سعدی

سعدی

حکایت شمارهٔ ۱۴

مردکی را چشم درد خاست، پیش بیطار رفت که دوا کن. بیطار از آنچه در چشم چارپای می‌کند در دیده او کشید و کور شد. حکومت به داور بردند گفت بر او هیچ تاوان نیست. اگر این خر نبودی، پیش بیطار نرفتی. مقصود از این سخن آن است تا بدانی که هر آن که ناآزموده را کار بزرگ فرماید با آن که ندامت برد به نزدیک خردمندان به خفت رای منسوب گردد.

۲

ندهد هوشمند روشن‌رای

به فرومایه کارهای خطیر

۳

بوریاباف اگر چه بافنده‌ست

نبرندش به کارگاه حریر

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 277
گلستان سعدی به خط محمدحسین کشمیری و نقاشی مانوهار داس نسخهٔ کتابخانهٔ دیجیتال دانشگاه کمبریج » تصویر 209
گلستان سعدی به خط خوانا و زیبای میرزا محمدحسین شیرازی سال ۱۲۷۱ هجری قمری » تصویر 240
گلستان به خط شکستهٔ خوانا و زیبا تحریر شده در دارالخلافهٔ طهران » تصویر 100
کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ ۱۲۵۹ هجری قمری » تصویر 112
گلستان سعدی به خط کاتب سلطانی میر علی حسینی به سال ۹۷۵ هجری قمری در بخارا » تصویر 211
کلیات سعدی نسخهٔ ۱۰۳۴ هجری قمری » تصویر 169
گلستان به همراه بوستان در حاشیه » تصویر 187
گلستان سعدی خوشنویسی شده و مذهب مورخ بیستم شوال ۱۱۳۵ هجری قمری » تصویر 264
گلستان به خط توسط عبداللطیف شروانى سال ۹۷۱ هجری قمری » تصویر 224
گلستان با بوستان در حاشیه به خط محمدرضا تبریزی سنهٔ ۹۸۰ هجری قمری » تصویر 251
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده توسط عبدالله بن شیخ مرشد الکاتب در قرن دهم هجری » تصویر 203
گلستان بایسنقری موزهٔ چستر بیتی کتابت به سال ۸۳۰ هجری قمری در هرات » تصویر 79
شرح گلستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 615

نظرات

user_image
رضا
۱۳۹۱/۰۹/۱۵ - ۱۰:۵۳:۵۳
سلام تفسیر این حکایت را ذکر میکنید ؟
user_image
رسته
۱۳۹۱/۰۹/۱۶ - ۲۱:۴۷:۱۴
چشم مردی درد گرفت . مرد برای درمان چشم درد پیش دام پزشک رفت. دام پزشک از ان دوایی که در چشم چهارپایان می کرد در چشم او کرد. چشم مرد کور شد. و الا آخر ...
user_image
نازنین
۱۳۹۲/۰۱/۳۰ - ۰۸:۴۸:۱۹
سلام لطفا اگر میشه تفسیر این حکایت را کامل کنید.
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۱/۳۰ - ۱۱:۲۲:۲۴
کم پیش می اید روشنگری رسته بسنده نباشد، اما دنباله چنین است پس از اینکه کور شد به دادگاهی رفتند و دادگاه حکم داد که اگر نادان نبود به نزد پزشک دام نمیرفت و هیچ تاوانی ندارد و به او چیزی پرداخت نشد و ادم دانا به پست و فرومایگان کار بزرگان را نمی دهد مانند حصیر بافان که اگر چه کارشان بافندگی است انها را به کارگاه ابریشم بافی نمیبرند
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۱۵ - ۱۶:۴۷:۵۳
برای چسبیدن چشم با چرک در فارسی فعل داریم و ان ژفکیدن است علامه دهخدا برای ان ژک را به کار برده است که با زبر نخست می خوانده به لری امروز با زیر نخست خوانده می شود لغت دیگر خیم است می گویند چشمش خیم دارد و از میان اینها همه مردم ترجیح می دهند بگویند قی چشم که یعنی استفراغ چشم !
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۱۹ - ۱۵:۲۷:۳۳
با عرض پوزش حالا که بساط مخاطات ادمی گسترده شد باید افزون که مخاط بینی خلم با زبر نخست و مخاط دهان خیو می باشد می توان دوتا را باهم به کار برد مثلا خلم وخیو
user_image
دانش آ موز
۱۳۹۳/۰۷/۲۹ - ۱۴:۵۷:۵۲
سلام مطالب همگی عالی بودنفقط یه در خواست دارم اینکه مفهوم و تفسیر این جملات رو حتما حتما بذارید ممنون میشم...
user_image
الیما
۱۳۹۴/۰۴/۰۸ - ۰۶:۰۷:۵۲
گونه ای دیگر:"مردکی را چشم درد خاست . پیش بیطار(1) رفت که دوا کن . بیطار از آنچه که در چشم خَرها میکرد در چشم او ریخت و کور شد . مردک شکایت به قاضی برد و گفت : این بیطار من را خر فرض کرد و از آنچه که در چشم خرها میریخت در چشم من فرو ریخت و کور شدم ، قاضی گفت : بر بیطار هیچ تاوان نیست اگر تو خر نبودی با حضور طبیبان حاذق پیش بیطار نمیرفتی .ندهد هوشمندِ روشن رای به فرومایه ، کارهای خطیربوریاباف(2)اگر چه بافنده است نبرندش به کارگاه حریر1- بیطار : دامپزشک ، پزشک حیوانات2- بوریاباف : حصیر باف"
user_image
مهرزاد
۱۳۹۵/۰۵/۲۱ - ۲۱:۵۳:۵۰
البته تا حدود زیادی مفهوم این حکایت روشن است,هرچند کمی هم ناروشن.......به هر حال شاید با یک مثال مفهوم آن روشن تر شود:فرض کنید موبایل شما خراب شده و باید قطعه ای از داخل آن تعویض شود و شما آن را به همسایه تان که تعمیرکار تلویزیون است بدهید تا قطعه را تعویض کند ,و او هنگام باز کردن درب پشت گوشی موبایل آن را بشکند!!!!در این صورت,هرچند که او موبایل شما را شکسته است اما مقصر اصلی شما هستید که کار را به کاردان نسپرده اید.(و این داستان میتواند در تمام امور زندگی صدق کند, و سعدی از شما میخواهد همیشه مراقب کارهایی که میکنید یا حرفهایی که میزنید باشید تا کمتر ضرر کنید)
user_image
حمید
۱۳۹۹/۱۱/۲۱ - ۰۷:۵۱:۱۹
اما وقتی تاکید میکنه که چنین آدمی «خر» هست؛ دیگه پیش بیطار رفتنش قابل توجیه میشود و آنوقت «هیچ تاوان نیست» دیگه نادرست میشه. یعنی داستان ضدونقیض داره.
user_image
ادیب
۱۴۰۰/۰۹/۰۵ - ۰۴:۰۲:۲۶
حکایت زیبایی است که مصادیق فراوانی بر آن مترتب است