سعدی

سعدی

حکایت شمارهٔ ۱۸

توانگرزاده‌ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش‌بچه‌ای مناظره در پیوسته که: صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه در او به کار برده. به گور پدرت چه ماند‌؟ خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده.

درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگ‌های گران بر خود بجنبیده باشد، پدر من به بهشت رسیده بود.

۳

خر که کمتر نهند بر وی بار

بی‌شک آسوده‌تر کند رفتار

۴

مرد درویش که بار ستم فاقه کشید

به در مرگ همانا که سبکبار آید

۵

وآن که در نعمت و آسایش و آسانی زیست

مردنش زین همه شک نیست که دشخوار آید

۶

به همه حال اسیری که ز بندی برهد

بهتر از حال امیری که گرفتار آید

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 280
گلستان سعدی به خط محمدحسین کشمیری و نقاشی مانوهار داس نسخهٔ کتابخانهٔ دیجیتال دانشگاه کمبریج » تصویر 213
گلستان سعدی به خط خوانا و زیبای میرزا محمدحسین شیرازی سال ۱۲۷۱ هجری قمری » تصویر 244
گلستان به خط شکستهٔ خوانا و زیبا تحریر شده در دارالخلافهٔ طهران » تصویر 102
کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ ۱۲۵۹ هجری قمری » تصویر 113
گلستان سعدی به خط کاتب سلطانی میر علی حسینی به سال ۹۷۵ هجری قمری در بخارا » تصویر 215
کلیات سعدی نسخهٔ ۱۰۳۴ هجری قمری » تصویر 171
گلستان به همراه بوستان در حاشیه » تصویر 190
گلستان سعدی خوشنویسی شده و مذهب مورخ بیستم شوال ۱۱۳۵ هجری قمری » تصویر 269
گلستان به خط توسط عبداللطیف شروانى سال ۹۷۱ هجری قمری » تصویر 228
گلستان با بوستان در حاشیه به خط محمدرضا تبریزی سنهٔ ۹۸۰ هجری قمری » تصویر 255
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده توسط عبدالله بن شیخ مرشد الکاتب در قرن دهم هجری » تصویر 208
گلستان بایسنقری موزهٔ چستر بیتی کتابت به سال ۸۳۰ هجری قمری در هرات » تصویر 80
شرح گلستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 619
سید حسین میرخوانی - حکایت از گلستان سعدی - توانگرزاده‌ای را دیدم بر سر گور پدر

نظرات

user_image
پیمائی
۱۳۹۱/۱۰/۲۱ - ۰۱:۳۲:۳۴
رخامانداخته > رخام انداخته
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۱/۳۰ - ۱۳:۰۰:۳۹
در پیوستن یعنی انجام دادن
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۱/۳۰ - ۱۳:۱۱:۳۰
روزی که از خیابانی بگذشتمی تویوتایی بدیدمی که به ضربت موتور فرزند درویشی مبتلا گشته بود و جمله عرض ان به ملاکمه موتور سوار ریخته بودی بیچاره راننده پیاده شد و از حال موتور سوار پرسیدن گرفت سپس به مشاهدت انچه بر تویوتا برفته بود مشغول گشت حالیا درویشانی چند گرد امدند و چون گزمه امدی با هم سوگند خوردندی که تویوتا دیگر سو برفتی و این بیچاره بینوا را زیر بگرفتی گزمه بگفتی خدایتان نان ببراد که دروغتان نان بریده است و این حکایت از ان اوردم که بدایند جمله مردم با تعصب جانب داری مستمندان کنند و این همیشه راست نیاید
user_image
رضاشهنی
۱۳۹۲/۰۴/۱۳ - ۰۲:۴۶:۴۲
حکایت دو شعر دارد یک تک بیتی و یک سه بیتی خر که کمتر نهند بر وی بار /بی شک اسوده تر کند رفتار /و شعر سه بیتی مرد درویش که بار ستم فاقه کشید/به در مرگ همانا که سبکبار ایــــــد /وانکه در دولت و اسایش و اسانی زیست /مردنش زین همه شک نیست که دشخوار آید/ به همه حال اسیری که ز بندی برهـــــــــد /بهتر از حال امیـــــــــــــــــــــری که گرفتار آید/
user_image
احمدحسین پورسرکاریزی
۱۳۹۳/۰۱/۲۳ - ۰۵:۰۵:۴۳
سلام در سطر اوّل به جای کلمه ی " ما " کلمه ی "پدرم" باید باشد .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۱/۲۴ - ۰۵:۳۴:۱۶
براند به فارسی مس شود دخشه !
user_image
شکیب shakib.falaki@gmail.com
۱۳۹۳/۰۳/۰۴ - ۲۲:۵۹:۲۳
"بر سر گور پدر تو چه مانده باشد""صندوق تربت پدر من سنگین است و کتابه آن رنگین"در نسخه های متعدد به نحوی که در بالا نوشته ام، دیده و خوانده ام.اما حدیثی گرانقدر از امام محمد باقر علیه السلام در همین باره:در قبری که مرا به خاک میسپارید،به جز خاکی که از آن بیرون آمده،هیچ چیز دیگری بر آن اضافه نکنید.