سعدی

سعدی

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار

۱

بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار

خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

۲

صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار

که نه وقت است که در خانه بخفتی بیکار

۳

بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق

نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار

۴

آفرینش همه تنبیه خداوند دل‌ست

دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

۵

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود

هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

۶

کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند

نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار

۷

خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند

آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار؟

۸

هر که امروز نبیند اثر قدرت او

غالب آنست که فرداش نبیند دیدار

۹

تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش؟

حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار

۱۰

که تواند که دهد میوهٔ اَلوان از چوب‌؟

یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار؟

۱۱

وقت آنست که داماد گل از حجلهٔ غیب

به در آید که درختان همه کردند نثار

۱۲

آدمی‌زاده اگر در طرب آید نه عجب

سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار

۱۳

باش تا غنچهٔ سیراب دهن باز کند

بامداد‌ان چو سر نافهٔ آهوی تَتار

۱۴

مژدگانی که گل از غنچه برون می‌آید

صد هزار اَقْچه بریزند درختان بهار

۱۵

باد گیسوی درختان چمن شانه کند

بوی نسرین و قَرَنْفُل بدمد در اَقطار

۱۶

ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر

راست چون عارض گل‌بوی عرق کردهٔ یار

۱۷

باد بوی سمن آورد و گل و نرگس و بید

در دکان به چه رونق بگشاید عطار‌؟

۱۸

خیری و خطمی و نیلوفر و بستان‌افروز

نقش‌هایی که درو خیره بماند ابصار

۱۹

ارغوان ریخته بر دکّهٔ خَضراءِ چمن

همچنان‌ست که بر تختهٔ دیبا دینار

۲۰

این هنوز اول آزار جهان‌افروزست

باش تا خیمه زند دولت نیسان و اَیار

۲۱

شاخ‌ها دختر دوشیزهٔ باغ‌اند هنوز

باش تا حامله گردند به اَلوانِ ثِمار

۲۲

عقل حیران شود از خوشهٔ زرّین عِنَب

فهم عاجز شود از حُقّهٔ یاقوت انار

۲۳

بندهای رطب از نخل فرو آویزند

نخل‌بند‌ان قضا و قدر شیرین کار

۲۴

تا نه تاریک بود سایهٔ انبوه درخت

زیر هر برگ چراغی بنهند از گلنار

۲۵

سیب را هر طرفی داده طبیعت رنگی

هم بر آن گونه که گلگونه کند روی نگار

۲۶

شکل اَمرود تو گویی که ز شیرینی و لطف

کوزه‌ای چند نبات است معلق بر بار

۲۷

هیچ در به نتوان گفت چو گفتی که به است

به از این فضل و کمالش نتوان کرد اظهار

۲۸

حَشْوِ انجیر چو حلوا‌گر استاد که او

حَبِّ خشخاش کند در عسلِ شهد به کار

۲۹

آب در پای ترنج و به و بادام روان

همچو در زیر درختان بهشتی أَنهار

۳۰

گو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین

ای که باور نکنی فِي ‌الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نار

۳۱

پاک و بی‌عیب، خدایی که به تقدیر عزیز

ماه و خورشید مُسَخَّر کند و لیل و نهار

۳۲

پادشاهی نه به دستور کند یا گنجور

نقشبندی نه به شَنْگَرف کند یا زَنگار

۳۳

چشمه از سنگ برون آید و باران از میغ

انگبین از مگسِ نَحْل و دُر از دریا بار

۳۴

نیک بسیار بگفتیم درین باب سخن

و اندکی بیش نگفتیم هنوز از بسیار

۳۵

تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او

همه گویند و یکی گفته نیاید ز هزار

۳۶

آن که باشد که نبندد کمر طاعت او؟

جای آنست که کافر بگشاید زُنّار

۳۷

نعمتت بار خدایا ز عدد بیرون است

شکر اِنعام تو هرگز نکند شکرگزار

۳۸

این همه پرده که بر کَردهٔ ما می‌پوشی

گر به تقصیر بگیری نگذاری دَیّار

۳۹

ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت‌؟

تاب قهر تو نیاریم خدایا زنهار

۴۰

فعل‌هایی که ز ما دیدی و نپسندیدی

به خداوندی خود پرده بپوش ای سَتّار

۴۱

سعدیا راست روان گوی سَعادت بردند

راستی کن که به منزل نرود کج‌رفتار

۴۲

حَبَّذا عمر گرانمایه که در لغو برفت

یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار

۴۳

درد پنهان به تو گویم که خداوند منی

یا نگویم، که تو خود مُطَّلِعی بر اَسرار

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 1075
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 384
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 385

