سعدی

سعدی

حکمت شمارهٔ ۲۵

خبری که دانی که دلی بیازارد، تو خاموش تا دیگری بیارد.

۲

بلبلا! مژدهٔ بهار بیار

خبر ِ بد به بوم باز گذار

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 298
گلستان سعدی به خط محمدحسین کشمیری و نقاشی مانوهار داس نسخهٔ کتابخانهٔ دیجیتال دانشگاه کمبریج » تصویر 238
گلستان سعدی به خط خوانا و زیبای میرزا محمدحسین شیرازی سال ۱۲۷۱ هجری قمری » تصویر 269
گلستان به خط شکستهٔ خوانا و زیبا تحریر شده در دارالخلافهٔ طهران » تصویر 111
کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ ۱۲۵۹ هجری قمری » تصویر 120
گلستان سعدی به خط کاتب سلطانی میر علی حسینی به سال ۹۷۵ هجری قمری در بخارا » تصویر 242
کلیات سعدی نسخهٔ ۱۰۳۴ هجری قمری » تصویر 180
گلستان به همراه بوستان در حاشیه » تصویر 209
گلستان سعدی خوشنویسی شده و مذهب مورخ بیستم شوال ۱۱۳۵ هجری قمری » تصویر 298
گلستان به خط توسط عبداللطیف شروانى سال ۹۷۱ هجری قمری » تصویر 250
گلستان با بوستان در حاشیه به خط محمدرضا تبریزی سنهٔ ۹۸۰ هجری قمری » تصویر 280
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده توسط عبدالله بن شیخ مرشد الکاتب در قرن دهم هجری » تصویر 229
گلستان بایسنقری موزهٔ چستر بیتی کتابت به سال ۸۳۰ هجری قمری در هرات » تصویر 90
شرح گلستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 688

نظرات

user_image
محمد یحیی طنین
۱۳۹۳/۰۳/۱۰ - ۰۵:۲۲:۳۵
چیزی را که به خود نمی پسندی به دیگران نیز مه پسند. به نظر من کسی دیگری را بوم ساختن و خود را بلبل ساختن درست نیست
user_image
سهراب
۱۳۹۸/۰۴/۲۱ - ۰۲:۳۲:۳۰
این حکایت نگفته کسی رو بوم کن و خودت رو بلبل بلکه همون شخص بعدی هم می تونه خودش رو بوم نکنه اونی که بوم هست خورش کار خورش رو انجام می ده شما خودت رو بوم نکن
user_image
محمدحسین ایراندوست
۱۴۰۱/۰۵/۰۲ - ۱۵:۰۶:۵۵
به نام خدا، هر چه داریم از او سعدی در این حکمت ( شماره 25) درباره خبرِ بد رساندن به دیگری سخن گفته و میگوید از منتشر کردن خبرهایِ بد پرهیز کنید . مثل بلبل باشید که هرگاه آواز می خواند و خبر می دهد، خبر خوش فرارسیدن بهار را می آورد نه مثل جغد که آواز او ، خبر ناگُوار ویرانی و تلخی است. از آنجا که سرود خوش بلبل و آواز بد جغد یا بوم در شعر و ادب فارسی و حتی عربی معروف است، سعدی از همین نکته استفاده کرده است. 1- دیگری : در اینجا به معنای غیر از تو بکار رفته است 2- بوم : اسم است به معنای جغد و آن پرنده ای است وحشی و حرام‌گوشت با چهرۀ پهن، چشم‌های درشت، پاهای بزرگ، و منقار خمیده که در برخی از انواع آن، در دو طرف سرش دو دسته پَر شبیه شاخ قرار دارد. بیشتر در ویرانه‌ها و غارها به‌سر می‌برد و شب‌ها از لانۀ خود خارج می‌شود و موش‌های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می‌کند. به شومی و نحوست معروف است؛  البته «بوم» علاوه بر جغد، اسامی دیگری مثل «بوف» ، «کُنگُر»  و «کوف» دارد. مثلا ابن یمین با لغت کنگر به این پرنده و ویرانه گزینی او دارد: نه چو طاووس خودنمای باش      نه به ویران، وطن چو کنگر کن و نیز امیر معزی با اسم «کوف» اشاره به این پرنده و نحوست و ویرانه گزینی آن دارد: جایی که بود آن دلستان، با دوستان در بوستان    شد گرگ و روبه را مکان، شد کوف و کرکس را وطن در باورهای اجتماعی مردم ایران  بیشتر نظرات درباره جغد منفی و آمیخته با خرافه است. به همین دلیل با دیدن جغد ، آن را می رانند و با  سنگ مورد هدف قرار داده و وی را بد شگون میدانند. در حالیکه این اعتقاد مبنای علمی ندارد. و البته مخصوص ایران زمین نیست. در اروپای قرون وسطایی، جغد همراه و دستیار جادوگران می شود که در مناطق تاریک، نفرین شده و خالی از سکنه زندگی می کرده است. البته در برخی مناطق برعکس است مثلا زمانی در یونان باستان، در میان پرندگان جغد را پرنده محبوب خود معرفی و مقام پرنده شب یعنی جغد را  محترم داشته و جغد را نماد دانایی می دانستند. در تفکر برخی از مردم انگلیس، جغد  به شوم بودن شهره بوده است، و چون پرنده شب بوده و شب نیز به گونه ای با مرگ در ارتباط است. آن را خبررسان مرگ دانستند. در طول قرون ۱۸ و ۱۹، شاعرانی چون رابرت بلر و ویلیام وردورث، جغد را به عنوان “پرنده عذاب” عنوان می کنند و در همان دوران بود که بسیاری از مردم انگلیس معتقد بودند اگر صدای بد آهنگ یک جغد از پنجره اتاق یک بیمار شنیده شود، مرگی قریب الوقوع به سراغ بیمار خواهد آمد. 3- بازگذار :  این ترکیب در شعر و نثر فارسی، یک معنای جدید دارد و یک معنای قدیمی . بازگذار در معنای جدید حاصل مصدر مرکب است به معنای برگشت ،  بازآینده ،  شایسته و مناسب.[1] اما در معنای قدیمی ، واگذاشتن؛ واگذار کردن؛ سپردن؛ چیزی را در اختیار کسی گذاشتن؛ سپردن کاری یا چیزی به دیگری[2] است. که اینجا همین  معنا را دارد.   [1] - نفیسی، علی اکبر ، فرهنگ نفیسی، کتابفروشی خیام، 1355 [2] - عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید