سعدی

سعدی

قصیدهٔ شمارهٔ ۱

۱

شکر و سپاس و منت و عزت خدای را

پروردگار خلق و خداوند کبریا

۲

دادار غیب دان و نگهدار آسمان

رزاق بنده‌پرور و خلاق رهنما

۳

اقرار می‌کند دو جهان بر یگانگیش

یکتا و پشت عالمیان بر درش دو تا

۴

گوهر ز سنگ خاره کند، لؤلؤ از صدف

فرزند آدم از گل و برگ گل از گیا

۵

سبحان من یمیت و یحیی و لااله

الا هوالذی خلق الارض والسما

۶

باری، ز سنگ، چشمهٔ آب آورد پدید

باری از آب چشمه کند سنگ در شتا

۷

گاهی به صنع ماشطه، بر روی خوب روز

گلگونهٔ شفق کند و سرمهٔ دجا

۸

دریای لطف اوست و گر نه سحاب کیست

تا بر زمین مشرق و مغرب کند سخا

۹

انشاتنا بلطفک یا صانعَ الوجود

فاغفرلنا بفضلک یا سامعَ الدعا

۱۰

ارباب شوق در طلبت بی‌دلند و هوش

اصحاب فهم در صفتت بی‌سرند و پا

۱۱

شبهای دوستان تو را انعم‌الصباح

وآن شب که بی تو روز کنند اظلِم المسا

۱۲

یاد تو روح‌پرور و وصف تو دلفریب

نام تو غم‌زدای و کلام تو دلربا

۱۳

بی‌سکهٔ قبول تو، ضرب عمل دغل

بی‌خاتم رضای تو، سعی امل هبا

۱۴

جایی که تیغ قهر برآرد مهابتت

ویران کند به سیل عرم جنت سبا

۱۵

شاهان بر آستان جلالت نهاده سر

گردنکشان مطاوع و کیخسروان گدا

۱۶

گر جمله را عذاب کنی یا عطا دهی

کس را مجال آن نه که آن چون و این چرا

۱۷

در کمترینِ صنع تو مدهوش مانده‌ایم

ما خود کجا و وصف خداوندِ آن کجا؟

۱۸

خود دست و پای فهم و بلاغت کجا رسد

تا در بحار وصف جلالت کند شنا؟

۱۹

گاهی سموم قهر تو، همدست با خزان

گاهی نسیم لطف تو، همراه با صبا

۲۰

خواهندگان درگه بخشایش تو اند

سلطان در سرادق و درویش در عبا

۲۱

آن دست بر تضرع و این روی بر زمین

آن چشم بر اشارت و این گوش بر ندا

۲۲

مردان راهت از نظر خلق در حجاب

شب در لباس معرفت و روز در قبا

۲۳

فرخنده طالعی که کنی یاد او به خیر

برگشته دولتی که فرامش کند تو را

۲۴

چندین هزار سکهٔ پیغمبری زده

اول به نام آدم و آخر به مصطفی

۲۵

الهامش از جلیل و پیامش ز جبرئیل

رایش نه از طبیعت و نطقش نه از هوی

۲۶

در نعت او زبان فصاحت که را رسد؟

خود پیش آفتاب چه پرتو دهد سها؟

۲۷

دانی که در بیان اذا الشمس کورت

معنی چه گفته‌اند بزرگان پارسا؟

۲۸

یعنی وجود خواجه سر از خاک بر کند

خورشید و ماه را نبود آن زمان ضیا

۲۹

ای برترین مقام ملائک بر آسمان

با منصب تو زیرترین پایهٔ علا

۳۰

شعر آورم به حضرت عالیت زینهار

با وحی آسمان چه زند سحر مفتری؟

۳۱

یارب به دست او که قمر زآن دو نیم شد

تسبیح گفت در کف میمون او حصا

۳۲

کافتادگان شهوت نفسیم دست گیر

ارفق بمن تجاوز واغفر لمن عصا

۳۳

تریاق در دهان رسول آفریده حق

صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا؟

۳۴

ای یار غار سید و صدیق نامور

مجموعهٔ فضائل و گنجینهٔ صفا

۳۵

مردان قدم به صحبت یاران نهاده‌اند

لیکن نه همچنان که تو در کام اژدها

۳۶

یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند

تا در سبیل دوست به پایان برد وفا

۳۷

دیگر عمر که لایق پیغمبری بدی

گر خواجهٔ رسل نبدی ختم انبیا

۳۸

سالار خیل خانهٔ دین صاحب رسول

سردفتر خدای پرستان بی‌ریا

۳۹

دیوی که خلق عالمش از دست عاجزند

عاجز در آن که چون شود از دست وی رها؟

۴۰

دیگر جمال سیرت عثمان که بر نکرد

در پیش روی دشمن قاتل سر از حیا

۴۱

آن شرط مهربانی و تحقیق دوستیست

کز بهر دوستان بری از دشمنان جفا

۴۲

خاصان حق همیشه بلیت کشیده‌اند

هم بیشتر عنایت و هم بیشتر عنا

۴۳

کس را چه زور و زهره که وصف علی کند

جبار در مناقب او گفته هل اتی

۴۴

زورآزمای قلعهٔ خیبر که بند او

در یکدگر شکست به بازوی لافتی

۴۵

مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود

تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا

۴۶

شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود

جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا

