
سعدی
حکایت شمارهٔ ۱۲
سالی نزاعی در پیادگان حجیج افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده. انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم.
کجاوهنشینی را شنیدم که با عدیل خود میگفت: یاللعجب! پیادهٔ عاج چو عرصه شطرنج به سر میبرد فرزین میشود، یعنی به از آن میگردد که بود و پیادگان حاج بادیه به سر بردند و بتر شدند.
۳
از من بگوی حاجی مردم گزای را
کاو پوستین خلق به آزار میدرد
۴
حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک
بیچاره خار میخورد و بار میبرد
تصاویر و صوت














نظرات
محمد میراحمدیان
پاسخ: با تشکر، مطابق فرموده عمل شد، هر چند در نسخهٔ چاپی در اختیار اینجانب «حجیح» آورده که در لغتنامه نیست و در عوض همین متن شاهد لغت حجیج در لغتنامه است.
علی
رضاشهنی
رضاشهنی
محمد ضیا احمدی
ساسان
امید جان
Nima.Mmmm
امید جان
فرهود
محسن حیدرزاده جزی