نظرات

user_image
رضا
۱۳۹۰/۰۸/۲۸ - ۱۱:۳۶:۰۸
فکر کنم این قصیده 41بیت است
user_image
آزاده
۱۳۹۰/۰۹/۱۴ - ۰۷:۰۶:۳۴
آیا میدانید این شعر از کیست؟ باد بهر پرده ی صد غنچه وا کند تا عندلیب را به گلی مبتلا کند
user_image
محمد هنرمندی
۱۳۹۰/۱۲/۲۹ - ۰۳:۱۸:۱۵
آقای مستغنی منظور از مصراع اول این است که در روز اول بهار طول روز و شب یکسان است و تفاوتی ندارد.
user_image
محمد هنرمندی
۱۳۹۰/۱۲/۲۹ - ۰۳:۴۵:۴۰
بیت دهم مصراع اول باید این گونه باشد: «که تواند که دهد میوه ی الوان از چوب» که ابتدای آن «کی ... » نوشته شده است. اصلاح شود. مصراع دوم همان بیت نیز نیاز به علامت سؤال دارد.در بیت بیست و ششم نیز مصراع اول باید این گونه نوشته شود: «شکل امروز...» که نوشته شده است: «شکل امرود...». اصلاح شود.
user_image
محمد حنیفه نژاد
۱۳۹۱/۰۱/۳۰ - ۱۲:۵۱:۵۷
با سلام خدمت دوستان گرامی :منظور از بیت اول این شعر این نیست که در اول بهار شب و روز مساوی است و دیدن دامن صحرا و تماشای بهار بهتر است چرا که د آن صورت همه ی زیبایی های بهار را در روز اول فروردین می بیند در حالی که زیبایی بهار در روز های بعدی بیشتر خواهد شد و علاوه بر آن روز های آخر اسفند نیز با روز نوروز از نظر دیدن زیبایی های بهاری ندارد .و این معنای ضعیف از قلم سعدی بعید است در نسخه های دیگر این بامدادان آمده است یعنی زمان صبح که شب و روز با هم فرقی ندارند یعنی نمی توان گفت که دقیقا شب است یا روز است و به اصطلاح گرگ و میش قابل تشخیص نیست . و در تمامی روز های بهار می توان گفت که صبح بهاری زیباست حالا می توان گفت که در این مصرع که مطابق محمد علی فروغی (بامدادی ) نوشته شده است حرف ( ی ) در آخر کلمه ی ( بامداد) زمان را می رساند یعنی زمان بامداد مثل این که می گویند ( ظهری به خانه برگشتیم ) یعنی موقع ظهر محمد حنیفه نژاد 09141044965
user_image
محمد حنیفه نژاد
۱۳۹۱/۰۱/۳۰ - ۱۲:۵۴:۴۱
از بزرگواران خواهش می کنم که این شعر را مطابق نسخه ی مرحوم محمد علی فروغی ننویسند ، این نسخه در برخی از جاها اشتباهات و یا دشواری هایی دارد که نسخه های دیگر بهتر از آن هستند .( مخصوصا بیت اول )صورت فصیح تر بیت اول : بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
user_image
محمدعلی مظفری
۱۳۹۱/۰۲/۰۲ - ۰۶:۱۲:۱۷
باسمه تعالی سلام علیکم در
پاسخ به جناب آقای هنرمندی درنظر شماره 5 به عرض می رسد: ظاهرا همان ( شکل امرود... ) درست تراست، زیرا باتوجه به مصرع بعد ی نظر شاعر پرقریحه شکل گلابی بوده است که شبیه کوزه های قدیم وازفرط شیرینی سرشار ازعسل مجسم کرده است.
user_image
علیرضا پیشگو
۱۳۹۲/۰۳/۲۴ - ۰۱:۲۶:۲۹