۴۷

دیباچهٔ مروت و سلطان معرفت

لشکر کش فتوت و سردار اتقیا

۴۸

فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست

ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی

۴۹

پیغمبر، آفتاب منیر است در جهان

وینان ستارگان بزرگند و مقتدا

۵۰

یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه

یارب به خون پاک شهیدان کربلا

۵۱

یارب به صدق سینهٔ پیران راستگوی

یارب به آب دیدهٔ مردان آشنا

۵۲

دلهای خسته را به کرم مرهمی فرست

ای نام اعظمت در گنجینهٔ شفا

۵۳

گر خلق تکیه بر عمل خویش کرده‌اند

ما را بس است رحمت و فضل تو متکا

۵۴

یارب خلاف امر تو بسیار کرده‌ایم

و امید بسته از کرمت عفو مامضی

۵۵

چشم گناهکار بود بر خطای خویش

ما را ز غایت کرمت چشم در عطا

۵۶

یارب به لطف خویش گناهان ما بپوش

روزی که رازها فتد از پرده برملا

۵۷

همواره از تو لطف و خداوندی آمده‌ست

وز ما چنان که در خور ما فعل ناسزا

۵۸

عدل است اگر عقوبت ما بی‌گنه کنی

لطف است اگر کشی قلم عفو بر خطا

۵۹

گر تقویت کنی ز ملک بگذرد بشر

ور تربیت کنی به ثریا رسد ثری

۶۰

دلهای دوستان تو خون می‌شود ز خوف

باز از کمال لطف تو دل می‌دهد رجا

۶۱

یارب قبول کن به بزرگی و فضل خویش

کآن را که رد کنی نبود هیچ ملتجا

۶۲

ما را تو دست گیر و حوالت مکن به کس

الا الیک حاجت درماندگان فلا

۶۳

ما بندگان حاجتمندیم و تو کریم

حاجت همیشه پیش کریمان بود روا

۶۴

کردی تو آنچه شرط خداوندی تو بود

ما در خور تو هیچ نکردیم ربنا

۶۵

سهل است اگر به چشم عنایت نظر کنی

اصلاح قلب را چه محل پیش کیمیا؟

۶۶

اولیتر آن که هم تو بگیری به لطف خویش

دستی، و گر نه هیچ نیاید ز دست ما

۶۷

کاری به منتها نرسانیده در طلب

بردیم روزگار گرامی به منتها

۶۸

فی‌الجمله دستهای تهی بر تو داشتیم

خود دست جز تهی نتوان داشت بر خدا

۶۹

یا دولتاه اگر به عنایت کنی نظر

واخجلتاه اگر به عقوبت دهد جزا

۷۰

ای یار جهد کن که چو مردان قدم زنی

ور پای بسته‌ای به دعا دست برگشا

۷۱

پیدا بود که بنده به کوشش کجا رسد

بالای هر سری قلمی رفته از قضا

۷۲

کس را به خیر و طاعت خویش اعتماد نیست

آن بی‌بصر بود که کند تکیه بر عصا

۷۳

تا روز اولت چه نبشته‌ست بر جبین

زیرا که در ازل سعدااند و اشقیا

۷۴

گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ

گوید بکش که مال سبیل است و جان فدا

۷۵

ما را به نوشداروی دشمن امید نیست

وز دست دوست گر همه زهر است مرحبا

۷۶

ای پای بست عمر تو، بر رهگذار سیل

چندین امل چه پیش نهی، مرگ در قفا؟

۷۷

در کوه و دشت هر سبُعی صوفیی بدی

گر هیچ سودمند بدی صوف بی‌صفا

۷۸

پهلوی تن ضعیف کند پشت دل قوی

صیدی که در ریاض ریاضت کند چرا

۷۹

چون شادمانی و غم دنیا مقیم نیست

فرعون کامران به و ایوب مبتلا

۸۰

امثال ما به سختی و تنگی نمرده‌اند

ما خود چه لایقیم به تشریف اولیا؟

۸۱

غم نیست زخم خوردهٔ راه خدای را

دردی چه خوش بود که حبیبش کند دوا

۸۲

مابین آسمان و زمین جای عیش نیست

یک دانه چون جهد ز میان دو آسیا؟

۸۳

عمرت برفت و چارهٔ کاری نساختی

اکنون که چاره نیست به بیچارگی بیا

۸۴

کردار نیک و بد به قیامت قرین توست

آن اختیار کن که توان دیدنش لقا

۸۵

تا هیچ دانه‌ای نفشانی به جز کرم

تا هیچ توشه‌ای نستانی به جز تقی

۸۶

گویی کدام سنگدل این پند نشنود

بر کوه خوان که باز به گوش آیدت صدا

۸۷

نااهل را نصیحت سعدی چنان که هست

گفتیم اگر به سرمه تفاوت کند عمی

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 1051
کلیات سعدی نسخهٔ ۱۰۳۴ هجری قمری » تصویر 374
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 371
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 421
نسخهٔ کلیات شیخ سعدی مورخ ۱۲۰۹ هجری قمری » تصویر 305
کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ ۱۲۵۹ هجری قمری » تصویر 267

