سعدی

سعدی

حکایت شمارهٔ ۲

پیرمردی حکایت کند که دختری خواسته بود و حجره به گل آراسته و به خلوت با او نشسته و دیده و دل در او بسته و شبهای دراز نخفتی و بذله‌ها و لطیفه‌ها گفتی باشد که مؤانست پذیرد و وحشت نگیرد.

از جمله می‌گفتم: بخت بلندت یار بود و چشم بختت بیدار که به صحبت پیری افتادی پخته پرورده جهاندیده آرمیده گرم و سرد چشیده نیک و بد آزموده که حق صحبت بداند و شرط مودت به جای آورد. مشفق و مهربان خوش طبع و شیرین زبان.

۳

تا توانم دلت به دست آرم

ور بیازاری ام نیازارم

۴

ور چو طوطی شکر بود خورشت

جان شیرین فدای پرورشت

نه گرفتار آمدی به دست جوانی معجب خیره رای سر تیز سبک پای که هر دم هوسی پزد و هر لحظه رایی زند و هر شب جایی خسبد و هر روز یاری گیرد.

۶

وفاداری مدار از بلبلان چشم

که هر دم بر گلی دیگر سرایند

خلاف پیران که به عقل و ادب زندگانی کنند نه به مقتضای جهل جوانی.

۸

ز خود بهتری جوی و فرصت شمار

که با چون خودی گم کنی روزگار

گفت: چندین بر این نمط بگفتم که گمان بردم که دلش بر قید من آمد و صید من شد. ناگه نفسی سرد از سر درد بر آورد و گفت: چندین سخن که بگفتی در ترازوی عقل من وزن آن سخن ندارد که وقتی شنیدم از قابله خویش که گفت زن جوان را اگر تیری در پهلو نشیند به که پیری.

۱۰

لمّا رَأَت بَینَ یَدَی بَعلِها

شَیئاً کَأرخیٰ شَفَةِ الصّائِمِ

۱۱

تَقولُ هذا مَعهُ مَیّتٌ

وَ اِنَّما الرُّقْیَةُ للنّائِمِ

۱۲

زن کز بر مرد بی رضا برخیزد

بس فتنه و جنگ از آن سرا برخیزد

۱۳

پیری که ز جای خویش نتواند خاست

الا به عصا کی اش عصا برخیزد

فی الجمله امکان موافقت نبود و به مفارقت انجامید. چون مدت عدت بر آمد، عقد نکاحش بستند با جوانی تند و ترشروی تهیدست بدخوی. جور و جفا می‌دید و رنج و عنا می‌کشید و شکر نعمت حق همچنان می‌گفت که: الحمدلله که از آن عذاب الیم برهیدم و بدین نعیم مقیم برسیدم.

۱۵

با این همه جور و تندخویی

بارت بکشم که خوبرویی

۱۶

با تو مرا سوختن اندر عذاب

به که شدن با دگری در بهشت

۱۷

بوی پیاز از دهن خوبروی

نغزتر آید که گل از دست زشت

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 261
گلستان سعدی به خط محمدحسین کشمیری و نقاشی مانوهار داس نسخهٔ کتابخانهٔ دیجیتال دانشگاه کمبریج » تصویر 191
گلستان سعدی به خط خوانا و زیبای میرزا محمدحسین شیرازی سال ۱۲۷۱ هجری قمری » تصویر 218
گلستان به خط شکستهٔ خوانا و زیبا تحریر شده در دارالخلافهٔ طهران » تصویر 92
کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ ۱۲۵۹ هجری قمری » تصویر 106
گلستان سعدی به خط کاتب سلطانی میر علی حسینی به سال ۹۷۵ هجری قمری در بخارا » تصویر 195
کلیات سعدی نسخهٔ ۱۰۳۴ هجری قمری » تصویر 161
گلستان به همراه بوستان در حاشیه » تصویر 171
گزیدهٔ ناقصی از گلستان با تذهیبها و نقاشیهای متعدد » تصویر 13
گلستان سعدی خوشنویسی شده و مذهب مورخ بیستم شوال ۱۱۳۵ هجری قمری » تصویر 241
گلستان به خط توسط عبداللطیف شروانى سال ۹۷۱ هجری قمری » تصویر 205
گلستان با بوستان در حاشیه به خط محمدرضا تبریزی سنهٔ ۹۸۰ هجری قمری » تصویر 230
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده توسط عبدالله بن شیخ مرشد الکاتب در قرن دهم هجری » تصویر 186
گلستان بایسنقری موزهٔ چستر بیتی کتابت به سال ۸۳۰ هجری قمری در هرات » تصویر 71
شرح گلستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 571
گلستان سعدی منسوب به یاقوت مستعصمی » تصویر 88