در باب آن بیت که می گوید این همه نقش عجب بر در و دیوار وجودهر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار حضرت سعدی در نظر بنده می گوید تمام نقش و نگا ر و حوادث عالم تمام مشاهدات برای فرد هوشیار حکمت بین که می داند هیچ چیز بیجکمت نیست دلیل و ساعت هشدار و یادانداز خدای تعالی است و درمصرع دوم هم تلمیحح به آن آیه ی شریف حق جلّ و علا که سیروا فی الارض....(در زمین بگردید و ببینید عاقبت تکدیب کنندگان چه بوده است)
user_image
محمد حنیفه نژاد
۱۳۹۲/۰۹/۰۸ - ۱۴:۴۰:۴۹
در بیتی که می فرماید : تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار در مصرع دوم زیبایی ظریفی نهفته است و آن این که نرگس استعاره از چشم انسان است ، و می فرماید حیف است که چشمانت زیبایی های خلقت را ببینند ولی دلت غافل باشد و فکر نکنی و در واقع در خواب باشی .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۹/۱۶ - ۱۸:۱۳:۵۵
درود بر جناب حنیفه نژاد برای نگارش درست هیز گروهی با لغزش آن را حیز می نویسند که همان که حنیفه نژاد گرامی آورده اند درست است ، تنها یک نکته افزون کنم که معنی ناییده ای ( منفی) هم دارد و ان نامرد و پست است .
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۳/۱۵ - ۰۵:۱۰:۰۳
هر که امروز نبیند به جهان طلعت دوستغالب ان است که فرداش نبیند دیدار"Who has not found the heaven below"Who has not found the heaven belowWill fail of it above.God’s residence is next to mine,His furniture is love.Emily Dickinsonآن کس که بهشت را روی زمین نیافته استدر آسمان نیز نخواهد یافتخانۀ خدا کنارخانۀ ماست و اثاثیه اش عشق است
user_image
Koroush
۱۳۹۴/۰۷/۰۶ - ۱۴:۱۹:۰۹
سلام . با عرض معذرت یک سوال دارم ... سر کلاس ادبیات با معلمم سر ابیات 1 و 5 بحث و مشاجره ای شد... او میگفت بیت اول اشاره به یکسانی روز دز بهار دارد و من هم عقیده ام بر این بود که اشاره به گرگ و میش دارد و دربیت پنجم مصرع دوم او میگفت هر که فکر نکند مثل نقشی بر دیوار بی احساس است ولی من بر این نظرم که هر که فکرت نکند در نظرش این همه نقش عجب تنها مثل نقوش بر دیوار بی ارزشند... خواهشا ... نظر خود را بگویید و من را راهنمایی کنید.
user_image
Koroush
۱۳۹۴/۰۷/۰۶ - ۱۴:۳۸:۵۵
البته من جسارت میکنم ... با عرض معذرت و پوزش ... اگر در محفل شما استادان حتی کلمه ای بر زبان میاورم... لاجرم ... مزاحم شدم ... برای یافتن
پاسخ سوالم...
user_image
d.n.a
۱۳۹۴/۰۷/۰۷ - ۰۹:۱۲:۴۳
سلام دوستان عذر میخوام که در محضر بزرگانی مثل شما نظری میدم.میخواستم بگم که این شعر 34 بیت هست. بعد هم دوستان در مورد بیت اول سوالی مطرح کرده بودند میخواستم بگم که معنی اصلی این بیت این هست که در زمانی که طول شب و روز یکسان میشه(اشاره به صبح کاذب در بهار داره) نشستن به تماشای دشت و بهار بسیار لذت بخشه. در رابطه با سوالی که در رابطه با بیت 5 بود باید بگم که معنی اصلی اینه که کسی که راجع به این نقش و نگار ها فکر نکند مثل یک عکس روی دیوار بی احساسه ا.
user_image
شاعره
۱۳۹۴/۰۷/۱۰ - ۰۳:۳۰:۱۹
سلامببخشید توی بیت اول دامن صحرا چه اضافه ای هست؟
