
سعدی
حکایت شمارهٔ ۲
حکیمی پسران را پند همیداد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطر است یا دزد به یکبار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد. اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده وگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است، هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.
۲
سخت است پس از جاه تحکم بردن
خو کرده به ناز جور مردم بردن
۳
وقتی افتاد فتنهای در شام
هر کس از گوشهای فرا رفتند
۴
روستازادگان دانشمند
به وزیری پادشا رفتند
۵
پسران وزیر ناقص عقل
به گدایی به روستا رفتند
تصاویر و صوت
















نظرات
مینا
یوسف غیاثی
رضا شهنی
پرویز
سید محسن امین سعادت
سید محسن امین سعادت
موسوی آبملخی
روفیا
نامور
پریسا رفائی
محمد
سید مصطفی جهان بخت
علیرضا حقنظری
مهدی احمدی