نظرات

user_image
رضا
۱۳۸۹/۱۱/۱۲ - ۰۲:۵۹:۳۴
با سلام و خسته نباشی فکر می کنم یک بیت از آخر این حکایت حذف شده.بوی پیاز از دهن خوبروی نغز تر آیدکه گل از دست زشت
user_image
رضا شهنی
۱۳۹۲/۰۳/۰۹ - ۰۴:۵۷:۳۰
در این حکایت کاملا اشعار حذف و یا به وصل شده اند دوبیت اول حکایت تا توانم دلت به دست آرم /ور بیازاریم نیازارم ور چو طوطی شکر بود خورشت /جان شیرین فدای پرورشتدو بیت دوم جوانان خردمند وخوب رخسار /ولیکن در وفا با کس نپایندوفاداری مداراز بلبلان چشم / که هر دم برگلی دیگر سرایندبیت سوم ز خود بهتری جوی و فرصت شمار/ که با چون خودی گم کنی روزگار شعر عربی حکایت نیز دو بیت استشعر پنجم حکایت نیز دو بیت دارد که در اینجا یک بیت آن آمده است زن که از بر مرد بی رضا برخیزد/بس فتنه و جنگ از آن سرا برخیزدپیری که زجای خویش نتواند خاست الا به عصا کیش عصا بر خیزدقسمتی از حکایت در قسمت آخر حذف شده است شعر ششم که یک تک بیت است نیز حذف شده است با این همه جور و تند خویی/ بارت بکشم که خوبرویی و شعر اخر که از دوبیت تنها یک بیت اورده شده است با تو مرا سوختن اندر عذاب /به که شدن با دگری در بهشت بوی پیاز از دهن خوبروی به که گل از دست زشت
user_image
۷
۱۳۹۴/۰۶/۲۷ - ۰۴:۰۷:۳۹
عجب آهنگین و چه آموزندهپیرمردی حکایت کند که دختری خواسته بود و حجره به گل آراسته و به خلوت با او نشسته و دیده و دل درو بسته و شبهای دراز نخفتی و بذله‌ها و لطیفه‌ها گفتی باشد که مؤانست پذیرد و وحشت نگیرد. از جمله میگفتم بخت بلندت یار بود و چشم بختت بیدار که به صحبت پیری افتادی پخته پرورده جهان دیده آرمیده گرم و سرد چشیده نیک و بد آزموده که حق صحبت بداند و شرط مودّت به جای آورد مشفق و مهربان خوش طبع و شیرین زبانتا توانم دلت به دست آررمور بیازاریم نیازارمور چو طوطی شکر بود خورشتجان شیرین فدای پرورشتنه گرفتار آمدی به دست جوانی معجب خیره رای سر تیز سبک پای که هر دم هوسی پزد و هر لحظه رایی زند و هر شب جایی خسبد و هر روز یاری گیرد.خلاف پیران که به عقل و ادب زندگانی کنند نه به مقتضای جهل جوانی.جوانان خردمند وخوب رخسارولیکن در وفا با کس نپایندوفاداری مداراز بلبلان چشم که هر دم برگلی دیگر سرایندز خود بهتری جوی و فرصت شمار که با چون خودی گم کنی روزگارگفت چندین برین نمط بگفتم که گمان بردم که دلش بر قید من آمد و صید من شد. ناگه نفسی سرد از سر درد بر آورد و گفت چندین سخن که بگفتی در ترازوی عقل من وزن آن سخن ندارد که وقتی شنیدم از قابله خویش که گفت زن جوان را اگر تیری در پهلو نشیند به که پیری.زن که از بر مرد بی رضا برخیزدبس فتنه و جنگ از آن سرا برخیزدپیری که زجای خویش نتواند خاستالا به عصا کیش عصا بر خیزدفی الجمله امکان موافقت نبود و به مفارقت انجامید. چون مدت عدت برآمد عقد نکاحش بستند با جوانی تند و ترشروی تهی دست بدخوی. جور و جفا میدید رنج و عنا میکشید و شکر نعمت حق همچنان میگفت که الحمدلله که ازان عذاب الیم برهیدم و بدین نعیم مقیم برسیدم.با تو مرا سوختن اندر عذاببه که شدن با دگری در بهشتبوی پیاز از دهن خوبرویبه که گل از دست زشت
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۶/۲۷ - ۰۸:۲۸:۰۵
در هر دو حالت pain و gain برای زن برابر هستند .در حالت اول ناگزیر است بهای دانایی و پختگی جفت خویش را با تحمل ناتوانی جسمی اش بپردازد ،در حالت دوم ناچار است بهای جوانی و زیبایی یار را با تحمل فقر و نادانی و کج خلقی اش بپردازد ،تنها می ماند سلیقه و ذایقه و طبیعت زن که میان این دوگزینه یکی را برگزیند .آن زن بخصوص گزینه دوم را برگزید .عده ای هم گزینه اول را بر میگزینند .ولی آنانکه میپندارند میتوانند در این جهان عسل بی نیش به کف آرند یک قانون قدرتمند جهان هستی را درنیافته اند .کس عسل بی نیش از این دکان نخوردکس رطب بی خار ازین بستان نچید