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۷/۱۰ - ۲۳:۵۲:۵۶
سلام به همه اساتید گرامی نظرها ومعنی ها عالی بود ممنون
user_image
علی عبدی
۱۳۹۴/۰۷/۲۲ - ۱۲:۵۸:۱۸
باسلام دوستان درست فرمودند . بامدادی منظور اول بهار نیست .تازه اگر "بامدادی " باشد ی نکره دارد . بای دبگویم که جناب حنیفه نیاد درباره چشم نرگس اشتباه فرمودند . اینجا تشخیص دارد .نرگس خودش به انسانی تشبیه شده . نه این که چشم انسان باشد . چون دربیت قبل هم مرغان سحر بیدارند ومی خوهند انسان را بیدار کنند
user_image
محمد حنیفه نژاد
۱۳۹۵/۰۵/۰۱ - ۱۱:۴۷:۵۳
بدرالدین محمد شاعری است که این بیت را سروده : آهویِ آتشین‌روی چون در بَره درافتد کافور خشک گردد با مُشک تر برابراین شعر به مضمون اعتدال بهاری اشاره دارد: آهوی آتشین‌روی، خورشید است (آهو در ادبیات کهن فارسی نماد بهار و شیر نماد زمستان است) که به نقطه اعتدالی برج حَمَل (بره) وارد می‌شود و روز (کافور خشک) با شب (مشک تر) با هم برابر می‌شونداین بیت که در ذهن بسیاری از ادبیان جا خوش کرده بود ، باعث می شود در دریافت بیت اول این شعر سعدی هم به اشتباه بیفتیم نظر سعدی اعتدالین نیست اعتدالین در سال دو روز است و از آن گذشته سعدی اگر بخواهد از کل بهار یک روزش را بستاید که درست نیست این قصیده جنبه خداشناسی دارد ، و سعدی هم که مرد خداست بهترین زمان تفکر در آیات الهی را برای شروع شعرش برگزیده یعنی زمان صبح زمان صبح که شب از روز مشخص نیست ، بهترین وقت تفکر در خلقت و دعا و راز و نیاز است ان قرآن الفجر کان مشهودا مستغفرین بالاسحار
user_image
محمد حنیفه نژاد
۱۳۹۵/۰۵/۰۱ - ۱۱:۵۱:۲۵
دوستان من فکر می کنم صورت درست بیت اول چنین باشد : بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
user_image
علی
۱۳۹۵/۰۷/۱۱ - ۱۵:۳۶:۲۷
سلام . در
پاسخ به کورش عزیز . بامدادان در ادبیات فارسی بسیار رایج بوده است . بیت های بعدی ثابت می کند کل بهار منظور است . سعدی می توانست بگوید روز عیدی که تفاوت نکند لیل ونهار . در بیت این همه نقش عجب ... ابندا نقش دیوار مشبه به است برای زیبایی و تمجید. درمصرع دوم مشبه به یرای بیجان بودن و فروکاستن مشبه . هرکیس تفکر نکند مانند نقش بیجانی بردیوار است
user_image
سایه وند
۱۳۹۵/۰۷/۱۸ - ۰۹:۳۳:۲۹
منظور از بیت اول اینه کهدر روزگار بهار که ساعات شبانه روز یکسان است دل انگیز است که دشت و صحرا رفته و به مشاهده ی مناظر بهاری بنشینیم
user_image
سایه وند
۱۳۹۵/۰۷/۱۸ - ۰۹:۳۵:۱۶
این شعر بهترین و شیرین ترین شعر جناب سعدی است من با خواندن این شعر یاد بهترین معلمم می افتم :-)
user_image
پویا
۱۳۹۵/۰۷/۲۲ - ۱۷:۳۷:۵۸
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار :)
user_image
میکائیل ساحلی
۱۳۹۵/۰۷/۳۰ - ۱۰:۳۰:۳۳
کسی می داند دقیقاً منظور جناب سعدی از عبارت ''گوی سعادت'' چیست؟
user_image