نظرات

user_image
مجیدرشیدیان
۱۳۸۹/۰۸/۲۲ - ۱۱:۵۹:۵۰
باسلام خدمت دوست عزیزم{روزبه}.پیرامون ایرادی که ایشان به بنده وارد کرده اند باید بگویم که در بعضی نسخ لولو و در بعضی نسخ لعل ضبط کرده اند. در ضمن هر دو کلمه هم از لحاظ معنایی درست است و هم از لحاظ وزنی با این تفاوت که اگر کلمه ی لعل را بگذاریم دیگر نیازی به حذف همزه نداریم ولی اگر کلمه ی لولو قرار داده شود همزه ی "از"باید حذف شود تا دچار مشکل هجای اضافه نشویم.
user_image
شهریار
۱۳۹۰/۰۸/۳۰ - ۰۶:۳۸:۱۵
این بیت را نیافتم: شاهی که در رکوع گدارادهد نگین بر مومنان ز چشمه کوثر کند سخا
user_image
سیدجابر
۱۳۹۶/۱۲/۲۸ - ۰۹:۰۴:۵۹
باسلامسعدی شیرازی اهل سنت و شافعی مذهب و پیرو کلام تصوف اشعری بوده است چون ایشان در مدرسه نظامیه بغداد درس فقه شافعی و حکمت خوانده اند و بر ادبیات عرب مسلط بوده است و به شیخ سهروردی صاحب کتاب عوارف المعارف ارادت زیادی داشته اند و در مدح خلفای عباسی و مدح ابوبکر بن سعد زنگی حاکم شیراز و همچنین خلفای راشدین اشعاری زیادی سروده د در کتاب ارزشمند بوستان در باب تربیت وضو گرفتن اهل سنت را کاملا شرح میدهد : به طفلی درم رغبت روزه خواست
user_image
محمد
۱۳۹۷/۰۴/۲۶ - ۲۲:۵۳:۰۱
دوستان لطفا بیت سوم(اقرار میکند دو جهان بر یگانگیش یکتا و پشت علمیان بر درش دوتا )را معنی بفرمایید بویژه یکتا و پشت عالمیان بر درش دوتا را معنی کنید من متوجه نمیشوم
user_image
حسین،۱
۱۳۹۷/۰۴/۲۷ - ۰۳:۴۸:۰۸
محمد جاناقرار می‌کند دو جهان بر یگانگیشیکتا و پشت عالمیان بر درش دو تامیگوید : همه ی مردم دنیا یگانگی و یکتایی خداوندگار را تائید و بر در گاه او تعظیم می کنند .زنده باشی
user_image
آزادبخت
۱۳۹۹/۱۰/۱۳ - ۰۶:۰۷:۴۲
پیغمبر، آفتاب منیر است در جهانالش ستارگان بزرگند و مقتدا-ببنیم که سعدی در این قصیده در هر بیت برای بیت بعدی دری باز میکند پس از علی گاه مدح ال رسول و شهیدان کربلا و بنی فاطمه است وکلمه الش به نزدیک ترین بیتهای این بیت جور میاید و نیازی به بازگشت به بیتهای بسیار بالا تر نیست
user_image
آزادبخت
۱۳۹۹/۱۰/۱۳ - ۰۶:۳۷:۴۷
دوستی که گفت سعدی شافعی است با اینکه ان زمان بیشینه اهل فارس شافعی بودند و دایی و پدر بزرگ مادری ش شافعی بودند گمان نمی کنم سعدی شافعی بوده باشد چرا که من در تاریخ 17 شخص از شیراز از علمای حنبلی دیدم که همگی در عصر سعدی بودند و از یاد نبریم که میگوید همه قبیله من عالمان دین بودند و از انجا که سعدی گفته بود در جامع بعلبک سخنرانی میکردم و بعلبک از شهرهای شیعی است گمان میکردم با وجود بسیاری مدایح علوی شیعه بودم که در جامعه بعلبک هم سخنرانی میکرده انگاه تحقیق کردم دیدمدر بعلبک ان زمان خنبلی هم بوده و اینکه امروزه شافعی نزدیک تر به شیعه دانسته میشود و حنبلی دورترین این نسبت به هر زمان فرق میکند یک زمان حنفی ها به شیعه نزدیک تر بودند تا شافعی و پیش از ابن تیمیه در زمان سعدی در بیش از دو قرن عجیب علمای حنفی به تشیع نزدیک میشوند تا جایی ککه یکی از علمای بزرگ حنبلی در ذم ابوبکر حدیث میگفت و میخواند حنبلی رافضی اشعری هذه احدی عبریو سبط ابن جوزی در جامع دمشق ذکر مصیبت میگفت و گریه میکرد و خود ابن جو.