user_image
مریم
۱۳۹۴/۱۲/۲۳ - ۰۷:۴۱:۳۴
در گلستان تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی چاپ انتشارات خوارزمی این بیت این طور آمده :بوی پیاز از دهن خوبروی به به حقیقت که گل از دست زشت
user_image
محمد
۱۳۹۵/۰۸/۱۳ - ۰۶:۵۸:۴۶
بوی پیاز از دهن خوبروی خوبتر اید زگل از دست زشت
user_image
karim saeed
۱۳۹۵/۱۱/۱۵ - ۱۵:۱۳:۱۰
تیری در پهلو به که پیری درکنار تیری در پهلو نشیند به که پیری درکنار
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۵/۱۱/۱۵ - ۱۶:۰۵:۴۸
گرامی سعیداگر تیری در پهلو نشیند به که پیریتیر با پیر سجع {هم آهنگ } است جمله ای که با کنار آورده اید جمله ی مسجع را به هم می ریزد کلمه ی پهلو هم برای پیر است و هم برای تیردرین مانا که : اگر تیری در پهلو نشیند به که پیری در پهلو ، ولی پیر دوم را برای زیبایی حذف نموده مانا باشی
user_image
karim saeed
۱۳۹۶/۰۲/۲۱ - ۰۲:۰۲:۱۷
خانم مهناز سخن شما متین اگر را حذف کنید باز هم مسجع را به هم میریزد؟ بحث نثر اهنگین و نثر سجع هم مفصل است .استنادبه شرح گلستان تالیف :دکتر محمدخزائلیبیتهای :روی زیبا وجامعه دیبا عرق و عود و رنگ و بوی وهوساین همه زینت زنان باشد مرد را ........زینت و بس شاد کام باشید.
user_image
نوید گروهی
۱۳۹۶/۰۹/۲۲ - ۰۴:۱۹:۰۹
  در کتاب شرح گلستان، تالیف دکتر محمد خزائلی، چاپ سوم، سال 1355، انتشارات جاویدان، صفحه 565، چنین آمده است:   روی زیبا و جامهء دیبا / عرق و عود و رنگ و بوی و هوس این همه زینت زنان باشد / مرد را کیر و خایه زینت و بس با این همه جور و تندخویی / بارت بکشم که خوبرویی با تو مرا سوختن اندر عذاب / به که شدن با دگری در بهشت بوی پیاز از دهن خوبروی / نعزتر آید که گل از دست زشت  
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۲/۰۷ - ۰۶:۵۶:۱۲
بوی پیاز از دهن خوبرویبو/ی/ پ/یا=مفتعلنزز/د/ه/ن=مفتعلنخو/ب/روی=فاغلنخوبتر آید زگل از دست زشتخو/ب/ت/را=مفتعلنید/ز/گ/لز=مفتعلندس/ت/زشت=فاعلن
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۲/۰۷ - ۰۷:۰۳:۴۵
گر چه وصالش نه به کوشش دهندهر قدر ای دل که توانی بکوشگوش من و حلقه گیسوی یارروی من و خاک در می فروش
user_image
جواد
۱۳۹۷/۱۲/۱۰ - ۲۲:۱۲:۵۰
چرا اینهمه ابیات این حکایت رو حذف کرده اید؟؟؟؟کاملا متن رو مثله کرده اید.حتما تصحیح بفرمایید.
user_image
محمد ضیا احمدی
۱۳۹۸/۰۷/۰۵ - ۰۶:۲۸:۲۷
نمیدانم چه شخصی به خود اجازه سانسور اشعار قدما را میدهد اگر روال کار اینست، نیمی از مثنوی معنوی مولانا را باید حذف کرد .
user_image
محمدعلی
۱۳۹۸/۰۸/۳۰ - ۱۶:۳۷:۰۲
چطور به خودتون اجازه دست بردن در اثر سعدی و امثالش رو میدید. در مقامی نیستید که همچین کنید. متاسفم که شهرت اشعار قدما در سطح وب فارسی به گنجور وصله خورده.
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۹/۰۲/۱۰ - ۱۱:۲۶:۰۵
لمّا رَأَت بَینَ یَدَی بَعلِهاشَیئاً کَأرخیٰ شَفَةِ الصّائِمِتَقولُ هذا مَعهُ مَیّتٌوَ اِنَّما الرُّقْیَةُ للنّائِمِترجمهٔ ابیات عربی به نقل از شرح استاد خزائلی: چون آن زن در پیش شوهر خود چیزی سست و فرو افتاده تر از لب روزه‌دار دید گفت: این که با اوست مرده‌ایست و فقط برای خفته تعویذ و افسون سودمند تواند بود نه برای مرده.