میکائیل ساحلی
۱۳۹۵/۰۷/۳۰ - ۱۰:۴۷:۱۵
با توجه به فرمایش مولانا ''هرکس که این چوگان خورد گوی سعادت او برد'' چه ارتباطی بین گوی چوگان و سعادت است که شعرای ما به آن اشاره می کنند؟
user_image
نیما سعادتی
۱۳۹۵/۰۷/۳۰ - ۱۹:۳۷:۱۹
دلت خاقانیا زخم فلک راست که آن چوگان جز این گوئی ندارد.
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۰۸/۰۱ - ۱۱:۴۳:۱۸
درود میکاییل ساحلی گرامیسعدیا راست روان گوی سعادت بردنداینجا گویی گوی سعادت بردن یعنی گوی سعادت را در میدان از حریف ربودن، یعنی کسانی که طریق راست را پیمودند گوی سعادت را ربودند. سخنی از چوگان به میان نیامده است. لیک آنچه مولانا میفرماید قدری با این معنا متفاوت است :آن کس که این چوگان خورد گوی سعادت او برداینجا مولانا از مقام گوی در برخورد با چوگان می گوید، چوگان در ادبیات استعاره از تقدیر و گوی استعاره از کاینات و هر چیزی که تقدیری دارد :حافظ می فرماید :گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسمگفت آن می کشم اندر خم چوگان که مپرسیعنی گفتم احوال فلک را بپرسم که در علم طالع بینی تعیین کننده سرنوشت است، گفت مپرس که ما را هم به چوگان تقدیر میزنند! مخلص کلام چوگان نیروی قهار جهان و گوی مقهور است، چوگان می زند و گوی می خورد! مولانا میفرماید در کتک خوردن از چوگان جهان سعادت نصیب می شود، لیک آنکه چوگان می خورد گوی است و چگونه است که گوی گوی سعادت می برد؟!...گمان می کنم که مولانا اینجا گوی را صرفا جهت تناسبی که با چوگان دارد به کار برده است و اگر اشتباه نکنم صنعت مراعات نظیر باشد و این گوی آن گوی نیست که در بازی چوگان به کار می رود.
user_image
اردشیر
۱۳۹۵/۱۱/۰۷ - ۰۵:۳۸:۳۸
روفیای بزرگوار : نقل قول بسیار پرمعنا یی ازز امیلی دیکنسن فرمودین که بسیار به آن باور دارم، سپاسگذارم. شاعره ی عزیز: من باورم اینست که ترکیب استعاری از أنواع اضافات تشبیهی است ولی چون از استادان کسی
پاسخ نفرموده بود بنده جسارت کردم و نظر خودم را نوشتم، مسلماً نظر ایشان أولی تر است.جناب منصوری پور عزیز: مگر انسان چیزی جز طبیعت بشمار میرود؟ به عقیده ی بنده این قیاس میان توانایی های انسان و جانوران و گیاهان بوده که اشاره به أشرف مخلوقات دارد، گرچه من خود به این عبارت باور ندارم، چرا که أساساً انسان را جزئی از خالق میدانم نه یکی از مخلوقات.
user_image
گزنفون
۱۳۹۶/۰۳/۲۰ - ۱۵:۱۳:۳۰
دوستان که اغلب اهل فضل هستند درباره بیت اول به نکات زیادی اشاره فرمودن! عده ای معتقد هستند که مقصود سعدی از «بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار» اعتدال بهاری است و عده ای هم بر این باورند که خیر! مقصود او گرگ و میش دم صبح است؛ و برای این عقیده البته دلایلی هم ذکر کرده اند از قبیل اینکه اولین بامداد بهار تفاوت چندانی با آخرین بامداد زمستان ندارد و نیز اینکه سعدی تمام بامدادهای بهاری را ستوده