زی بزرگ یزید را لعن میگفت و کتاب نوشت در این باره - و همان زمان شافعی ها از تشیع دور بودند و حتی با مذاهب سنی هم مشکل داشتند نمونه اش نظام الملک - اما اینکه در نظامیه بوده و نظامیه خاص شافعیان بوده درست است اما میدانیم که با همه سختگیری نظام الملک و اداره مدارس نظامیه داشتند بسیاری توانستند با تظاهر به شافعی بودن وارد نظامیه بشوند و حتی پایه استادی داشته باشند وانگهیبه قول استاد بزرگمان سعدی گفته مرا در نظامیه ادرار بود در نظامیه ادرار داشته ههههه اما سعدی مفتی ملت اصحاب نظر است عاشق محمد و ال محمد است مسلمان است و اهل سنت خانواده او هستند و با جهانیان برادر است سعدی تنها شاعریست که مخاطبانش را جان برادر خطاب کرده و البته غزلیات اتشینش عشق را باید در غزل سعدی دید و چشید عشق خالص بی غش عرفان و مصلحت مرا شکیب نمی باشد ای مسلمانان ز روی خوب لکم دینکم و لی دینی
user_image
آزادبخت
۱۳۹۹/۱۰/۱۳ - ۰۶:۵۴:۳۹
تک تک مصرع ها و بیتهای شعرهای سعدی خصوصا قصایدش کتابیست و انچنان اسان گفته که هر ابلهی ببند بگوید این که چیزی نیست ولی دانایان روزگار عاجز باشند مانندش بیاورند ببنید بیت را ما بین اسمان و زمین جای عیش نیست یک دانه چون جهد ز میان دو اسیا گویی میبینمش که بالای منبر نشسته است و مخاطبانش را می بیند که از همه گون مردمان استانچنان استادانه میگوید که در دل روستایی مینشیند در دل عارف مینشیند در دل مسلمان و کافر مینشیند ادم درک نمیکند این رسایی از کجا امد و نادان گمان میکند چیزی نگفته اما ببنیم که نمیگوید روی زمین جای عیش نیست میگوید ما بین زمین و اسمان وقتی کسی میگوید فلان جا جای عیش نیست یعنی جای امنبطلبید اما نه روی خاک و نه روی و نمیگوید روی زمین بلکه می گوید مابین اسمان و زمین - این اصلاح تا کنون برای جای خطر میگویند میان زمین اسمون - یک دانه چون جهد ز میان دو اسیا جانم به این خدای سخن
user_image
خاکستر
۱۴۰۰/۰۶/۱۸ - ۲۳:۳۲:۴۳
وااای خدایا بعضیا نمیدونم چرا اینجوری هستن،همش دنبال حاشیه ها و هرج و مرج به راه انداختن هستن ، چیکار دارید که مذهب شخص چی بوده آقا نبین کی میگه ببین چی میگه،، بابا ترخدا بس کنید ، هرکس حرف حق زد باید بپذیریم ، من اینجوری هستم هرکس حرف حسابی حرف حق بزنه نوکر و مخلصشم حالا میخواد مسلمان باشه یا نباشه ، نلسون ماندلا باشه یا گاندی یا سعدی یا حافظ،حرف حق رو با جون و دل میخرم ، حرف ناحق رو هم نشنیده میگیرم ، بخدا انقدر زندگی آروم میشه که آرامش تمام وجودتو فرا میگیره،
user_image
عبدالرحمن کریمی
۱۴۰۰/۱۰/۰۴ - ۱۴:۲۲:۴۴
بعید می‌دونم شعری به زیبایی این در وصف رفاقت و عشق ابوبکر به پیامبر سروده باشه ، تریاق در دهان رسول آفریده حق   صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا؟   ای یار غار سید و صدیق نامور   مجموعهٔ فضائل و گنجینهٔ صفا   مردان قدم به صحبت یاران نهاده‌اند   لیکن نه همچنان که تو در کام اژدها   یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند   تا در سبیل دوست به پایان برد وفا