــاز بـــر آن کـــن کــه خـــریــدار تـــســـت
user_image
محمدرضا
۱۳۹۶/۰۱/۰۳ - ۰۰:۴۱:۴۶
بوستان تو گند زاریستدر اصل متن : بوستان تو گندنا زاریست صحیح استگندنا در لهجه شیرازی نام دیگر تره استسعدی علیه الرحمه می گوید : بوستان تو یعنی موی صورت تو مانند مزرعه تره است از بس که تو بر می کنی و دوباره می روید.
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۵/۰۸ - ۰۲:۲۸:۱۶
دامن ازو در کشیدم و مهره برچیدمدر اصل مهره مهر برچیدم:بند مهر را بریدم،بی خیالش شدممهره در زبان فارسی و ادبیات کاربرد زیادی داشته است و بیشتر برای پیوند مهر و جلوگیری از گزند به این مهر از داستان رستم و سهراب که مهره مهر کارگر نشد: به بازوم بر مهره ٔ خود نگرببین تاچه دید این پسر از پدرچو بگشاد خفتان و آن مهره دیدهمه جامه بر خویشتن بردرید.تا فروش همه گونه مهره مار(افعی) که از دیرباز بازار داغی داشته است.خریدار این مهره ها هم بیشتر دختران هستند از دیروز تا امروزای لب و زلفین تو مهره و افعی بهم افعی تو دام دیو مهره ٔ تو مهر جم هرکس از مهره ٔ مهر تو به نقشی مشغول عاقبت با همه کج باخته ای یعنی چهحافظ
user_image
نوشاد رکنی
۱۳۹۶/۰۸/۱۰ - ۰۲:۱۲:۱۹
در مصرع «بوستان تو گند زاریست» صحیح «گندنا زار» یعنی تره زار است.
user_image
مهدی
۱۳۹۸/۰۴/۲۵ - ۱۱:۱۹:۵۷
دوستان معنی این جمله چی میشه؟« و بر سیب زنخدانش چون به گردی نشسته»
user_image
۷
۱۳۹۸/۰۵/۰۵ - ۰۸:۲۰:۰۳
و بر سیب زنخدانش چون به گردی نشستهو بر سیب زنخدان (جوانی و شادابی اش) چون به گرد (بزرگسالی،پیری ) نشسته.یعنی تری و شادابی اش به خشکی و زردی گرایید.جوان که بود چهره اش چون سیب بود و گودی چانه اش چون گودی سیب (که کرک و پشم ندارد)ولی اکنون همان چهره چون به(میوه) به زردی و کرک و پشم گراییده است.و چانه اش زرد شده(چون به) یعنی دیگر ریش و پشمش هم دارد سفید میشود و چیزی از خوشگلی و تازگی اش نمانده است.به بسیار به سیب ماند ولی چون برسد زرد و کرک دار شود.
user_image
جباری
۱۳۹۸/۰۶/۲۲ - ۰۷:۴۸:۳۴
با درود و احترام، دوستی که حسب ظاهر با استناد به نسخه فروغی و استدلالی سست،«حَق» را بر«حَلق» رجحان نهاده، آن هم با استناد نسبت حق و ادای آن، لازم است بداند، طیب الأدا به معنی خوش آواز است. ضمنا جناس میان حلق و خلق متناسب‌ترین است. ضمناً ترکیب فرضی حق طیب الادا؟!را با هزار توجیه و تأویل باید به خورد مخاطب داد. او حقی داشت که ادایش پاکیزه بود؟!!!.
user_image
بهاری
۱۳۹۹/۰۳/۱۸ - ۱۷:۳۸:۰۴
دوستان معنی بیت اول چی میشه؟ان که نبات عارضش آب حیات می‌خورد
user_image
حامد
۱۳۹۹/۰۷/۱۰ - ۱۰:۴۰:۱۹
« و بر سیب زنخدانش چون به گردی نشسته»توصیف معشوقیه که وارد دوران بلوغ شده یعنی مانند به که کرک داره اون پسربچه که صورتش قبلا مثل سیب سفیدو شفاف بوده الان بعلت عوارض دوران بلوغ صورتش دارای کرک و مو شده.
user_image
سئنا
۱۴۰۰/۰۲/۰۸ - ۰۴:۲۸:۴۰
در
پاسخ به آقای جباری:1- آن که نبات عارضش آب حیات می خورد: در اینجا سعدی عارضِ(چهره‌ی) ممدوح را به نباتی (گیاه) تشبیه می‌کند که ریشه اش از آب حیات می‌نوشد و به نوعی بیانگر جاودانگیِ زیبایی بسیار ممدوح در نظر شاعر است.2- در شکرش نگه کند هر که نبات میخورد: شکر در اشعار، گاه کاربرد استعاری دارد و منظور از لب و دهان یار است. نبات در اینجا همان شیرینی معروف است که از شکر درست میشود. یعنی شاعر نگاه کردن به لب و دهان و سیمای یارش را با نقل و نبات خوردن یکسان و برابر میداند. و میگوید هر که نبات میخورد مانند آن است که در او بنگرد. ( به نوعی جابجایی ارکان تشبیه است تا مقایسه خیال انگیز تر شود)شاد باشید.
user_image
برهان
۱۴۰۰/۰۷/۱۴ - ۰۷:۲۵:۳۴
فَقَدتُ زَمانَ الوَصلِ و المَرءُ جاهِلٌ بِقَدرِ لَذیذِ العَیشِ قَبلَ المَصائِبِروزهای پیوستگی و دیدار را از دست دادم ؛ آری انسان پیش از مصیبت ها قدر ایام خوش زندگی را نمی داند .
user_image
فاتح عبداله‌زاده
۱۴۰۰/۱۱/۱۰ - ۰۲:۴۴:۱۵
چندوچون و اما و اگری نمی‌ماند ... معشوق یا بقول دوستمان ممدوح (؟!) در اشعار پارسی غالبا پسر بودند. تعصب ودیدگاه شخصی راه به جایی نمی‌برد
user_image
مریم بکوک
۱۴۰۲/۰۴/۱۸ - ۲۲:۱۸:۴۲
حکیم نظامی در هفت پیکر میفرماید: ایستاده چو دزد پنهانی وآنچه دانی، چنانچه میدانی جناب سعدی در ابتدای این حکایت که : در عنفوان جوانی چنانکه افتد و دانی به این بیت نظری داشته اند.
user_image
عارف
۱۴۰۲/۰۸/۲۷ - ۲۳:۳۸:۳۹
سلام دوستان. یک سوال داشتم: آیا در بیت «گر‌ دست به جان داشتمی ...» دست به جان داشتن کنایه از قدرت داشتن در‌ گرفتن (/دادن) و ستاندن جان نیست؟ و اگر اینطوره آیا بیت نباید طور دیگری نوشته میشد؟ چون به نظر من (که البته احتمالا غلطه) این‌طور میاد که با وجود «داشتمی» معنا این میشه که سعدی داره میگه «اگر بر جان قدرت داشتم»، نه بر روئیدن ریش؛ که خوب مفهوم شعر مخالف اینه. یعنی شعر میخواد بگه اگر مثل تو که بر جان قدرت داری من بر روییدن ریش سلطه داشتم تا ابد نمیذاشتم در بیاد» یعنی اگر قرار بود اینی که من میگم درست باشه این‌بیت (صرفنظر از وزن) باید میشد: «گر دست به ریش داشتمی همچو تو بر جان...» من کجا رو دارم اشتباه میکنم؟ آیا آرایه یا نکته‌ی ادبی‌ای هست که نمیدونم یا کلا معنی رو اشتباه متوجه شدم؟  در بیت دیگری هم همین مشکل رو دارم که مربوط به اینجا نیست و چون اولین و اخرین باری که گلستان سعدی رو کامل خوندم هفت سالگی بوده😄 باید دوباره به بیت رجوع کنم و مطمئن بشم. سوالم رو هم همونجا خواهم پرسید. (راجع به «وقتی افتاد فتنه‌ای در شام...») پیشاپیش از همه‌ی دوستانی که
پاسخ میدن ممنونم.  عارف