است نه فقط اولین بامداد را! با احترام به باور این بزرگواران باید عرض کنم که دوستان ظاهرا از اشارات درون متن غفلت کرده اند وگر نه سعدی به صراحت تمام می گوید که مقصودش اولین بامداد بهاری است:این هنوز اول آزار جهان افروزستباش تا خیمه زند دولت نیسان و ایارهمانطور که حتما می دانید «آزار» یکی از ماههای رومی است و مطابق است با اولین ماه بهار که فروردین باشد. نیسان و ایار هم دومین و سومین ماههای بهار هستند. پس «بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار» همان «اول آزار جهان افروزست» یعنی اول فروردین و اشاره سعدی به اعتدال بهاری است. اما سیاق کلام او بگونه ای است که می توان گرگ و میش دم صبح را هم از آن استنباط کرد. این هنر سعدی است که دو پهلو سخن می گوید تا معانی شعرش را گسترش دهد و به نظر می رسد در این کار تعمدی داشته است. بنده معتقدم هر دو معنی در نظر شاعر بوده است و هیچکدام اشتباه نیست. دلیلی هم که در اینجا ذکر کردم بیشتر خطاب به دوستانی بود که اعتدال بهاری را بالکل خطا دانسته بودند و طومارش را در هم پیچیده بودند.
user_image
سعید
۱۳۹۶/۰۷/۱۰ - ۰۴:۲۶:۰۲
با سلام خدمت اساتید بزرگوار دربیت حبذا عمرگرانمایه که درلغو برفت .....با آنکه حبذا ازادات تحسین میباشدبیت چگونه معنی میشود ؟
user_image
کوروش روحانی
۱۳۹۷/۰۶/۲۲ - ۰۱:۲۷:۲۰
با سلام خدمت همه ی دوستان عزیز و ادیبمیشه بیت:حشو انجیر چو حلواگر استاد که اوحب خشخاش کند در عسل شهد به کاررو معنی کنید هر چی فکر کردم به نتیجه نرسیدم
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۶/۲۲ - ۱۲:۰۶:۴۴
حشو انجیر چو حلواگر استاد که اوحب خشخاش کند در عسل شهد به کارحشو یعنی تویی و اندرونهچیزی که درون شکم دیگر قرار گرفته است.همریشه با حشا و جمع آن احشا(آنچه درون شکم است)حب;دانهدرون انجیر را بنگر که مانند آن است که استاد حلواگر دانه خشخاش را در عسل شیرین و دلپذیر بکار برده است.دانه های انجیر را به خشخاش مانند کرده است.
user_image
فرناز
۱۳۹۷/۰۷/۰۷ - ۰۶:۵۷:۵۵
بیچاره سعدی چقد بلای شعلش حاشیه دلست شده
user_image
نجمه برناس
۱۳۹۷/۰۷/۱۹ - ۱۲:۱۴:۵۷
دامن صحرا اضافه استعاری است .حقه یاقوت انار اضافه تشبیهی استسر از خواب جهالت برداشتن کنایه از آگاه باشدر این شعر آرایه های زیادی به کار رفته است کوه و دریا و درختان مراعات نظیر لیل و نهار تضاد خواب جهالت اضافه تشبیهیسر غفلت اضافه استعاریتشخیص به وفور دیده می شود نرگس بیدار است ، کوه و دریا ودرختان در تسبیح هستند ، سر در گریبان بودن بنفشه ، عقل حیران است ، فهم عاجز است تضاد در راست رو ، کج رفتار مراعات نظیر در سحر ، خفته ،خواب مراعات نظیر: در و دیوار
user_image
محسن_بارانی
۱۳۹۸/۰۵/۲۵ - ۱۵:۲۶:۱۰
لطفا #آزار به #آذار تصیحیح شود که نام ماه سریانی است..
user_image
علی
۱۳۹۸/۰۶/۲۵ - ۰۲:۴۲:۴۵
شعر بینظیری مانند تمام اشعار استاد سخن سعدی شیرازی رحمت الله علیه.
user_image
علی
۱۳۹۸/۰۶/۲۵ - ۰۲:۴۴:۵۷
شعر بینظیری مانند همه اشعار استاد سخن سعدی شیرازی رحمت الله علیه.
user_image
Nima
۱۳۹۸/۰۷/۱۸ - ۰۴:۰۶:۴۶
مقصود از بیت ابتدایی شعر این است که در روز اول بهار هنگامی که از گرگ ومیش گذشته وفضا روشن است رفتن به دامن دشت وبتماشا نشستن گل هاوسبزه ها بسیا دلپذیروخوب است
user_image
Nima
۱۳۹۸/۰۷/۱۸ - ۰۴:۰۸:۰۰
مقصود از بیت ابتدایی شعر این است که در روز اول بهار هنگامی که از گرگ ومیش گذشته وفضا روشن است رفتن به دامن دشت وبتماشا نشستن گل هاوسبزه ها بسیا دلپذیروخوب است
user_image
هومن محبی
۱۳۹۸/۱۲/۲۹ - ۱۶:۱۱:۵۱
باسلام واحترام به هر اندیشه بنده ضمن احترام به نظر جناب حنیفه نژاد متممی به تفسیر این بیت اضافه میکنم.سعدی چشم انسان را به گل نرگس تشبیه میکند وآنجا که میگوید نرگس به نظر بازی معروف است خود یک کتاب است .نظر بازی تخصص انسان آگاه وکلید دار است .اوبه هرچه نظر میکند به قضاوت مینشیند ودر آخر این قضاوت به ذره ای از بزرگی خدا میرسد(یعنی با این همه نظر بازی واندیشه تازه به ذره ای از خدا میرسد).منظور انست که فقط انسان صاحب عقل وتحلیل است او از طریق چشم (گل نرگس)میبیندونظر بازی میکند وهر آنچه میبیند را از طریق عقل تحلیل ودر آخر به ذره ای ازخدا میرسد.
user_image
مهدی یوسفی
۱۳۹۹/۰۱/۱۴ - ۲۰:۲۸:۵۷
سلام و درودبه نظر بنده جناب گزنفون به زیبایی مشکل بیت اول رو حل کردند، احسنت. و اصلا معتقدم زیبایی ادبیات به همین ایهام ها و برداشت های گوناگون است. و این که بعضی ازدوستان خیلی تک بُعدی به این گونه اشعار نگاه می کنند و خیلی مُصِر هستند که نظرخود‌شون رو به زور به دیگران تحمیل کنند، برای من قابل درک نیست. باتشکر
user_image
غلامرضا عباسی
۱۳۹۹/۰۶/۲۷ - ۰۱:۴۳:۱۹
این ابیات یک کتاب ناب خودشناسی و خداشناسی و دعوت به راستی است و نیازی به توضیح و تفسیر نداردحکمت متعالیه است
user_image
سپیدار
۱۴۰۰/۰۱/۱۱ - ۰۱:۳۷:۱۱
به نظرم چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شدیعنی آمدن شقایق که گل مخصوص فصل بهار است باعث نگرانی نرگس میشود چونکه گل مخصوص زمستان است وهشداری برای رفتن اوست
user_image
علی محمد حقیقت جو
۱۴۰۰/۱۰/۱۴ - ۱۳:۰۳:۳۸
با سلام و تشکر از سایت گرانبها و گران سنگ گنجور  سعدی اینقدر سلیس و روان این شهر زیبا و پر از معانی و پر از فنون شعری را سروده که فقط باید با جان و دل اون رو چند بار خواند و لذت برد  . 
user_image
شهناز ولی پور هفشجانی
۱۴۰۲/۰۹/۰۲ - ۰۴:۵۲:۳۰
غالباً این واژه  اسرار با فتحه الف خوانده می‌شود جمع سر به معنی رازها، حال آنکه به نظر می‌رسد با کسره باشد و مصدر از سر به معنای رازگویی و نجوا کردن، صحبت کردن بسیار آرام و در گوشی و منظور این است که تسبیح کوه و دریا و درختان و تمام اجزای طبیعت نجوایی پنهانی است که تنها گوش صاحبدلان آن را می‌شنوند.